در این مقاله من در مورد پدیدار شناسی تواب سازی صحبت می کنم پدیدار شناسی روش تحقیقی است که در پی یافتن این است که یک پدیده در ماهیت خود چه معنایی دارد. برای مثال در اینجا این چه معنی دارد که کسی تواب شود و توبه کند. به معنای دیگرسوال اصلی این است که تواب شدن یا تواب سازی مثل چیست. روش پدیدار شناسی تا حدی به ریشه ی لغتی تواب سازی یا توبه می پردازد و سعی می کند از این راه پدیده ی تواب سازی را شناسایی کند. این مطالعه ی پدیدار شناسی همچنین یک مطالعه ی موردی(کیس استادی) است و من در بحث خود روی کیس سیبا-زینب-زیبا نوبری یکی از توابان سابق تمرکز می کنم. از آنجا که بیوگرافی زیبا تنها ادبیات موجود از توابهاست من این کیس را انتخاب کرده ام. با اینکه مارینا نمت از توابان سابق هم خاطرات را در کتاب زندانی تهران نوشته او هیچ جای این کتاب به تواب بودن خود صریحن اشاره نکرده و مسئله ی تواب سازی را مطرح نکرده است. به این خاطر کتاب او چندان در کار تحقیقی روی پدیده ی تواب سازی به کار نمی آید. من در این مطالعه از برخورد اخلاقی نسبت به پدیده ی تواب سازی حذر کرده ام و نوشته ام صرفن جنبه ی تحقیقی دارد.
در ضمن لازم به تذکر است که پدیده ی تواب سازی تاریخمندی (زمانیت و مکانیت) خاص خود را دارد و پدیده ای است که به زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ی شصت بر می گردد. آنطور که ویکیپیدیا می نویسد: “ سیاست تـَوّابسازی در زندانهای دهه شصت جمهوری اسلامی ایران اجرا میشد و زندانیان سیاسی توسط بازجویان و مدیران زندانها، تـَوّاب میشدند. به جز توبه مذهبی، توابسازی شامل وادار زندانی به نفی گذشتهاش و حتی انجام اعمالی علیه همرزمانش میشد. مثلاً گاه توابین باید در شکنجه یا اعدام همکیشان سابقشان شرکت میکردند. این عمل فراتر فرایند هویتزدایی و فرهنگزدایی (شستشوی مغزی) میرفت. گرفتن اقرار تلویزیونی نیز از توابین بسیار رواج داشت. از شکنجه برای توابسازی استفاده میشد و توابها پس از شکنجه باید مصاحبهای جهت ابراز پشیمانی و ندامت از کارهای گذشته خود میکردند و اسلام میآوردند. توابین پس از آن فعالانه به امر سرکوب سایر زندانیان سیاسی و همکاری با زندان می پرداختند مانند شرکت در جوخه اعدام و تیرخلاص زدن، جاسوسی و گزارش دادن از اعمال زندانیان دیگر (هم مخفیانه و هم علنی -که تاثیر بدتری بر روحیه دیگران داشت)، انتشار نشریه در زندان، گشت خیابانی رفتن همراه پاسدارها برای شکار مبارزان بیرون زندان. این امر موجب افزایش فضای رعب و وحشت در زندان ، شکستن فضای مبارزاتی در زندان و بی اعتمادی زندانیها به یکدیگر نیز می شد. بر اساس تحقیقات یرواند آبراهامیان، «بیشتر بازجویان از میان طلّاب و روحانیون جوان که در حوزهها تعلیم اسلامی دیده و یا هنوز میدیدند انتخاب میشدند.» در این دوره اسدالله لاجوردی (۱۳۱۴ – ۱۳۷۷) که دادستان انقلاب و رئیس زندان اوین بود، در اشاره به همین سیاست، زندانهای جمهوری اسلامی را «دانشگاههای انسانسازی» نامید” (ویکیپیدیا، بدون تاریخ). بنابراین من اعتراف گیری، گرفتن اطلاعات توسط شکنجه، مصاحبه های تلویزیونی، و ابراز پشیمانی و ندامت در زمان شاه را جزو پدیده ی تواب سازی نمی دانم. پروژه ی تواب سازی در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ی شصت یک پدیده ی گسترده ی استحاله ی انسانها بوده است و در این مورد باید به ریشه ی پدیده ی توبه پرداخته شود که پدیده ای مذهبی و در عین حال سیاسی است. من توبه را با ابراز ندامت و پشیمانی که در زندانهای زمان شاه صورت می گرفت یکی نمی دانم.
مقدمه:
در پدیدارشناسی زندان تنها دو هویت وجود دارد: زندانی و زندانبان، قربانی و شکنجه گر، محکوم و حاکم. پدیده ی تواب سازی جریان خلق یک هویت سوم است، هویتی که دو هویت بالا را توما در خود دارد. تواب کسی است که با آن که خود زندانی است زندانبان یاران قبلی خود می شود، با آنکه قربانی است شکنجه گر می شود و دیگران را قربانی می کند، با آنکه محکوم است و باید طبق حکمش زندانی بکشد بر دیگر زندانیان که از جنس او نیستند حکم می راند. پس تواب یک موجود دوزیستی است. مثل قورباغه که هم در خشکی زندگی می کند هم در آب، او زندانی-زندانبان است، قربانی-شکنجه گر است، محکوم-حاکم است. زندان خشکی-دریایی است که این موجودات دو زیستی می توانند در آن زندگی کنند. تواب دراثر حکم-گفتار “من توبه می کنم” به هویت زندانبان-شکنجه گر-حاکم استحاله می یابد. بعد از آن از او انتظار می رود که با آنکه زندانی-قربانی-محکوم است نقش جدید خود را بازی کند. در نتیجه ی این استحاله رفتار-گفتار او دیگر می شود، با زندانبانان و شکنجه گران و حاکمان همکاری کرده و فراموش می کند که هنوز زندانی-قربانی-محکوم است. این استحاله در یک آن صورت می گیرد و تاریخ و زمان مشخصی دارد. از این تاریخ و زمان به بعد تواب در قالب هویت جدید خود بر زندانیان دیگر پدیدار می شود. اینگونه است که برای مثال شخصی مانند سیبا نوبری زمانی که از تابوتها در می آید و توبه می کند ناگهان به هیئت زینب در می آید. او با اینکه استحاله یافته هنوز زندانی است و باید در زندان بماند. ولی انگار خود این را در نمی یابد. در نظر او آنکه قربانی است و همچنان در زندان و زیر چنگ شکنجه گران سیبا است نه زینب. تغییر نام برای سیبا یک تغییر اسم ساده نیست بلکه دیگر شدن است و به شکل موجود دیگری در آمدن. البته در اینجا باید بگویم که بسیاری از زندانیان ممکن است خود را و هویت خود را هویت قربانی ندانند. برای مثال بنفشه از زندانیان سیاسی سابق می گوید: ” اما از دید من قربانی معنای سیاسی احتماعی خــــــاص خود را دارد و نمی توان برخورد کلیشه ای با آن کرد و زندانیان سیاسی را با آن تعریف کرد به ویژه این که ما خود را قربانی نمی دیدیدیم. می دانستیم در کجا قرار داریم و به چه علت.” (بنفشه، ۲۰۰۶، پاراگراف ۱۰). ولی با این همه این در بحث من خللی بوجود نمی آورد چرا که من مسئله را از لحاظ پدیدار شناسی شکافته ام نه از لحاظ احساس شخصی زندانیان نسبت به خود و تجربه ی خود از زندان.
نکته دیگر این است که دستگاه تواب سازی رژیم در واقع توابان را را دو بار قربانی کرده است. البته منظور من دلسوزی به حال توابان نیست بلکه نشان دادن عمق دردناک جنایت تواب سازی است. زیرا که در مواردی و نه همیشه اینطور به نظر می رسد که نفرت زندانیان تواب نشده و مقاوم از تواب ها بیشتر نفرت آنها از ماموران جمهوری اسلامی است چون تکلیف شکنجه گران از اول مشخص بوده و تک هویتی بوده اند.
یکی از اهداف اصلی پروژه ی تواب سازی این بوده است رژیم می خواست زندانی “قهرمان” را به زندانی “ضد قهرمان” تبدیل کند. ایدئولوگهای رژیم با درک درستی که از فرهنگ ارزشی جامعه و فرهنگ بین گروههای سیاسی داشتند این پروژه را پیش می بردند. از این بگذریم که بر مبنای این فرهنگ ارزشی چهره ی قهرمان یک چهره ی مردانه است و مرد مرد جوانی با سبیل کلفت است و یا زن جوانی به شکل اشرف دهقانی که بی شباهت به مردها نیست. البته این نکته به این معنا نیست که همه ی مردم و مبارزان سیاسی بدون استثناء از قهرمان چنین تصویری دارند بلکه من از فرهنگ گسترده ای حرف می زنم که چنین نماد سازی از قهرمان مبارزه ی سیاسی دارد. این فرهنگ ارزشی هنوز هم در جامعه بسیار متلابه است. دیگر آنکه بعضی زندانیان سیاسی سابق از زندانی سیاسی بودن و قهرمان بودن خود (مقاومت در برابر شکنجه و پایداری به مشی سازمانی خود) برای خود یک هویت آفریده اند که همیشه با آن خود را تعریف می کنند. چنانچه زیبا نوبری هم آنچنان که در پایان این مقاله می آورم از تواب بودن یا یک موجود دوزیستی بودن برای خود هویت ثابتی آفریده است که هنوز خود را با آن تعریف می کند. او با این هویت یعنی هویت ضد قهرمان است که به سمینار سه روزه ی زنان ایرانی در آلمان می رود و آنجا خواهان رودررویی با زندانیان سیاسی سابق می شود. این رودررویی آنچنان که از بیوگرافی زیبا بر می آید در درون زیبا وجود دارد. او که نامه ی خود به افراد سمینار را با نام سیبای تواب امضاء می کند همچنان از لحاظ درونی دارای یک رودررویی و تضاد بین هویت های خود است که در او حل نشده. زیبا این رودررویی درونی را به فضای عمومی می آورد و فضای عمومی را به فضای زندان تبدیل می کند که در آن این دو شخصیت او یعنی سیبا ها و زینب ها—یا قهرمان ها و ضد قهرمان ها—در یک جنگ دائمی اند. از این رو به نظر من واقعه و در گیری که در شهر سه روزه ی زنان در هانوفر آلمان پیش آمد اجتناب ناپذیر بوده است.
خصلت ایدئولوژیک پدیده ی تواب سازی
پدیده ی تواب سازی نشان می دهد که جمهوری اسلامی و زندانهای آن تنها یک کارخانه ی آدم کشی نیستند، آنها همینطور یک کارخانه ی آدم سازی هستند. این مسئله خصلت ایدئولوژیک بودن رژیم را نشان می دهد. بیشتر رژیم های ایدئولوژیک در کنار کارخانه ی آدم کشی یک کارخانه ی آدم سازی هم دارند که در آن مغزها را شستشو می دهند و یا با فشار و ارعاب آدمهایی می سازند که ایدئولوژی رژیم را تبلیغ کنند. پس پدیده ی توابیت تقریبا تنها در یک رژیم ایدئولوژیک (در اینجا مذهبی) می تواند به منثه ی ظهور در آید. خود توبه در اسلام است که معنا پیدا می کند و توابیت یک حکم-گفتار مذهبی و سیاسی است. این پدیده در قرون وسطی هم در تاریخ مذهب مسیحی وجود داشته است ولی با شکل خاص مسیحی آن. حتی مجازات و شکنجه هم در زندانهای جمهوری اسلامی بار ایدئولوژیک- اسلامی دارد و به آن تعزیر می گویند. آنجور که زندانیان سیاسی سابق روایت می کنند زندانبانان ساعتها زندانیان را در حسینیه زندان می نشاندند و مصاحبه با تواب ها یا سخنرانی آنها را پخش می کردند، تواب هایی که دستگاه تبلیغ اسلام و رژیم اسلامی شده بودند. یکی از این توابها زیبا نوبری بوده است. دیگر آنکه مرتب برای زندانیان قران خوانی پخش می کرده اند و یا سخنرانی مذهبی می گذاشته اند. جو زندان در کل جو القای اسلام و تزریق بیست و چهارساعته ی آن از رادیو، تلوزیون های مدار بسته ی زندان، سخنرانی ها، دعای کمیل ها، سینه زنی ها، مصاحبه ها، و برنامه های تبلیغی دیگر بوده است. با این روشها زندانبانان سعی می کردند بیشتر آنها را که مثل سیبا دچار یک تضاد درونی نسبت به مشی و ایدئولوژی سابق خود شده بودند ترغیب کنند که اسلام بیاورند و بلندگوی ایدئولوژی اسلامی آمران و عاملان حکم-گفتار-کردار اسلامی شوند.
البته چنان که از شواهد عینی بر می آید نمی شود همه ی تواب ها را به یک چوب راند چرا که درجه ی توابی هر یک متفاوت بوده است. در میان تواب ها بوده اند کسانی که به شکنجه ی هم بندیان خویش مبادرت کرده اند یا آنهایی که تیر خلاص زن شده اند. ولی همه اینطور نبوده اند. بعضی به آزار و اذیت دیگران می پرداخته اند و بعضی مبلغ سر سخت ایدئولوژی اسلامی بوده اند. نکته ی دیگری که حائز اهمیت است این است که آنطور که یکی از شاهدان عینی می گوید “در زندان جمهوری اسلامی در مقاطعی بیش از نیمی از زندانیان سیاسی یا رسما تواب بودند و در صد بالایی از نیمه ی دیگر هم در مقاطعی در کنار توابان قرار می گرفتند.” (شکوهی ، ۲۰۰۶، پاراگراف ۸). آنطور که از شواهد و قراین به نظر می رسد بیشتر این توابین از سازمان مجاهدین بوده اند. لازم به یادآوری است که این مسئله شاید در مورد زندانهای خاص مثل اوین و قزل حصار و گوهر دشت صدق کند نه همه ی زندانها مثل زندانهای شهرستانها. همچنین به گفته ی یکی از زندانیان سیاسی سابق که از آوردن نامش