نیروهای جنبش زنان که پیش از کودتای انتخاباتی توانسته بودند با ایجاد کمپین ها و ابتکار عمل های متعدد، تعادلی نسبی در نقش خود ایجاد کنند، همزمان با گسترش جنبش سبز *از یک طرف و اعمال سرکوب روزافزون از طرف دیگر، با چالش هایی جدی مواجه شده اند. به ادعای نویسنده، این چالش ها که بتدریج موجب ایستایی بسترهای حرکتی جنبش زنان شده بود، تا مدت ها فعالان زنان را “دچار گیجی نقش” کرده و در نیمه اول سال ۸۸ باعث پیدایش “بحران عاملیت” در بدنه رهبری جنبش زنان گردید. منظور از عاملیت ” قدرتمندی در ایجاد تغییر” است و بحران عاملیت از نظر نویسنده “ریزش منابع انسانی، از دست دادن سرمایه اجتماعی و ابتکار عمل، عدم توانایی در بسیج افکار عمومی، اختلال در تئوری و گفتار، ناتوانایی در ایجاد موازنه بین جنبش زنان به عنوان یک جنبش خاص با جنبش سبز به عنوان یک جنبش فراگیر، فقدان استراتژی در هدایت وجوه زنانه جنبش سبز و تاثیرگذاری بر رهبران جنبش سبز و… در کل فرسودگی در “توانایی به تغییر” در حوزه های جنسیتی و از دست دادن نقش های فعال پیشین در تاثیر گذاری برتغییر وضع موجود به نفع زنان است”.
وقایع معنی داری مثل کند شدن محسوس فعالیت های جنبش زنان در کمپین ها و ابتکارات مختلف، ریزش سریع و مهاجرت اجباری یا پناهنده شدن جمع قابل توجهی از نیروهای فعال جنبش زنان، خارج شدن جنبش زنان از مرکز توجه دایمی رسانه ها، به بن بست رسیدن ابتکارات مختلفی که پس از کودتای انتخاباتی طرح گردید، راکد شدن نسبی سایت های زنان در مسائل تخصصی، انفعال نسبی نیروهای جنبش زنان در برابر قدرت گرفتن قوانین و رویه های واپسگرایانه بر علیه زنان و از همه مهمتر ضعف گفتاری جنبش زنان درباره تحلیل وقایع اخیر و کور جنس شدن بیانیه های سیاسی رهبران سبز و ناتوانی فعالان زن در برقراری گفتگو با رهبران فکری و سیاسی سبز را می توان شاخص های جدی “بحران عاملیت” دانست.
با این وجود ظهور نشانه های دیگری مانند فعال شدن مادران عزادار در دادخواهی از خون فرزندانشان که در خیابان ها یا بازداشت گاه ها جان باخته بودند، انتقال بخش قابل توجهی از نیروهای فعال جنبش زنان به حوزه حمایتگری و دادخواهی حقوق بشری، فعال شدن خانواده های بازداشت شدگان سیاسی در دادخواهی و حمایت از آنان، ترویج مبارزه با خشونت اجتماعی و سیاسی در تظاهرات خیابانی و فعال شدن هنرمندان، وکلا و روزنامه نگاران زن در ترویج مبارزات مردمی و از همه مهم تر مریی شدن خود آگاهی جنسیتی زنان و دخترانی که چه در اعتراضات آرام و چه در جنگ های خیابانی هم دوش مردان به مبارزه می پرداختند، را می توان از شاخص های مهم در جابجایی “عاملیت” ی دانست که از مطالبات”جنسیت محور” فاصله گرفته و به سمت مطالبات ” میان جنبشی” حرکت می کند.
منظور از مطالبات “جنسیت محور” خواسته هایی است که صرفا در حوزه زنان مانند قوانین تبعیض آمیز، مشارکت سیاسی زنان و.. است. “مطالبات تلفیقی” به این معنی است که زنان با حفظ رویکردهای فمنیستی خود در موضوعات فراگیرتری که بر آمده از جنبش سبز است مثل حمایتگری و دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی، حمایت از خانوده های آسیب دیده ناشی از سرکوب سیاسی، خبررسانی و پوشش رسانه ای حوادث، تولید برنامه های هنری پشتیبانی کننده از جنبش سبز و از همه مهمتر حضور فعال در تظاهرات خیابانی و شبکه های اجتماعی سایبری فعالیت می کنند.
ادعای دیگر نویسنده این است که انتقال مطالبات جنسیت محور به مطالبات تلفیقی هنوز نتوانسته است به عنوان یک استراتژی خود آگاهانه در جنبش زنان عمومیت پیدا کند. از طرفی دقیقا مشخص نیست که تا چه حد فعالان جنبش زنان ابزار کنترل استراتژی مطالبات تلفیقی را به نفع عاملیت معطوف به تغییر “ساختارهای تبعیض آمیز جنسیتی” دارا می باشند. به عنوان مثال درگیر شدن زنان در استراتژی های تلفیقی مانند ترویج پرهیز از خشونت خیابانی یا دادخواهی از حق بازداشت شدگان تا چه حد می تواند منجر به تغییر وضعیت زنان در فرایند جنبش سبز شود؟
این مقاله تلاش می کند تا دلایلی را برای اثبات ” بحران عاملیت” در بدنه جنبش زنان – به معنی خاص – ارائه داده و چالش ها و مولفه های به وجود آمدن آن را تحلیل کند. همچنین استراتژی هایی که فعالان جنبش برای برون رفت از بحران عاملیت اتخاذ کرده اند را ارزیابی کرده و پیشنهاداتی را ارائه کند.
منظور از “جنبش زنان به معنی خاص” نیروهای مدنی هدفمند و سازمان یافته و گروه های مختلف شناسامه داری است که خود آگاهی جنسیتی داشته و حوزه فعالیت خود را از سطح فردی به جمعی منتقل کرده اند و در طول این چند سال به اشکال مختلف خواستار تغییر وضعیت زنان شده اند. “جنبش زنان به معنی عام” شامل زنان و دخترانی می شود که دارای خود آگاهی جنسیتی و طالب تغییر وضعیت جنسیتی به نفع زنان هستند اما از رابطه هدفمند گروهی و مدنی جنسیت محور برخوردار نیستند. از این نظر زنان و دخترانی که از متن جامعه برخاسته و در تظاهرات و کنش های بر آمده از جنبش دمکراتیک سبز درگیر شده اند مظاهری از “جنبش زنان به معنی عام” هستند و هویت جمعی آنان بر اساس حضورشان در جنبش دمکراتیک سبز شکل گرفته است.
” سرکوب” ،” جنبش سبز” و ” رابطه داخل و خارج” سه مولفه مهم در تغییر نقشه نیروهای جنبش زنان و جابجایی عاملیت در این نیروها بوده است. هر چقدر جنبش سبز باعث مریی شدن نقش فعال زنان و دختران در کاهش خشونت های خیابانی و یا شکستن کلیشه های جنسیتی در کنش های اعتراضی گردیده و موجب تقویت جنبش زنان به معنی عام آن گردید، سرکوب باعث به حاشیه کشیده شدن نیروهای مدنی جنبش زنان به معنی خاص آن شد. فراروی نقش شهروندی از مرزهای جغرافیایی، مهاجرت اجباری شماری از نیروهای موثر جنبش زنان و توجه جهانی به مسائل ایران نیز مولفه موثر دیگری برای به هم خوردن تعادل نیروهای موثر جنبش زنان در داخل و خارج از کشور بوده است. هر سه این مولفه ها در تغییر نقشه جنبش زنان و جابجایی نیروهای عمل کننده و ایجاد “بحران عاملیت” نقش موثری داشته اند. از طرفی هر سه این مولفه ها در طول حوادث چند ماه اخیر رابطه ای چند جانبه با یکدیگر داشته و مرتب برروی یکدیگر اثر گذاشته اند: پدیده ای که در تحلیل موضوعی هر یک از این مولفه ها همواره باید در نظر داشت.
سرکوب چگونه بر جنبش زنان می تازد؟
یکی از استراتژی های اصلی سرکوب، فلج کردن نیروهای مدنی بوده است که قابلیت سازماندهی و تحرک کنش های اعتراضی مردم را دارند. این پروژه همه جنبش های اجتماعی، اصناف، رسانه ها واحزاب را در بر می گیرد. روش هایی مثل بازداشت های گسترده، به تعطیلی کشاندن احزاب و روزنامه ها و سایت ها، فشار امنیتی از طریق کنترل همه جانبه فعالان و حمله به آنها در خیابان ها، ممنوع الخروج کردن شمار وسیعی از فعالان، اخراج از کار و مسدود کردن منابع مالی و مجراهای تبادل اطلاعات، ایجاد جنگ های روانی در بین خود فعالان و خانواده هایشان و تهدید و ارعاب رسانه ای و حمله های سایبری به طور مداوم از سوی نیروهای مختلف امنیتی ادامه داشته و بسته به جریانات سیاسی نوساناتی سریع یا کند به خود می گیرد. تنها در فاصله خرداد تا اسفند ۸۸ نزدیک به ۵۰ تن از فعالان شناخته شده جنبش زنان بازداشت شدند و ده ها تن ممنوع الخروج شده یا مجبور به مهاجرت شدند. تصور این که جنبش زنان بتواند از زیر این فشارها بدون هیچ آسیبی عبور کند تا حدی ساده لوحانه است. نحوه رویارویی فعالان با تخریب هایی که بر اثر سرکوب دامنگیر جنبش زنان شده است تا زمان نوشتن این مقاله با نوعی انکار مواجه بوده است، این که بازداشت های متوالی چه تاثیری بر روند و سبک زندگی و روابط اجتماعی فعالان می گذارد، چه عواملی باعث مهاجرت اجباری برخی نیروها شده است و شرح تجربه های شخصی زندگی در حین فرار و یا زندان و یا حتی تاثیر فضای امنیتی در زندگی روزانه که ذره ذره موجب فرسایش فعالان می شود و ده ها مسئله دیگر در محاق اخبار مربوط به تحولات سیاسی فرو رفته است. چنین واکنشی به انکار سرکوب، یکی از علائم مهم گیجی نقش و بحران عاملیت است.
دامنه سرکوب: می توان به صراحت ادعا کرد که سرکوب گسترده فعالان توانست جامعه مدنی را غافلگیر کند. جنبش زنان در شکل گسترده آن هنوز شکننده تر از آن بود که بتواند ساز و کار مقاومت در برابر سرکوبی که هر لحظه نظامی تر می شد را ساماندهی کند. اگر بخواهیم نیروهای تشکیل دهنده جنبش زنان را از نظر میزان آمادگی آنان در برابر سرکوب دست بندی کنیم چهار گروه زیر به دست می آید:
گروه اول: فعالانی که تجربه سرکوب های دهه شصت را داشتند و بتدریج از فعالیت های سیاسی وارد حوزه مدنی شده بودند.
گروه دوم: فعالان جوانی که عموما عضو کمپین یک میلیون امضا یا گروه های دانشجویی بودند و در چند سال گذشته مرتب تحت بازجویی و انواع کنترل های امنیتی بودند.
گروه سوم: فعالانی در بخش رهبری جنبش زنان فعال بوده و هر کدام حداقل یک بار تجربه بازداشت داشته و یا فشار امنیتی را تجربه کرده بودند.
گروه چهارم: بخشی از بدنه فعال جنبش زنان که درگیر مبارزات صنفی – اجتماعی بودند اما به دلایل مختلفی “سوژه” نهادهای امنیتی نشده بودند. این بخش کمترین تجربه را داشت و به محض آغاز دوره سرکوب یا بسرعت ریزش کرده و منفعل شد و یا به سمت نیروهای سبز حرکت کرد.
در مجموع تجربه مدنی این چهار دسته درباره چگونگی مقاومت مدنی و رعایت نکات امنیتی به اندازه ای نبوده که بتواند با نظامی شدن شرایط سرکوب هماهنگی داشته باشد. هر روز بر میزان بازداشتی هایی که بر اساس بی احتیاطی رخ می دهد افزوده شده و محتویات ایمیل ها و یا فایل های کامپیوتری به راحتی در دسترس ماموران اطلاعات قرار می گیرد، این در حالی است که نحوه حفاظت از آسیب های امنیتی با اینکه مورد توجه برخی فعالان قرار گرفته است:
چگونه می توان در فعالیت های آتی سیستم سرکوب را دور زد؟ چگونه می توان از آسیب پذیری فعالین جنبش جلوگیری کرد؟ اگر تا دیروز برای اثبات اینکه فعالیت هایمان در چهار چوب قانون همین آقایان و خانمها بود، به انتشار عکس و گزارش مشروح آنها اقدام میکردیم، امروز که برایمان ثابت شده که حتی این حد فعالیت ما را بر نتابیده و ما را به “اقدام علیه امنیت ملی” و”بر هم زدن نظم عمومی و تشویش اذهان عمومی” متهم کردند، در واقع بر ماست که تاکتیک و استراتژی های نوینی در مقابل خود و جنبش زنان قرار دهیم… واقعیت این است که جنبش زنان با تاخیر وارد این بحث میشود. بحث سازمان دادن خود به عنوان جنبشی که مورد سرکوب و تحت تعقیب دستگاه سیاسی و امنیتی عریض و طویلی است که حتی به قوانین خودش نیز پایبند نیست ، چالشی است که سالهاست در مقابل این جنبش و فعالینش قرار دارد. متاسفانه اما به دلایل بسیار به این بحث توجه جدی صورت نگرفته و تا کنون نیز ضربات خود را به این جنبش تحمیل کرده است”.[i]
پاسخ برخی از فعالان به این دسته از انتقادات این است که زمینه و سابقه کنش مدنی در سال های اخیر مبتنی بر فعالیت شفاف و علنی بوده و نمی توان از افرادی که ابزار فعالیتشان علنی و در فضای عمومی بوده انتظار داشت که از روش های غیر علنی و شبه نظامی سازمان های سیاسی استفاده کنند. حتی سبک زندگی کنشگران جنبش زنان طوری نبوده که بتوانند در دراز مدت مانند یک فعال سیاسی – که برای کار غیر علنی تربیت شده اند – زندگی کنند. این بحث در درون گروه های جنبش زنان هنوز هم ادامه دارد. عده ای توصیه می کنند که باید فعالیت های جنبش زنان را به سمت غیر علنی شدن برد و برای حفاظت از آن از تدابیر شدید امنیتی استفاده کرد، اما عده ای طرفدار فعالیت علنی، شفاف و حداقلی هستند و غیرعلنی شدن را مغایر ماهیت فعالیت مدنی می دانند. بر اساس مشاهدات نویسنده، پایبندی به شفافیت به عنوان یکی از شاخص فعالیت های مدنی می تواند یکی از ملاحظات فعالان جنبش زنان است اما دلیل اصلی نیست. مهمترین مسئله جنبش زنان در مخالفت با فعالیت غیر علنی به خطر افتادن “عاملیتی ” است که با “روئیت پذیر” بودن گره خوردن است. سئوال این افراد این است که چگونه می توان از طریق فعالیت غیرعلنی بر روابط قدرت، در موضوعی مانند تغییر قوانین اثر گذاشت؟ با اعتماد مردم را به فعالیت چهره به چهره جلب کرد؟ یا حتی جدا سازی جنسیتی در آموزش و اشتغال را از بین برد؟ لازمه این اقدامات حضور در فضای عمومی و فعالیت علنی است در غیر این صورت جنبش زنان “عاملیت” خود را از دست خواهد داد و تبدیل به نیروهای سیاسی غیرعلنی با ساختارهایی هرمی و روابطی غیردمکراتیک خواهد شد، تجربه ای که جنبش زنان در دهه شصت از آن عبور کرده است و قصد بازگشت به آن را ندارد.
روند سرکوب در دراز مدت بر روابط گروهی و حجم نیروهای فعال جنبش زنان تاثیر جدی گذاشت. از یک طرف جریانات مختلف جنبش سبز شمار قابل توجهی از نیروهای فعال زنان را جذب خود کرده و از طرف دیگر سرکوب باعث منزوی شدن و یا ریزش بخش قابل توجهی از نیروی انسانی آن شد. واکنش فعالان کهنه کار به از دست دادن نیروهای انسانی یکسان نبود.
ا.پ ریزش این نیروها را بزرگترین خسارت جنبش زنان می داند، او می گوید:
” همه زحمت های این چند سال برای تربیت جوان ها هدر رفت. ما در این مدت توانسته بودیم تعداد قابل توجهی از نیروهای جوان را که می توانستند جنبش زنان را به جلو ببرند جذب کنیم ولی اکثر آنها را در این مدت- پس از کودتا – از دست دادیم.”
ا. ن بر عکس قائل است که:
” جریان سرکوب باعث شد که نیروهای نا خالص و یا افرادی که به خاطر فعال نبودن جنبش های دیگر به ما رو آورده بودند ریزش کنند. نیروهای واقعی وبا انگیزه، ممکن است الان کمی سکوت کنند و یا غیر فعال شوند اما شرایط که بهتر شود دوباره فعال خواهند.”
شرایط امنیتی و روش های مقاومت فعالان و نحوه ارتباط با یکدیگر را در روایت های زیر می توان ملاحظه کرد. م. ش. درباره شرایط دو هفته نخست پس از کودتا به نویسنده می گوید:
” همه چیز یک شبه به هم ریخت. خبر بگیر و ببندها باعث شد که خیلی از ماها حتی خانه هایمان را ترک کنیم. همه چیز می توانست تحت کنترل شدید باشد برای همین حتی اگر کاری داشتیم دور هم جمع نمی شدیم. ایمیل ها هم کند شده بود و البته بعضی بچه ها اصلن اهل ایمیل نبودند. ما هم هنوز نتوانسته بودیم شرایط را تحلیل کنیم. سرعت اتفاقات به اندازه ای سریع بود که توانایی فکر کردن را هم از ما گرفته بود. در عرض یک هفته کودتا شد، دوستانمان را بازداشت کردند. مهمتر از آن بچه هایمان در خیابان ها جانشان را کف دستشان گرفته بودند و با دست خالی و گاهی با سنگ با یگان ها درگیر بودند. شب ها که به خانه بر می گشتیم همدیگر را سرشماری می کردیم که برای کسی حادثه ای پیش نیامده باشد.”
فضای امنیتی را نویسنده در نقل خاطرات پراکنده چنین تشریح می کند:
” شبها که له و لورده به خانه بر می گشتم، نوبت عرض اندام “توروما”ی نا امنی بود. موجودی که از پس زندان سال ۱۳۸۳ تعقیبم می کرد و وقتی اوضاع شهر به هم می ریخت تکثیر می شد و در کمد خانه، در زاویه های تاریک کوچه، در صندلی عقب ماشینم و بسته به قدرت تخیلم در هزار سوراخ دیگر به کمین می نشست. تورمای ناامنی وقتی زنده تر شد که ژیلا را بازداشت کردند و هجوم شبانه برای بازداشت رهبران اصلاح طلب به فعالان مدنی رسید. شب ها از ساعت ۱۲ تا دو نیمه شب، یعنی همان وقتی که کار مامورهای لباس شخصی شروع می شد من آماده باش می نشستم و کوچه تاریکمان را از پشت پنجره رصد می کردم. گاهی شبها میهمان این و آن می شدم اما موقتی بودن زندگی بیشتر کلافه ام می کرد و “خانه” ام را می خواستم.”[ii]
بعضی فعالان به صورت گروه های کوچک سه چهار نفره یا همراه افراد خانواده در تظاهرات شرکت می کردند چنین اقدامی اغلب برای حفاظت از یکدیگر بود. ا. س در مصاحبه با نویسنده نقل می کند که:
” بخصوص در اعتراض های کوچک که مرتب مورد حمله قرار می گرفتیم نمی شد تنها باشیم. باید یک طوری از خودمان محافظت می کردیم و بهترین کار این بود که چند نفری باشیم. اینطوری چند تا چشم داشتیم و می توانستیم به موقع از زیر دست یگان ها فرار کنیم. مثلن اگر یکی جوگیر می شد و اختیارش را از دست می داد، یکی دیگر بود که هوای او را داشته باشد و نگذارد صدمه بخورد. یا مثلن یکی بود که حواسش به کوچه های اطراف باشد و موقع دویدن راه را نشان دهد. یا یکی دیگر حواسش به دوربین هایی که از ما ممکن بود فیلم برداری کند باشد. غیر از آن برای ما مهم بود که مردم را زیر نظر داشته باشیم و ببنیم که هر کس چه می گوید و چه می کند. گاهی هم با خانواده تظاهرات می رفتیم . اینطوری خیالمان از شوهر و بچه و خواهر و برادر راحتر بود و می توانستیم همدیگر را کنترل کنیم که صدمه نخوریم.”
حضور فعالان در میان مردم کار ساده ای نبود. کنشگران شناخته شده به مراتب باید غیرفعالانه تر از مردم در تظاهرات شرکت می کردند چون چهره آنان می توانست از طریق فیلمبرداری های ماموران براحتی مورد شناسایی قرار گیرد. چند فعال جنبش زنان از همین طریق مورد شناسایی قرار گرفته و در حین تظاهرات یا حین شرکت در مراسم بازداشت شدند مانند شادی صدر، کاوه مظفری، هاله سحابی، وحیده مولوی، فریده ماشینی، راحله عسگری، محبوبه عباسقلی زاده، شیوا نظر آهاری و..اکثراین بازداشت ها با برنامه ریزی قبلی و بر اساس پروژه های از پیش تعریف شده ماموران امنیتی بوده است. چند نمونه مهم این بازداشت ها در مورد شادی صدر، کاوه مظفری، هاله سحابی و شیوا نظر آهاری صورت گرفت که بر اساس شنود و تعقیب این افراد تا محل تظاهرات و گاه با ضرب و شتم همراه بوده است.[iii]
اخراج از محل کار یا تحصیل نمونه دیگری از فشارهای ماموران امنیتی بر روی فعالان شاغل؛ روزنامه نگار یا دانشجو بوده است که به طور مشخص در مورد اخراج نا عادلانه نرگس محمدی از یک اداره تخصصی، سمیرا صدری و صبا واصفی از فعالیت دانشگاهی[iv] روی داده است. شمار متعددی از گزارش های مشابه را می توان در سایت های زنان و حقوق بشری مشاهده کرد.
ممنوع الخروج شدن افراد موثر نیز یکی دیگر از فشارهای جدی سرکوبگران بر فعالان جنبش زنان بوده است. این روند که بنوعی ادامه سرکوب های فعالان کمپین های زنان از پیش از انتخابات بوده و در مورد خدیجه مقدم، نسرین ستوده، منصوره شجاعی، طلعت تقی نیا رسانه ای شده بود[v]، بعد از کودتای انتخاباتی بسرعت گسترش یافته و شمار وسیعی از هنرمندان، روزنامه نگارن، دانشگاهیان و پژوهشگران جنبش زنان را در بر گرفت به طوری که برخی از این افراد که مجبور به مهاجرت اجباری شدند، به طور غیرقانونی و از مرزهای زمینی به کشورهای دیگر پناهنده شدند[vi].
مهاجرت اجباری- دایمی و یا موقتی – برخی از نیروهای سازمانده جنبش زنان یکی از مهمترین تاثیرات سرکوب فزاینده بر فعالان جنبش زنان بوده است. در میان این اسامی افرادی مانند شیرین عبادی، شادی صدر، محبوبه عباسقلی زاده، پروین اردلان، آسیه امینی، آیدا سعادت و… را می توان مشاهده کرد. چنین پدیده ای می تواند به طور کلی آرایش نیروهای جنبش زنان را دستخوش تغییر کند.[vii]
استراتژی های مقاومت: امنیتی شدن فضای جامعه باعث شد تا جلسات گروهی که پیش از این در فضای انتخاباتی رواج پیدا کرده بود به طور کلی متوقف شود و ارتباطات بین گروهی هر روز بیشتر از روز گذشته به سمت فضای مجازی عقب نشینی کند. در واقع اولین استراتژی مقاومت جنبش زنان در برابر محدویت های روزافزون، انتقال روابط گروهی به فضای مجازی و تشکیل شبکه های گسترده مجازی بود هرچند که زمینه این شبکه ها از قبل وجود داشت. پس از قدرت گرفتن بنیادگرایان از سال ۱۳۸۵ و تعطیل شدن سازمان های غیردولتی مستقل زنان و بسته شدن درهای فضاهای عمومی به روی گروه های مختلف، استراتژی جایگزین گروه های جنبش زنان انتقال از سازمان های به ثبت رسیده یا نرسیده رسمی به سمت شبکه های گسترده ای بود که اغلب توسط کمپین ها، ابتکارها، ائتلاف ها و وب سایت های مختلف نمایندگی می شد. روابط بین گروهی این شبکه ها عموما از طریق میلینگ لیست های گسترده انجام می شد زیرا فضایی برای جلسات گسترده نبود.
یکی از فعالان کمیپن یک میلیون امضا در مصاحبه با نویسنده می گوید:
“اصلن بعد از دوره احمدی نژاد جمع شدن دور همدیگر در سالن های بزرگ سمینار و مکان های عمومی برایمان یک رویا شده، حتی کار به جایی رسید که در خانه ها هم نمی توانستیم دورهم جمع شویم، فوری می آمدند و صاحب خانه را بازداشت می کردند.”
بنابراین بسته شدن فضاهای عمومی پدیده تازه ای برای فعالان جنبش نیست. آنها مدتهاست که تحت سرکوب و فشار سیاسی و امنیتی بودنده اند و به همین دلیل برنامه ریزی های جمعی خود را به میلینگ لیست ها منتقل کرده اند. گسترده ترین میلینگ لیست فعالان در ائتلاف نه به لایحه خانواده در سال ۸۶ شکل گرفت که به یک فروم گسترده تبدیل شده و فضایی برای تبادل اطلاعات و اخبار بین گروهی را به وجود آورد. تا پیش از آن این میلینگ لیست ها محدود به فعالیت های گروه ها به صورت جداگانه بود ولی این ائتلاف توانست روابط شبکه ای مجازی بین گروهی را ایجاد کند. موفق بودن این ائتلاف باعث شد تا الگوهای ارتباطی آن برای اقدامات ائتلافی بعدی نیز مورد توجه قرار گرفته و تا دوره انتخابات به صورت های مختلف ادامه یافته و در دوره شدت گرفتن سرکوب در ماه های اخیر تبدیل به یک شبکه مجازی اجتماعی برای تبادل انواع و اقسام مسائل روز شود. با این همه همین شبکه های مجازی نیز مشکلات خاص خودش را دارد که ساده ترین آن درز اخبار این میلینگ لیست ها به ماموران اطلاعات است. همین موضوع باعث رشد اسامی مستعار، خود سانسوری نویسندگان پیام ها، عدم انتقال اخبار زنده و روزمره، و سکوت افرادی می شود که در فضای واقعی بیشتر فعالیت را داشته و مایل به درز اطلاعات فعالیت هایشان نیستند. در نتیجه کارآیی این میلینگ لیست ها در سطح حداقلی، یعنی اطلاع رسانی و تبادل نظر در مورد وقایع جاری بوده است و نمی تواند محلی مورد اعتماد برای برنامه ریزی و طراحی فعالیت های گروه های مختلف جنبش زنان باشد.
انتقال روابط بین گروهی به فضای مجازی به معنی از بین رفتن کامل اجتماعات در فضای عمومی نبوده است. پیش از این نیز جنبش زنان توانسته بود با کاربست ابتکاراتی رابطه خود را با مردم و فضای عمومی زنده نگه دارد. حضور در اعتراضات مردمی به صورت چند نفره، ایجاد ارتباط با اهل محل به خصوص در الله اکبرهای شبانه ای که مردم کوچه و بازار در محلات مختلف به نشانه حمایت از جنبش سبز سر می دهند، حضور در کنار خانواده هایی که در مقابل دادگاه یا زندان اوین در جستجوی اعضای خانواده خود هستند، دید و بازدید از خانواده ای زندانیان یا جانباختگان جنبش سبز و شرکت در مراسم ختم یا مراسم سنتی و مذهبی و غیره، محمل های مناسبی برای ایجاد ارتباط با جامعه از یک طرف و دیدن همدیگر از طرف دیگر است. اغلب حرف هایی که فقط می شود چهره به چهره منتقل شود، بدون نیاز به تعیین جلسه خاصی و در حین حضور در این نوع فضاها ردو بدل می شود. با بالا رفتن تنش ها و بحران های سیاسی و امنیتی شدن فضاها این نوع ارتباطات کمتر شده و با فروکش کردن آن افزایش پیدا می کند. اما حتی چنین اجتماعاتی نیز به شدت تحت کنترل بوده و گاهی مورد حمله لباس شخصی ها یا مامورین اطلاعات قرار می گیرد.
در میان استراتژی های ارتباطی که به نوعی جایگزین جلسات رسمی و یا تداوم روابط شبکه ای بین فعالان شده است می توان به چند نمونه موثر اشاره کرد.
نمونه اول ملاقات های مستمر مادران عزادار و مادران صلح و هنرمندان شناخته شده و برخی از فعالان جنبش زنان با خانواده های جانباختگان، زندان سیاسی و دیدار از زندانیان آزاد شده جنبش دمکراسی خواهی سبز است. این ملاقات ها ضمن آنکه زمینه همدلی با این خانواده ها و رسیدگی به مشکلات آنان و انتقال تجربیات موثر را فراهم می آورد، فضای مناسبی برای ایجاد ارتباط فعالان با بدنه جامعه و تقویت شبکه های ارتباطی بین گروهی است. اخبار متنوعی که به طور روزمره درباره ملاقات فعالان با این خانواده ها منتشر می شود نشان دهنده پایداری و توانایی تداوم این راهبرد در شرایط سرکوب است. در یکی از گزارش های وبلاگ مادارن عزادار می خوانیم:
“تعدادی از مادران عزادار و حامیانشان به دیدن خانواده یکی از دوستان در بندمان رفتند. دوستانمان با استقبال صمیمانه خواهرانش روبرو شدند و پای درد و دلشان نشستند که چگونه شبانه ۶ مرد از وزارت اطلاعات حوالی ۱۱ شب، بی آن که از بیرون ساختمان زنگ واحد آنها را زده باشند وارد ساختمان شده وجلوی واحدشان ظاهرشدند…مادران اظهار همدردی و همراهی تمامی مادران عزادار را در حالی به خانواده این عزیز در بند اعلام کردند که گروهی دیگر در یکی از پارک های تهران گرد هم آمده بودند تا پی گیر خواسته های خود و همچنین جویای احوال دوستان در بندشان باشند و پس از آن به اتفاق به دم زندان اوین رفتند و حمایت و همراهی خود را با دیگر فرزندان زجر کشیده ایران و خانواده های نگران آنها اعلام نمایند.”[viii]
نمونه دیگر تجمع خانواده های زندانیان سیاسی درمقابل زندان اوین است. این تجمع ها که در روزهای نخست به صورت اتفاقی و به دلیل پیگیری پرونده های زندانیان سیاسی صورت می گرفت در مدت کوتاهی تبدیل به یکی از فضاهای موثر برای تداوم روابط شبکه ای فعالان گردید. بیشتر از هر گروهی فعالان زن اصلاح طلب از این فضا به نفع مریی کردن خواسته های خود استفاده می کردند. بخصوص در ماه رمضان تجمع این خانواده ها که با حضور زنان فعال از همه گروه ها همراه بود به صورت شرکت در مراسم افطار در مقابل زندان اوین و یا گرفتن جشن تولد زندانیان، فضای مساعدی را برای تداوم روابط شبکه ای ایجاد کرده و در عین حال نوعی همگرایی بین جناح های فکری مختلف جنبش زنان به وجود آورد. حضور انبوه خانواده ها در مقابل زندان بخصوص بعد از تظاهرات مهمی که میزان قابل توجهی از مردم در آن بازداشت شده و به زندان اوین یا بازداشتگاه های دیگر فرستاده می شدند هنوز هم فضای مناسبی برای تبادل تجربیات در مورد تسریع پرونده های بازداشتی ها و رابطه نزدیک با آن بخش از بدنه آسیب خورده جامعه در جریان سرکوب های روزمره است. در بخشی از گزارشی که نوشین احمدی خراسانی از شرکت خود در مراسم افطاری و جشن تولدی که خانواده زندانیان سیاسی برای چند تن از آنان گرفته بودند، می خوانیم که چگونه حضور فعالان در این مراسم باعث شکسته شدن مرزهای فکری فمنیستی و تقویت همگرایی آنان می شود:
“با خود فکر می کنم تا به کنون از چهره پر انرژی و «طنزگوی» فخری خانم – فخرالسادات محتشمی پور- تصوری نداشتم اما خوشحالم که چند سال پیش از همه این ماجراها، در جنبش زنان یاد گرفتم که از ورای «آن چادرهای سیاه» و «این روسری های کوتاه»، نقاط مشترک مان را بجویم و «ظاهر افراد» مبنای طبقه بندی مان نشود. حالا در این تاریکی مقابل اوین من هم به همراه فخری می خندم اگرچه همچون او، ژیلا، پرستو، مریم و… «آشنا و فامیل سببی یا نسبی» در زندان ندارم با این حال می خندم چون روحیه امیدوار و شادابش، وجودم را شارژ کرده پس همراه او «بذله گویی» هم می کنم، و تهدید اش می کنم که وقتی مصطفی تاج زاده از زندان آزاد شود به ایشان خواهم گفت که وقتی نبودید همسرت کنار زندان می آمد و می خندید و کلی کیک و پفک می خورد! “[ix]
یک نمونه موثر دیگر را می توان حضوردر قبرستان بهشت زهرا و بخصوص در قطعاتی نظیر ….. دانست که عموما محل دایمی دیدار از خانواده های جانباختگان و همدلی با آنان در روز ۵ شنبه و جمعه است. خانواده های جانباختگان نظیر ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی و… که تنها دل خوشی خود را حضور بر مزار فرزندانشان و سوگواری برای آنان می دانند به طور مرتب و هر هفته بر مزار فرزندان خود می نشینند و مردم برای تسلا دادن و فاتحه دور آنها جمع می شوند. برخی فعالان زنان و حقوق بشر هم تا جایی که بتوانند در این دو روز برای دیدار و تسلی دادن این خانواده ها به بهشت زهرا می روند و در میان مردم به فاتحه و سوگواری پرداخته و در عین حال از حال یکدیگر جویا می شوند.
شیوا نظر آهاری در مصاحبه ای با نویسنده بیان کرده است که بعد از آزادی خود به همراهی دوستانش به بهشت زهرا رفته و برای اولین بار با مادر ندا آقا سلطان از نزدیک حرف می زند:
“وقتی آزاد شدم – در بازداشت نخست که سه ماه تابستان به طول انجامید- اولین کاری که کردم این بود که عصر ۵ شنبه به قطعه دویست و پنجاه و هفت بهشت زهرا رفتم و رفتم تا ندا را ببینم. مادرش آنجا بود و من برایش قطعه ای که برای ندا با تمام حسم نوشته بودم را خواندم. او خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و وقتی مرا شناخت کلی به من روحیه داد.”
تاثیر سرکوب بر ساختار های گروهی جنبش زنان: پیش از این گفته شد که فرم سازمانی جنبش زنان تا پیش از کودتای انتخاباتی به صورت همکاری ها و ائتلاف های شبکه وار بوده است. این شبکه ها عموما حول یک برنامه عمل و موضوع مشخص با یکدیگر توافق داشته وعموما از طریق سایت های مختلف زنان نمایندگی می شدند. انفجار گروه های بزرگ شبکه ای به تیم های هم فکر چند نفره یکی از مهمترین تاثیرات سرکوب بر ساختار سازمانی جنبش زنان بود، هر چند که روابط شبکه ای همچنان از طریق میلینگ لیست ها حفظ گردید اما دامنه کنش این میلینگ لیست ها بر اساس برنامه عمل مشخصی نبوده و تنها محدود به تبادل نظر( فروم) بوده است.
تمرکز گروه هایی با شماری محدود، فرمی از سازماندهی در جنبش زنان بوده که در دوره محافل دهه شصت به صورت بسته اجرا می شد. این گروه ها در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد شامل تعداد محدودی از زنان می شد که فعالیت های فرهنگی و اجتماعی با رویکرد جنسیتی و محدود به جمع خود را در فضاهای بسته و عموما در خانه های خود انجام می دادند. بتدریج فرم سازمانی جنبش زنان در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد به سمت سازمان های رسمی و یا غیر رسمی رفته و دامنه فعالیت آنها از جمع خودشان فراتر رفت و از اواسط دهه هشتاد تا زمان کودتای انتخاباتی به شبکه های گسترده تغییر فرم داد. اما موج سرکوب و شدت گرفتن روند بازداشت ها، موجب شد که فعالان بشدت فعالیت های خود را منقبض کنند. واکنش طبیعی انقباض، انتقال از روابط گروهی گسترده به روابط بسیار محدود چند نفره بوده است که نمونه هایی از آن پیش از این ذکر شد اما پرسش این است که چه عواملی باعث انفجار شبکه ای گردید؟
بر اساس مشاهدات نویسنده از کودتای انتخاباتی بدین سو، سرکوب با هدفمندی تمام به دو شکل سرکوب سخت و سرکوب نرم اعمال شده است. “سرکوب سخت” را می توان بازداشت های طولانی مدت فعالان مدنی، بازجویی های مداوم و توسل به انواع شکنجه سفید وشکستن افراد از طریق وارد کردن فشارهای روانی که در مورد زنان بیشتر رویکرد جنسی و جنبه ناموسی داشته دانست و “سرکوب نرم” را تاثیر رعب آور چنین فشارهایی در فضاهای مدنی که با حس نا امنی جلوه کرده و موجب “خود کنترلی” افراد می شود. تاثیرات سرکوب بر فعالان جنبش زنان در چند ماه اخیر را بر اساس مشاهده نویسنده می توان چنین صورت بندی کرد:
عدم توازن در میزان ریسک پذیری: یکی از آثار سرکوب ترس از خطرکردن و عدم توازن در میزان ریسک پذیری فعالان مدنی بوده است. تاثیر سرکوب برهمه افراد به یک میزان عمل نکرده است: عواملی مانند تعلقات و مسئولیت های خانوادگی، تجربه و ویژگی های شخصیتی و … باعث شده که میزان ریسک پذیری در فعالینی که سابقا در یک جریان مدنی بوده و دوش به دوش هم در سرد و گرم روزگار فعالیت می کردند به یکسان نباشد. شریک نشدن در ریسک های همدیگر عاملی جدی در بی عملی گروهی شده و بی عملی باعث راکد شدن کنش جمعی و دلسرد شدن افراد و نهایتا موجب فروپاشی گروه های مدنی گردیده است. گاهی پرهیز از ریسک پذیری باعث شده که موضوع فعالیت آنچنان حداقلی شود که بمراتب از حرکت مردم در جنبش سبز عقب تر بماند و همین امر باعث ریزش نیروهای مدنی پرانرژی و حل شدن بی هدف آنان در جنبش فراگیر سبز شود.
تفاوت در تجربه های مقاومت در برابر سرکوب: از طرفی میزان آسیب پذیری گروه های مختلف در برابر سرکوب به یکسان نبوده است، برخی در تیررس حملات سرکوبگران و بعضی از آن دورتربوده اند. بخشی از فعالان جنبش زنان که در کمپین ها فعال بوده اند به دلیل بازداشت های متوالی تجربه رویایی بیشتری از گروه های نزدیک به قدرت سیاسی – زنان اصلاح طلب - داشته اند. با این وصف گروه های اصلاح طلب در خط نخست حمله کودتاگران بوده ودر حالی بیشترین آسیب را باید تحمل می کردند که به نسبت بعضی گروه های دیگر تجربه کمتری داشته اند.
فرافکنی سرکوب در داخل گروه و تخریب درون گروهی: مهمترین تاثیرسرکوب انتقال فشار و خشونت از فضای سیاسی- اجتماعی به داخل گروه بوده است. بارها فعالان جنبش زنان تجربه کرده اند که فشارهای ناشی از سرکوب چگونه در درون افراد انباشته شده و موجب فرافکنی تخریبی در داخل خود گروه می شود. در مشاهدات نویسنده نیز بارها دیده شده که افراد گروه ها به دلیل تفاوت ظرفیت های فردی در میزان ریسک پذیری، واکنش تخریبی نشان داده و فشارهای بیرونی را به داخل گروه منتقل کرده اند. گاه حتی پیش می آمده که شخصیت های منفی فضای سیاسی به دلیل همین “خشم سرکوب شده” در گروه باز آفرینی ذهنی شده و در حین مشاجرات اتهاماتی از قبیل دیکتاتور و غیره به یکدیگر زده اند. پیش از این نیز گروه های جنبش زنان در هماندیشی زنان در سال ۸۴ در سطح گسترده ای با همین روند مواجه شده اند اما هیچگاه فرصتی برای تحلیل و انتقال این مسائل به بخش خودآگاه حرکت جمعی را نیافته اند.
بی ثباتی شرایط سیاسی: شرایط سیاسی در چند ماه اخیر به حدی بی ثبات و متغیر بوده که توان برنامه ریزی دراز مدت را از گروه ها سلب کرده است. از طرف دیگر روابط بین گروهی بر اثر فشارهای روزانه بی ثبات و شکننده شده و روابط محکم انسانی که پیش از این موجب پیوند عمل گروهی می شد، بر اساس انتخاب های مختلف شخصی در برابر حوادث مختلف و موضع گیری های مختلف سیاسی و فکری آنها بسرعت متزلزل گردیده است.
همه این عوامل موجب فاصله گرفتن از همدیگر، از بین رفتن سرمایه اجتماعی درون گروهی و انفجار روابط شبکه ای به گروه های کوچک گردیده است.
پرسش دیگر این است که با توجه به گریزناپذیر بودن انفجار شبکه ای به دلیل بالا رفتن ریسک فعالیت های گسترده، آیا چنین پدیده ای جنبه غریزی داشته است یا هدفمند، و تا چه حد فعالان به نحوی هدفمند و خود آگاهانه جمع های کوچک را “انتخاب” کرده اند و کارکرد این جمع های کوچک در عمل چه بوده است؟ واقعیت این است که در مشاهدات نویسنده جدا از گروه های کوچکی که کارکرد آنان- همانطور که در سطرهای بالا ذکر گردید- تماس با بدنه اجتماعی، حفظ حداقلی روابط دوستانه و حمایت از یکدیگر بوده است، نمی توان روابط ارگانیکی که تاریخ به وجود آمدن آن به بعد از کودتای انتخاباتی مربوط باشد، پیدا کرد. به معنی دیگر حتی اگر روابط متمرکز و هدفمندی در قالب یک گروه کوچک نیز وجود داشته باشد براساس شرایط جدید تولید نشده است.
توجه به کارکرد گروه های کوچک که از کارکرد محفلی و بسته فراروی داشته باشند و درعین حال بتواند قوای محرکه متکثری را در بدنه روابط شبکه ای ایجاد کند، از سال هشتاد وشش توسط برخی نویسندگان سایت مدرسه فمنیستی تحت عنوان “هسته های خود بنیاد” [x]و به عنوان یک راه حل برون رفت از مشکلات ساختاری کمپین یک میلیون امضا مطرح شد. هر چند که برخی از گروه های مرتبط با این کمپین از این الگو استفاده کردند اما هیچ گاه نتوانست مورد توافق جمعی اعضای کمپین یک میلیون امضا قرار بگیرد.
در ماه های پس از کودتا و اوج گرفتن بحران های درون گروهی و پراکندگی اعضا که به طور مشخص در گروه میدان زنان ایجاد شده بود، نویسنده (یکی از اعضای گروه میدان زنان) با ارائه ساختاری مشابه و متناسب با کارکردهای غریزی که در گروه های کوچک زنان به وجود آمده بود، مجددا تلاش کرد تا “ساختاری فدرالی برپایه گروه های خومختار درگیر در یک شبکه بزرگتر ارتباطی” را به عنوان راه حلی برای تداوم کارگروهی تعریف کند اما به دلیل موانع امنیتی و بی ثباتی شرایط موجود، بازهم چنین طرحی ظرفیت اجرایی شدن پیدا نکرد.
تلاش های بعضی از فعالان جنبش زنان در ایجاد ائتلاف های بین گروهی و یا ایجاد کمپین های فراگیر متناسب با شرایط روز نیز نتوانسته است به همکاری پایدار فعالان منجر شود. دو نمونه قابل ذکر کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی»[xi] و ” کمپین دفاع از فعالان جنبش زنان “[xii] است که هر دوی آنان در شرایطی حساس و بر اساس ضرورت و نیاز روز به وجود آمده و در ابتدا با استقبال جمع کثیری از فعالان جنبش زنان قرار گرفتند اما پس از دوره کوتاهی در محاق قرار گرفتند. هرچند که ناپایداری عمل فراگیر در جو هیجان زده این دوره دامنگیر سایر همه حرکت های مدنی شده است اما شاید دلایلی خاص مانند ضعف گفتار فمنیستی در برابر گفتارهای پدید آمده در جنبش سبز و بی تجربگی در ایجاد موازنه بین روابط فعالان جنبش زنان درداخل و خارج از کشور نیز دلیل بی توفیقی حرکت های ائتلافی زنان بوده باشد که در بخش های بعدی بیان خواهد شد.
تاثیر سرکوب بر بحران عاملیت ( جمع بندی) :
مهمترین تاثیر سرکوب بر جنبش زنان را می توان تغییر ساختار سازمانی جنبش زنان و کاهش سرمایه اجتماعی در بین نیروهای فعال دانست. این تغییر به صورت انفجار روابط شبکه ای و تبدیل نیروهای جنبش زنان به گروه های کوچک غیر هدفمند بوده که کآرایی آن در حال حاضر تنها حفظ روابط گروهی حداقلی است. اگر فرم شبکه های مختلف جنبش زنان را تشبیه به حجمی از کره های جیوه ای کنیم که به صورت منظم، شکلی فضایی بین آنها به وجود آمده و مثلن فرم هایی حلقوی یا عنکوبتی یا حلزونی تشکیل داده اند، انفجار شبکه ای از هم پاشیده شدن این اشکال فضایی و پرت شدن این کره های جیوه ای به اطراف است. موقعیت فعلی ساختار سازمانی جنبش زنان را می توان شبیه به کره های ریز جیوه ای دانست که در حال نزدیک شدن به یکدیگر و تشکیل هسته های متعدد هستند. از این نظر می توان پیش بینی کرد که انفجار شبکه ای تا مدتی نیروهای مختلف را وارد دوران گیجی نقش کرده و تا زمان تشکیل هسته های هدفمند – نزدیک شدن کره های ریز به یکدیگر – این تغییرات جیوه مانند ادامه خواهد داشت. هر چند که نقش شبکه های اجتماعی سایبری را نمی توان در این میانه انکار کرد اما چنین شبکه هایی تنها فضایی برای حرکت این کره های سرگردان جیوه شکل بوده و فاقد ظرفیت لازم برای بسیج نیروها و سازماندهی مجدد آنان هستند.
با توجه به آنچه گفته شد، در چنین شرایطی نمی توان انتظار داشت که ساختار سازمانی غالب در جنبش زنان یا همان هسته های غیر هدفمند، واجد قدرت تاثیر گزاری بر تغییرات اجتماعی و سیاسی به نفع زنان باشد، واقعیت تلخی که به ادعای نویسنده نشان دهنده “بحران عاملیت” است.
*تحولات سیاسی ناشی از کودتای انتخاباتی ۸۸ تاثیراتی جدی بر نقش و موقعیت فعالان جنبش زنان گذاشته است. مقاومت مردم و نیروهای سیاسی مخالف در برابر کودتای انتخاباتی بسرعت موجب پدید آمدن جنبش دمکراسی خواهی سبز شد. این جنبش نه تنها باعث به هم خوردن توازن قدرت در بدنه حکومت و مریی شدن اراده جمعی مردم در داخل و خارج از کشور گردید، بلکه تاثیری جدی بر جامعه مدنی و سیاسی ایران گذاشت. بسیاری از تحلیل گران سیاسی اهمیت ظهور جنبش سبز را همسنگ انقلاب ۵۷ ارزیابی کرده اند اما در عین حال کمتر کسی است که به تفاوت فاحش این دو دوره توجه نکرده باشد. هر چقدر که انقلاب ۵۷ ماهیتی پوپولیستی داشته و در رده جنبش های کلاسیک جای می گیرد، جنبش سبز ماهیتی مدرن دارد. با این وجود نمی توان این ویژگی مدرن بودن جنبش سبز را به حساب حضور فعال جنبش های خاص ( زنان، کارگری، دانشجویی، سندیکایی و..) و نهادهای صنفی، احزاب، سازمان های غیر دولتی و مطبوعات داخلی گذاشت. از همان شب نخست کودتای انتخاباتی روند دستگیری و بازداشت های طولانی شمار قابل توجهی از فعالان جامعه مدنی و سیاسی با هدف فلج کردن ماشین سازماندهی جنبش سبز آغاز گردید. موضوعی که در دراز مدت باعث فلج شدن جامعه مدنی متعارف، قدرت گرفتن شبکه های اجتماعی در فضاهای خیابانی و سایبری و فعال شدن رسانه های ماهواره ای گردید. در واقع ساختار مدنی جنبش سبز، مبتنی بر شبکه های اجتماعی بوده است که از یک طرف در بدنه جامعه و فضاهای عمومی کسب و کار و خویشاوندی بسرعت رشد کرده، و از طرف دیگر در فضای مجازی پیوندهای چند لایه ایجاد کرده ورسانه های دنیا و برنامه های فارسی زبان ماهواره ای را به تسخیر خود درآورده است، پدیده ای که مبارزه با آن آنچنان سرکوبگران نظامی را به تنگ آورده است که نام ” جنگ نرم” بر آن نهاده اند.
[i] – “فرار مرغی” و فمینیسم، تمهیدات تازه علیه فعالین جنبش زنان/ شادی امین/ سایت شبکه سراسری همکاری زنان ایران
در اینجا http://iran-women-solidarity.net/spip.php?page=print&id_article=1241
[ii] – گیجی نقش/ محبوبه عباسقلی زاده / سایت جنس دیگر
[iii] – نگاه کنید به رادیو زمانه
در اینجا http://zamaaneh.com/news/2009/08/post_10146.html
سایت میدان زنان
در اینجا ….
[iv] – نگاه کنید به سایت مدرسه فمنیستی
در اینجا http://iranfemschool.org/spip.php?page=print&id_article=4123
و اینجا http://iranfemschool.org/spip.php?article3799
و اینجا http://iranfemschool.org/spip.php?article3980
[v] - ممنوع خروجی ها، گروگان هایی از جامعه مدنی/ سایت مدرسه فمنیستی
در اینجا http://iranfemschool.net/spip.php?page=print&id_article=3495
[vi] – پناهندگی در ترکیه؛ امیدها و آرزوهای بی فرجام؟/ سایت کمپین بین المللی حقوق بشر
در اینجا http://persian.iranhumanrights.org/1388/11/refugees_turkey-2/
[vii] - ۸مارس:نه بدون زنان، که با زنان و برای زنان / میترا شجاعی/ رادیو دویچه وله
در اینجا http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5311238,00.html
[viii] – گزارشی از یک مادر عزادار/ شنبه هشتم اسفند ماه ۱۳۸۸
در اینجا /http://mournfulmothers.blogfa.com
- شباهنگام رو به روی زندان اوین قدم بزنید: زندگی آن جا عریان است/ نوشین احمدی خراسانی/ سایت مدرسه فمنیستی [ix]
http://iranfemschool.com/spip.php?article3264 در اینجا
- «هسته های خود بنیاد» ایده ای از جنس کمپین/ سارا لقمانی/ سایت مدرسه فمنیستی [x]
http://iranfemschool.org/spip.php?page=print&id_article=51در اینجا
- بیانیه کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی/ سایت مدرسه فمنیستی[xi]
http://iranfemschool.org/spip.php?article3933در اینجا
[xii] – کمپینی برای دفاع از زنان دربند، اخراجی و تبعیدی/ مصاحبه با محبوبه عباسقلی زاده/ رادیو دویچه وله
در اینجا http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5161414,00.html
Tags: جنبش زنان, محبوبه عباسقلی زاده