۱۶ ژوئن ۲۰۱۸
حقیقت و ایستادگی بر آن، تنها بخشی از مبارزه است و در هر گوشه زندگی و کار ما میتواند بیان و نمایان شود. اما این ایستادگی نباید ما را از کارهای اساسی پیش رویمان بازدارد. سیستمی بس قدرتمند و کارآمد می خواهد من و همراهانم را نابود کند، اگر به قواعد بازی آنها تن دهم، بی شک بازنده نهایی من و ما خواهیم بود. آنها با عصبیتی بی پایان و مرعوبکننده به همه می گویند: اگر ساکت نشوید به سرنوشت شادی امین و دوستانش دچار خواهید شد. شادی صدر را مورد حمله قرار میدهند تا درس عبرتی باشد برای دیگران. به همه اخطار میدهند : از آنها فاصله بگیرید تا در امان بمانید!
دروغی که تنها برای مدت کوتاهی به یارکشیشان کمک میکند. متوهمین به در امان ماندن اما، قربانیان ناآگاهی خویش در تحلیل عمیق قضایا هستند. اینان مرا به یاد کسانی می اندازند که به وقت ضرورت، به جای ایستادن کنار سرکوب شدگان، در کنارسرکوبگران می ایستند تا احساس قدرت کنند و خود را در توهم شراکت قدرت با آنان راضی کنند؛ رضایتی کاذب و زودگذر.
اما این وضعیت “برهم ریختگی مرزها” برای من دردناک است. “دوستانم” را در صفی می بینم که از آن ما نبوده است. با بیپرنسیبیهایی همراه میبینم که دست در دست هم علیه آنها جنگیدهایم. در کنار کسانی میبینم که از انسانیت بویی نبردهاند. آری کسانی که بتوانند سه سال در زخم زدن بر جان کسی بی وقفه توطئه کنند، فاقد خصیصههای انسانی، و شکنجهگران روانی هستند؛ چه حقوق بگیر و مزدور باشند و چه بیمار. این تصاویر برای منی که سه سال زخم بر جانم دارم و برای همیشه بخش عظیمی از آن را با خودم حمل خواهم کرد، دردآورند. اما باید این به اصطلاح دوستان و جایگاه جدیدشان را واگذارم و از آن گذر کنم. در غیر اینصورت، تکرار این تصاویر برعمق زخمهایم به شدت میافزاید. باید از نو دوستانم را تعریف کنم. برای بار چندم در زندگی و در یک بحران جدی، در سر پیچی خطرناک، همراهانی را برای همیشه از دست میدهم ومیگویم: “اگر به یاریتان امیدی نیست، نمک بر زخم هایم نپاشید.”
از این مرداب بیرون میآیم چرا که خوب می دانم علت این حملات بیش از هر چیز تلاشهای من و همکارانم در سازمان دادن و ایجاد گفتمانی است که در حوزه های گوناگون، قدرتمردان را خوش نمیآید. وقتی به کارنامه ۸ سال گذشتهام در کنار شادی صدر و همراهان دیگرمان در شش رنگ و عدالت برای ایران نگاه میکنم، می توانم علت این میزان دشمنی را دریابم. پس ادامه همان کارها، ادامه همان تلاشها، آن عرصهای است که از آن پیروز بیرون خواهم آمد.
آنها از همه تلاش های ما بیزارند. ببینید که چطور از نتیجه کارهای ما براشفته شده و فریاد می زنند “چرا ما نه؟!” تا به بیننده بباورانند که کسی حق ورود به برخی حیطهها را ندارد و عرصههایی ملک شخصی آنها و هم قبیلهایهایشان است. من میگویم، خط قرمزهای شما و بزرگترهایتان را نمی پذیرم. من همه عمرم برای مقابله با دیکتاتورهای کوچک و بزرگ صرف شده، شما که دیگر رسالتتان به پایان رسیده است و جای خود دارید. پس باید برای پایان بردن کارهای نیمه تمام آستینها را بالا زد و بیش از این وقت عزیز و مفید خود را برای دفع سموم عده ای بدکردار که فعالیتشان به نشستن در مقابل دوربین و فحاشی و یا نشستن در تاریکی و در خفا و پشت کامپیوتر و تولید انبوهی از افترا است، تلف نکنم. من موفق شدهام اسامی آنها را علنی و افشایشان کنم. این موفقیت کم نظیری است. موفق شدم مسئول کمپین قبلیاشان را به دادگاه بکشانم و محکوم کنم. آخر برای چه باید اجازه دهم که باز هم کارهایم به تعویق بیفتد. این همان چیزی است که فارس نیوز و روباه نیوز و جمهوری اسلامی آرزو می کنند؛ ما برویم و بنشینیم خانه. اما زورشان نمیرسد. هر چه فشار را بیشتر کنید، ما کارهایمان را بهتر و بهتر به انجام میرسانیم. شما به ما دائم یادآوری میکنید که ما مزاحم و موی دماغتان هستیم. ما قدمهایمان را مصممتر در راه می گذاریم و میگوییم: گل همینجاست، همینجا برقص!
از این پس هر که، هر چه بنویسد یا بگوید، از سوی من بیپاسخ خواهد ماند، همچنانکه تا کنون نیز در بسیاری موارد سکوت کردهام. دیگر وقت و انرژیام را برای مفتریان و هم قبیلهایهایشان هدر نخواهم کرد. طی روزهای گذشته اینان به اشکال گوناگون دوستان مرا آزردهاند. تهدید کردهاند، سعی کردهاند آنها را مرعوب کنند و بر سرشان داد کشیدهاند. دسته جمعی دروغ گفتهاند تا قدرت همبسته خود را در مقابل فردیت مستقل ما به نمایش بگذارند. من از این لجنزار شما خارج میشوم و همه آن را به شما و دوستان تازه و قدیمتان وامیگذارم.
این جملات آخر من است به مدعیان انسانیت که خود را بهطرز مضحکی در کنار اینان جای دادهاند: “شما غیر قابل باور هستید. کسی که بویی از انسانیت برده باشد مفتری و شکنجه گر روحی را پاسخگو می کند. از او فاصله می گیرد. چه مرد باشد چه زن. چه زندانی مقاوم سابق باشد چه تواب. چه دوست باشد و چه نباشد. شما نشان دادید در مقابل منافع قبیله، بر زخمهای من و ما چنگ میزنید. ما را دعوت به سکوت کردید تا آرامش قبیله بر هم نخورد و قبیله محلی امن شد برای مفتریان. نه، من از شما نیستم. هیچوقت نبودهام. شما در مقابل افتراهایی که مستند و تصویری بود نیز به غُرزدنهای سطحی و درگوشی بسنده کردید، اما مخالفتتان با ما را فریادی کردید گوشخراش. شما قابل اعتماد نیستید و من قطعا از شما نیستم.”
من به زندگی و مبارزهام بر میگردم؛ با زخمهایی نامرئی. زخمهایی که اگر خوب تیمارشان کنم، قدرت مرا افزون خواهند کرد. برای درمان این زخمها، به دستان نوازشگر همه کسانی که طی این سالها در کنارم بودند، با من غمگین شدند، با من شادی کردند، با من جدل کردند و صیقلم دادند، بیش از قبل محتاجم. آنها تا من زندهام، ترور روانی شان را پایان نخواهند داد. اما من به شیوه خودم از تیررسشان خارج میشوم و به زندگی و همه شمایی که به تخریب و افترا “نه” گفتید، سلامی دوباره میکنم.
برگرفته از فیسبوک شادی امین:
https://www.facebook.com/shadi.aminn/videos/vb.828594520/10156496353859521/?type=2&video_source=user_video_tab
Tags: بنیاد پژوهش ها, شادی امین, کنفرانس زنان