وقتی حتی آغوش‌های ساده‌ی ما هم تفسیر می‌شوند

گفت‌وگو با کیانا فیروز، فیلمساز، نویسنده، بازیگر و فعال حقوق هم‌جنس‌گرایان
کیانا فیروز

کیانا فیروز، دختر جوان ۲۶ ساله‌ای است که در انگلستان زندگی می کند، او فعال حقوق همجنس‌گرایان و در عین حال نویسنده، فیلم‌ساز و بازیگر نیز هست. به بهانه‌ی فیلم بن‌بست به سراغ کیانا رفتیم.

من نوشتن را از ۱۸ سالگی با فیلم‌نامه‌ی «گناه یک زن، زن بودن اوست» شروع کردم. بعد از آن نیز مجموعه داستان «من همسرت بودم» و «سیمین» را شروع و در پی آن نیز در ساخت چند فیلم کوتاه مشارکت کردم. ولی عمده‌ترین فعالیتم در رابطه با حقوق همجنس‌گرایان ایرانی از سال ۲۰۰۷ با نوشتن شعر و داستان و مقاله در مجله‌ی هم‌جنس من، لزبین ایرانی شکل گرفت.

سپس در فیلم اخیر آقای رامین گودرزی‌نژاد و مهشاد ترکان در لندن به نام بن‌بست، نقش یک همجنس‌گرای ایرانی را بازی کردم. قسمت عمده‌ی فیلم از زندگی خود من اقتباس شده و فضایی مستند داستانی به فیلم داده و در واقع دراماتیزه‌تر شده است.

فیلم بن‌بست ساخته‌ی رامین گودرزی‌نژاد و مهشاد ترکان است. کیانا در این فیلم نقش دختر همجنس‌گرایی را بازی می‌کند که با مشکلات و مسائل زیادی در ایران دست و پنجه نرم کرده و نهایتا به انگلستان آمده و با این‌که ظاهرا در یک کشور آزاد زندگی می‌کند اما همچنان با زندگی پر از چالشی روبروست. علاوه بر مسائل مهاجرت، تحت فشارهای روحی زیادی نیز قرار داد. از جمله این‌که همواره در مورد مشکلاتی که دوستان لزبین ایرانی‌اش دارند، اخباری می‌شنود. در واقع این زن، یعنی کیانا گویی هرگز به آرامش نمی‌رسد و همواره با ترس و خفقان و اضطراب دست به گریبان است.

کیانا، امروز تو در یک جامعه‌ی غربی هستی که مدعی پشت سر گذاشتن عصر روشن‌گری است، می‌توانی بگویی لزبین بودن در ایران و نیمه‌ی غربی جهان چه تفاوت‌هایی دارد؟

صادقانه این است که اگر لزبین ایرانی باشی، لزبین بودن نه تنها در ایران بلکه در کشورهای میزبان نیز سخت است. از جمله ترکیه که طبیعتا همه در مورد سختی‌های آن می‌دانند. اما مشکل بزرگ ما در جامعه‌ی ایرانی، جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم و تصور بسیار نادرستی از همجنس‌گرایی دارد و برخوردهای غیر انسانی می‌کند. این به شدت نشان‌دهنده‌ی ضعف فرهنگی در جامعه‌ی ایرانی است که باید در این مورد تلاش و فرهنگ‌سازی کنیم.

غیر از برخورد جامعه‌ی ایرانیان در خارج از کشور که یک مهاجر همجنس گرا تجربه‌ می‌کند و گاها به این نتیجه می‌رسد که ظالمانه‌تر از برخوردهای ایرانیان در ایران است، فشارهای مهاجرت، دلتنگی، دوری و اتفاقاتی که بین بچه‌ها و خانواده‌هایشان می‌افتد، همه و همه تلخ و سخت است. می‌توان گفت شاید اگر نخواهم خیلی بدبین باشم، گویی تقدیری آرامش‌ناپدیر برای ما رقم زده شده است. بعضی اوقات شادی‌های خیلی کوچکمان با بی‌ملایمتی بقیه، حتی با نگاهی نامهربان از بین می‌رود.

تفاوتی بین گی بودن و لزبین بودن در نگاه جامعه هست. لزبین بودن در مواردی برای خیلی‌ها با فیلم پورنو گره خورده واین ماجرا را آزار دهنده‌تر می کند. خیلی پیش آمده که وقتی می گویی لزبین هستی اولین چیزی که به ذهن طرف مقابل می‌رسد، دو زن لخت در حال سکس هستند. تاکنون با چنین برخوردهایی رو‌به‌رو شده‌ای؟

شک نکنید چنین اتفاقی می‌افتد. وقتی جایی می‌روم به رغم پیش‌فرض‌های موجود می‌گویم که لزبین هستم. اما حتی دختران ایرانی هم‌سن خودم که این‌جا به دنیا آمده و با فرهنگ اروپایی بزرگ شده‌اند، برخوردهایی به شدت کودکانه دارند. من تجربه‌هایی داشتم که شاید واقعا گفتنش این‌جا درست نباشد. به عنوان مثال برخورد دوستانه‌ی من با دوستی که استریت بود و ما خیلی باهم دوست بودیم. من دوست دختر داشتم اما حتی برخوردهای ساده‌ی من، معانی دیگری پیدا می‌کرد. شاید جمله‌ی خیلی ساده‌ای می‌گویی اما دیگران همیشه به دنبال زیرمتن‌های جملاتت، نگاه‌هایت و حتی آغوش‌های خیلی ساده‌ی انسانی‌ات هستند.

فیلم بن‌بست ساخته‌ی رامین گودرزی‌نژاد و مهشاد ترکان

یعنی گاهی افراد روابط انسانی تو را با روابط جنسی‌ات تعریف می‌کنند یا به عبارت دیگر قاطی می‌کنند؟

کاملا. در مورد آقایان نیز وقتی متوجه می‌شوند لزبینی، به شدت بی‌ادبانه و جسورانه برخورد می کنند. گویا برای دادن پیشنهادی بی‌شرمانه‌تر ترغیب می‌شوند. بعضی اوقات در مورد عکس‌العمل دیگران بهت‌زده می‌شوی ولی هم‌چنان با تمام چیز‌هایی که تجربه می‌کنی و به نظر بسیار ساده می‌آید، باور دارم که نباید سکوت کرد. باید از حقوق انسانی‌مان دفاع کنیم و به طور حتم باید مشکلات همجنس‌گرایی را ببینیم و بشنویم. این‌ها طرح‌های خیلی ساده‌ای است که روزانه در زندگی‌مان اتفاق می‌افتد. اما مشکلات ما بسیار عمیق‌تر از نگاه‌های نامهربان است.

فکر می‌کنی دلیل این‌که مسائل همجنس‌گرایان مرد خیلی بیشتر از مسائل همجنس‌گرایان زن عنوان می‌شود چیست؟ می‌شود همه‌ی آن را گردن یک فرهنگ مرد‌سالار جهانی انداخت؟

صادقانه این است که پذیرش و علنی کردن گرایشات جنسی میان زنان هم جنسگرا خیلی کمتر از مردان هم‌جنسگرا دیده می‌شود و علاوه بر این به نظر می‌رسد به دلیل این‌که مجازات اسلامی برای گی‌ها شدید‌تر است، آن ها جدی‌تر گرفته می‌شوند. حتی در مورد کیس‌های پناهندگی هم این اتفاق می‌افتد. هر چند خیلی احمقانه به نظر می‌آید. مسئولان می‌گویند اگر یک لزبین در جامعه‌ی ایرانی شناسایی شود، حکم‌اش صد ضربه شلاق است. اما حکم یک گی اعدام است. اما مگر برای صد ضربه شلاق می‌توان به خود اجازه داد زنان هم‌جنسگرا را به ایران برگشت داد؟

داستان بن‌بست در مورد دختر همجنس‌گرایی است که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده و نهایتا به انگلستان آمده اما همچنان با زندگی پر از چالشی روبروست.

اما علاوه بر آن شاید برای این‌که بچه‌های لزبین، روحیه‌ای دخترانه دارند، به خاطر خانواده‌هایشان سکوت می‌کنند. زیرا عاشق خانواده‌هایشان هستند و نمی‌خواهند رنج‌شان دهند.

یعنی تو فکر می کنی جنسیت یا به عبارتی میزان زن یا مرد بودن می‌تواند میزان توجه تو به خانواده یا هر چیز دیگری را تعیین کند؟

من تجربه‌ی خودم را می‌گویم. تجربه‌ی من این بوده که بر اساس تربیتی که در ایران در خانواده‌ها شکل می‌گیرد، دخترها بر اساس علاقه‌ی بسیار زیادشان به خانواده نمی‌خواهند آزارشان دهند و کاری بر خلاف میل آن‌ها انجام دهند. در بسیاری موارد دیده شده به علت فشارهای خانوادگی امکان حرف زدن را ندارند. به ازدواج اجباری تن می دهند و یا حتی ترس‌های شخصی شدید از بیان آن دارند. من این‌جا یک دختر ۱۸ ساله‌ی ایرانی را می‌شناسم که لزبین است. او بر اساس تجربه‌های خودش و دیدن روند علنی کردن گرایش جنسی در دوستان هم‌جنس‌گرایش، به مادرش گفته لزبین است. مادرش در لحظه‌ی اول گفته بود: «اگر می‌شنیدم سرطان داری قبول آن راحت‌تر بود.»

گفتی فیلم به نوعی داستان زندگی خودت است. کیانایی که در بن‌بست بازی می کند، در کشور میزبان دچار مشکل اقامتی می‌شود ولی آن موقع تو دچار مشکلات جدی اقامتی نبودی. در حالی که گویا امروز خطر دیپورت تو را تهدید می کند. بالاخره تو سرنوشت فیلم را تعیین کردی یا فیلم سرنوشت تو را؟

اتفاق تلخی که افتاده است، فیلم دارد سرنوشت زندگی من را رقم می‌زند. برای پایان فیلم بر اساس چیزهایی که دیده بودیم، فکر کردیم اگر کسی در این شرایط باشد، طبیعتا انتخابش و به ناچار تصمیمش پناهندگی است. ولی این‌که چرا وزارت انگلستان پناهندگی‌اش را نمی‌پذیرد، همان اتفاقی است که برای من افتاده است. طی مشکلاتی که برای من در ایران پیش‌ آمد، به وزارت کشور انگلستان درخواست پناهندگی دادم. متاسفانه و ناباورانه درخواست پناهندگی من رد شد. ولی راستش در حال رسیدن به این نتیجه هستم که مهم نیست برای من چه اتفاقی می‌افتد. آن چه اکنون برایم مهم است رساندن صدای هم‌جنس‌گرایان ایرانی به گوش جهان است.

توان و شرایط من این بود که از طریق یک رسانه‌ی آزاد تحت عنوان سینمای مستقل این کار را انجام دهم. سایه می‌تواند با تمام سختی‌هایش رپ بخواند. ما در ایران نمی‌توانیم مثل یک زن غربی لزبین، تظاهرات کنیم و در جهت احیای حقوقمان فریاد بزنیم. زیرا کشته می‌شویم. از طریق اینترنت با اسامی مستعار می‌نویسیم، دور هم جمع می‌شویم، جنبش‌های زیرزمینی و پنهان داریم. اگر فیلم مستند کار می‌کنیم، مجبوریم چهره‌ها را اوتوفوکوس کنیم. در سیستم امنیتی و خفقان‌آور ایران، هر صدای متفاوتی در نطفه خفه می‌شود. با همه‌ی این وجود تمام تلاش همه در این است که صدای یک اقلیت آزار دیده و تحت فشار به گوش همه برسد. اقلیتی که فقط تصمیمش بر این است که از حقوق ابتدایی و انسانی خود برخوردار شود.

این گفت و گو توسط شکوفه منتظری انجام شده است.
شکوفه منتظری
shokoofeh@radiozamaneh.com

Tags: