پروین را سی و یک سال قبل در خانۀ خودم در تبریز ملاقات کردم٬ زنی کمونیست٬ زیبا٬ شوخ طبع و سر حال با موهای سیاه و افشان که از همان لحظۀ اول٬ موهایش توجه مرا بخود جلب کرده بود، آن دوره متناوباً از کردستان مهمانان زیادی داشتیم و همیشه زنان کمونیستی که از آنجا می آمدند برایم جالب بودند، به این فکر می کردم که روش مبارزۀ آنها چگونه است؟ و چه فکر می کنند؟ چگونه در مبارزۀ مسلحانه شرکت کرده اند؟ رابطۀ اینها با همسرانشان چگونه است؟ و …. برای من به عنوان یک دانشجو و یک زن فعال سیاسی و چپ٬ اینها همیشه اولین سؤالات و اولین کنجکاوی هایم بود.
از همان لحظات اول دیدارمان با پروین او را زنی شاد و شوخ و فعال تجسم کردم، تصویر اولیۀ من بدون هیچ شناخت قبلی از او این بود که اعتماد بنفس داشت، این را رفتارش به من تلقین کرده بود، در یک مباحثۀ مقدماتی فهمیدم که او می رفت تا در تهران به همراه همسرش سعید یزدیان در سازمان مخفی کومه له فعالیت کند، آشنایی ما بسیار کوتاه بود٬ او در مسیر راه تهران دو روز مهمان ما بود و هنگام خداحافظی فکر می کردم شاید بزودی مجدداً همدیگر را ببینیم، اما …
پروین را بار دوم بیست و شش سال بعد در آلمان و در منزلش ملاقات کردم، من و نسان نودینیان این بار در مسیر راهمان از برلین به کلن بعد از یک میتینگ اعتراضی علیه جمهوری اسلامی در هانوفر او را ملاقات کردیم، این بار زنی را دیدم که در اثر بیماری “اسکلرو درمی” کاملاً تغییر کرده بود، شکسته بود و شادابی قبلی که تصویر من از او بود در چهره اش دیده نمی شد، او در زندان های جمهوری اسلامی به این بیماری سخت و لاعلاج مبتلا شده بود، دست هایش زخم بود و دستکش سفیدی هر دو دستش را پوشانده بود و صورتش کاملاً کوچک شده بود اما نگاهش و موهایش هنوز شبیه به پروین سال ۶۰ بود، نمی توانستم مستقیم به چشم هایش نگاه کنم٬ احساس می کردم باید به این نگاه توضیح داده شود٬ چرا چنین شد؟ و چرا او اکنون تنها است؟ … همسرش در ایران اعدام شد … خودش با این بیماری سخت دست و پنجه نرم می کند و …
پروین تبعیدی و پناهنده در هانوفر آلمان٬ کماکان بسیار مقاوم بود و غرور شکست ناپذیری را از خود نشان می داد، در مورد بیماریش و همچنین در مورد گذشته ها نمی خواست حرف زیادی زده شود، در جواب احوالپرسی ما مرتب تکرار می کرد که حالم خوب است ولی من و نسان هر دو می خواستیم در مورد او و در مورد این جنبه از جنایات حکومت فاشیست اسلامی در ملأ عام حرف زده شود، ما می خواستیم در جائی در آلمان٬ در برلین سالن بزرگی گرفته و با حضور خود او در مورد سرنوشت و جنایاتی که در حق او و دیگر زندانیان سیاسی اعمال شده است حرف بزنیم و در این مورد پروین هم حرف بزند اما پروین دل و دماغ این کار را نداشت، حکومت جنایت اسلامی با شکنجه و اذیت و آزار غیر قابل توصیف٬ بدن پروین را وادار به عکس العمل کرده بود، این بیماری ناشی از شرایط سخت و جنایاتی بود که در زندان علیه او اعمال شده بود، پروین تنها یکی از قربانیان حکومت اسلامی بود، متأسفانه انسان های زیادی به سرنوشت او دچار شده بودند.
در کردستان، دورانی که هنوز در رادیو حزب کمونیست ایران کار می کردم٬ خانواده ای از تهران نزد ما آمدند و دختر جوانشان را برای انتقال به خارج با خود آورده بودند، او در زندان بیماری روانی گرفته و در آنجا با صدای بلند می خندید و یا گریه می کرد و … از این نمونه ها بسیارند و به بیماری های بسیار عجیبی دچار شده اند، زندانیان سیاسی هم نسل پروین٬ زندانیان سال های شصت و شصت و هفت که ناظر اعدام دوستان خود بوده و خود بارها برای اجرای حکم اعدام نمایشی نیمه شب از سلول بیرون برده شده بودند با کابوس های شبانه و یا بیماری های حاد روحی و جسمی دست و پنجه نرم می کنند، من در دورۀ فعالیت خودم زنان زیادی را دیده ام که در زندان های جمهوری اسلامی به آنها تجاوز شده بود٬ اینها هیچگاه در این مورد علنی حرف نزدند ولی هیچگاه هم نتوانستند با این تراژدی کنار بیایند و …
زنان و مردان زیادی قربانی جنایات جمهوری اسلامی شدند٬ تعداد زیادی اعدام شدند و تعدادی که جان سالم بدر بردند سال های سال با عواقب روحی و جسمی شکنجه ها و پست فطرتی های جلادان حکومت اسلامی دست و پنجه نرم کرده و می کنند، پروین تنها یکی از قربانیان حکومت اسلامی بود که به این بیماری خطرناک دچار شده بود.
جنایات حکومت اسلامی بعد از اعتراضات میلیونی مردم در سال ۸۸ البته علیه نسل جوان ایران نیز با همان سبعیت و وحشیگری اعمال شد، تجاوز و شکنجه و اعدام نمایشی و قتل زیر شکنجه٬امروز دیگر هر دو نسل قبلی و فعلی در ایران را شامل شده است، متأسفانه پروین عزیز ما خودش قبول نکرد که در مورد او در حضور خودش برنامه ای برگزار شود و ببیند و بشنود که به احترام او و همچنین به احترام صدها و هزاران قربانی حکومت اسلامی٬ ما صدها نفر به نمایندگی از میلیون ها مردم ایران به پا می خیزیم و به این زنان و مردان شجاع و آزاده در حضور خودشان درود می فرستیم و شاخه های گل زیر پای آنها پرتاب می کنیم.
جمهوری اسلامی ایران یک حکومت فاشیست و رذالت پیشه است، حکومتی که با اتکا به قرآن و اسلام و خدا٬ به هر آنچه از دنائت و رذالت و جنایت است دست زده است، جنایاتی که حتی در تصور بشر نمی گنجد را علیه فعالین سیاسی و به ویژه علیه زنان اعمال کرده و همچنان به این جنایات ادامه می دهد، کاش می شد در حضور پروین و پروین ها کیفرخواست او و قربانیان این رژیم را در دادگاه های علنی و بین المللی مطرح می کردیم و کاش پروین زنده می ماند و می دید که جنایات حکومت اسلامی بی پاسخ نمانده است.
یکی از آرزوهای من در فردای سرنگونی حکومت اسلامی این است که سران و عاملین این جنایت ها در ایران را به محاکمه بکشیم و تجربه ای برای بشریت متمدن بشود و اثبات کند که جانیان نمی توانند از دست اجرای عدالت بگریزند، نام و یاد همۀ این قهرمانان را گرامی بداریم.
در اینجا از طرف حزب کمونیست کارگری ایران و همۀ رفقای حزبیم و اجازه می خواهم از جانب همۀ کمونیست ها و آزادیخواهانی که از مرگ پروین نودینیان متأثر شده اند٬ به مادرش٬ به خانواده و همۀ بستگان و رفقای پروین و به نسان نودینیان عزیز صمیمانه تسلیت بگویم، پروین از کمونیست هائی بود که هیچگاه در مقابل حکومت فاشیست اسلامی سر تعظیم فرود نیاورد، یاد و خاطرۀ این زن کمونیست گرامی باد، زنده باد یاد پروین نودینیان، کلن – مینا احدی
Tags: آلمان