شعری از نیلوفر شیدمهر (به مناسبت صدمین سالگرد روز زن) /۲

سرخ

زندگی هاست که خیره ی خودی

خم شده بر این مرداب که در عمق بی نفسش

افتاده ام میان جلبکهایی

که دست و پایم را بسته اند

آخر چطور چطور چطور

می توانی به تصویری خیره

خیره خیره شوی

چنین بی رنگ  خالی  کم عمق

و نبینی مرا که غرق غرق غرق کرده ای

آنچنان که روح پدرت خواسته بود

پیش از آنکه خیره شود

او نیز به چهره ی تو

بر مشتی آب بر لجن

آخر چطورچنین دلخسته

چنین دلمشغول به تصویری هستی

بی رنگ خالی کم عمق

در حالی که زیبایی من

خوراک موجوداتی است

چنان نا انسان

که روح پدر توست

اما من هیچ زمان به تمامی

غرق نمی شوم در تو

و روزی دستهای من

دست جلبکها را از پشت خواهد بست

و بر خواهم خواست از مرداب

و خواهم آمد از پشت درختان

آنچنان که خسرو پرویز و گل محمد

و همه ی مردان

به شکارشان نزدیک می شوند:

شیرین زنی که در دریاچه تن می شوید

و سنگی پرتاب خواهم کرد

تا تصویر تو را بترسانم

از خود، تصویری که چنین

با شیدایی و قربانی وار

بر آن خم شده ای

آخر چطور چطور چطور

می توانی به مردی خیره

خیره خیره شوی

چنین رنگ پریده و کم عمق

مگر نمی دانی بر خلاف پسرها

که گنجشکها را می زنند

با تیر کمان ها تیر کمان ها تیر کمان هاشان

و شیشه ها را می شکنند

با توپها توپها توپهایشان

دخترها آینه می شکنند؟

خیره خیره خیره

تنها تو نیستی، بلکه روح پدر توست

که تصویر خود را

در آینه ی درون تو می نگرد

و روح پدر بزرگت که تصویرش را

در آینه ی درون او می نگرد

و …

آخر چطور چطور چطور

چنین بی رنگ کم عمق و خالی

خیره ی این تصویری

که مانند یک آرایش بد است؟

در حالی که من همه ی آرایش های تند و بیرحم را

پاک می کنم و با دست خالی

آینه را می شکنم

من از پشت آینه می آیم

و حالا این خون من است که می دود

در شکستگی تصویر تو

و آن را سرخ می کند

سرخ سرخ سرخ

آنچنان که این صدمین ماه نو بر می خیزد

از پشت دریاچه ی جهان.

فوریه ۲۰۱۱

نیلوفر شیدمهر

Tags: