وای به حال ما ، آنگاه که از بند رستگان ، آزادی را به بند بکشند / بهاره مهدوی

آنچه را که در شب سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در ونکوور اتفاق افتاد را به کجای این شب تیره بیاویزیم ؟

در آگهی های شهر خواندم که ” در آستانه بیست و دومین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ گرد هم خواهیم آمد تا یاد تمامی آنانی را که در طول ۳۱ ساله تاریخ کشورمان سرود آزادی سر دادند و برای رهایی تو و من ستاره زندگی شان را خاموش کردند ، زنده نگه داریم. “

مثل هر سال کفش و کلاه کردم که بار دیگر سرود آزادی را به گوش جان بشنوم.  اما پس از پایان برنامه ، دلتنگ و با کوله باری از سئوال به خانه بازگشتم. خوب است این سئوال ها را با خوانندگان عزیز در میان بگذارم ، ضمن اینکه خود نیز در باره آنها مختصرا اظهار نظر خواهم کرد.

چرا زندانی سیاسی وجود دارد؟

هنگامیکه حکومت کنندگان نمیتوانند همه شهروندان یک جامعه را وادارند که به عناوین مختلف همه عملکردهای غیر انسانی  آنها را مورد تأیید قرار دهند ، دست به زندانی کردن کسانی میزنند که به این تأیید تن نمیدهند.

هنگامیکه حکومت های دیکتاتور قادر نمیگردند مخالفین عملکردهای غیر انسانی خود را به سکوت وادارند ، دست به زندانی کردن آنها می زنند.

هنگامیکه مخالفین حکومت دست به سازماندهی مخالفت خود می زنند ، مورد سرکوب شدید دستگاه های عریض و طویل حکومتی قرار میگیرند که به بند کشیدن آنها یکی از این شیوه های سرکوب است.

هنگامیکه مخالفت با رژیم های مستبد گسترش یافته و همه گیرتر و فراگیر تر میشود ، حاکمان نیز سبعانه تر از پیش مخالفان خود را مورد هدف پیگرد و حبس قرار میدهند.

این بگیر و به بند اما فقط به جداکردن مخالفین از جامعه و به بند کشیدن آنها ختم نمیشود.  حکومت گران بدترین و شدیدترین شکنجه های جسمی و روانی و حتی تجاوز جنسی را در مورد مخالفین به بند کشیده روا می دارند تا آنها را در هم بشکنند و به مقاصد فوق الذکر خود نائل آیند و از سویی نیز به خیال خود درس عبرتی باشد برای کل شهروندان یک جامعه که مبادا از آنها دفاع کنند و یا خود به خیل معترضین بپیوندند.

از انجائی که ما با یک رژیم سرمایه داری بغایت مستبد روبرو هستیم ، در طول ۳۲ سال اخیر، هر روز به تعداد زندانیان سیاسی ایران افزوده شده است و شکنجه و اعدام آنها به یکی از اعمال روتین رژیم جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است.

مفهوم آزادی چیست و چرا آزادیخواهان را به بند می کشند؟

آزادی یعنی شرایطی که انسان ها در آن بدون هیچ ترس ، تهدید ، فشار سانسور و مقررات محدود کننده ، پیگرد ، زندان و شکنجه قادر باشند آزادانه بیاندیشند و عمل کنند. امری که در قاموس رژیم های دیکتاتوری یافت نمیشود.  در یک کلام آزادی یعنی اینکه بتوانیم حرف مخالفان خود و یا آنچه را که با اندیشه ما متفاوت است را براحتی بشنویم.

جمهوری اسلامی با کشتارهای فردی و جمعی خود در طول ۳۲ سال اخیر قدم به راهی گذاشت که همه حکومت های دیکتاتوری سرمایه آنرا تجربه کرده اند : محروم ساختن آحاد جامعه از حقوق اولیه و پایه ای آنها و از جمله آزادی .  جمهوری اسلامی اگر چه هرگر نتوانسته است آزادی اندیشه را از هیچکس بگیرد ، ولی آزادی بیان آن اندیشه ها را  بخصوص از طریق تشکل و سازماندهی در راستای تحقق آن ، سال هاست که به کمک دستگاه های سرکوب خود ، از جمله زندان ، ارتش ، پلیس ، پاسداران ، بسیجی ها و نیروهای لباس شخصی خود ، به شدید ترین وجهی گرفته است. به عبارت دیگر ، جمهوری اسلامی آزادی بیان اندیشه و سازماندهی برای آن را مورد تهاجم قرار میدهد و به ضرب و شتم ، حبس و شکنجه و اعدام حاملین آن دست میزند.  اما آیا تاکنون توانسته است از آن نتیجه بگیرد و سکوت مرگ را برجامعه حاکم گرداند؟ البته که نه.  وجود هزاران زندانی سیاسی در سیاهچال های رژیم و جنبش عظیم مردمی در طول یکسال اخیر ، خود گواه این امر است.

چرا از بند رستگان ما در خارج از مرزهای ایران ، آزادی را به بند می کشند؟

رژیم های استبدادی در کنار سرکوب سیستماتیک خود به یک کار دیگر نیز دست میزنند و آن نهادینه ساختن فرهنگ سرکوب آزادی و آزادیخواهان و توجیه این کار با دامن زدن به “سیاست ستیزی” و ستیزه با مبارزین و فعالین سیاسی اجتماعی به عناوین مختلف.  اگر چه خیل عظیم مردم ایران و آزادیخواهان و بخصوص سوسیالیست های آزادیخواه هرگز تن به این فرهنگ نداده اند ، اما گاها جمهوری اسلامی در تلاش خود در گسترش این فرهنگ میتوانم بگویم موفق بوده است. شاید گاها این تلاش های مذبوحانه در درون جامعه و به ضرب فشارهای عمومی بتواند نتیجه بدهد و عده ای را به دنبال آن روانه سازد ، اما چرا در خارج از مرزهای ایران – مثلا در ونکوور کانادا – در جایی که حداقل طبق نورم های همین جامعه کانادا ، مردم آزاد هستند حرفها و اندیشه هایشان را بزنند و حتی حکومت و دولت را مورد نقد قرار دهند ، چنین تلاش هایی کاربرد عملی خود را پیدا میکند؟ این که طرفداران رژیم جرئت کنند در برون از مرز آشکارا و بدون هیچگونه عکس العملی از سوی اپوزیسیون خارج ، به چنین حرکاتی دست بزنند ، کمی دور از ذهن به نظر میرسد. اما اینکه برخی از فراریان از رژیم جمهوری اسلامی دست به جلوگیری از بیان آزاد اندیشه بزنند جای بسی تعجب است.  و نه تنها تعجب ، به صراحت بگویم ، شرم آور است.

در شب سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در ونکوور – در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۰ –  که به همت “کمیته برگزاری مراسم یادمان” سازماندهی شده بود ، اتفاقی افتاد که نمیدانم به کجای این شب تیر بیاویزم. اتفاقی که حتی با نورم های اخلاقی غالب در این جامعه هم نمیشود به مقابله با آن برخاست تا چه برسد به اینکه با معیارهای سنجش آزادیخواهی آنرا زرع کنیم. شاهد آن بودیم که از بند رستگان رژیم ، که سازمان دهندگان اصلی برنامه بودند ، شمشیر را از رو بستند تا آزادی را به بند بکشند.  شاهد آن بودیم که از گذاشتن میز کتاب و نمایشگاه عکس جانباختگان جلوگیری به عمل آمد ، آنهم از سوی کسانی که ما را برای زنده نگهداشتن یاد کسانی که “سرود آزادی سر دادند و برای رهایی تو و من ستاره زندگی شان را خاموش کردند” دعوت کرده بودند. واقعا چرا؟

ظاهرا اینکه چرا برگزاری چنین برنامه هایی ضرورت می یابد را حتما سازمان دهندگان آن درک کرده اند.  این که چرا مردم به اینگونه برنامه ها هم سمپاتی نشان میدهند نیز باید به درستی درک شده باشد. اما گویا درک نشده است که این سمپاتی نه برای این است که فلانی خوب در آن هنرنمایی میکند ، میخواند و یا تئاتر بازی میکند ویا خاطره گویی می کند.  همه این ها حتما برای پیشبرد و بهتر کردن برنامه لازم می آید و نقدی بر آن نیست.  اما دلیل اصلی پاسخ مردم به فراخوان چنین برنامه هایی و مشخصا برنامه یادمان جانباختگان ، این است که آنها می آیند تا بار دیگر بگویند فرزندانمان ، همسرانمان ، خواهران ، برادران و پدر و مادرهایمان ، رفقا ، یاران و دوستانمان را به بند کشیدند فقط به خاطر اینکه آنها خواستند اندیشه و مخالفتشان را با حکومت آزادانه بیان کنند ، صرف نظر از اینکه به کدام حزب و گروه و یا دسته و سازمانی تعلق داشتند ،  و این امر را جمهوری اسلامی برنتافت .  از این ساده تر به نظر من نمیتوان دلیل آمدن مردم به این گونه مراسم ها را توضیح داد. اما متأسفانه در ونکوور گویا سازماندهندگان برنامه یادمان این امر اصلی را درک نکرده اند.  به دلیل اینکه همزمان با تمام زحماتی که برای کشاندن مردم به مراسم کشیدند ، از گذاشتن بساط عکس و کتاب فعالین سیاسی اجتماعی شهر ونکوور ممانعت به عمل آوردند.

آنچه که برای همگان مسلم است این است که رژیم جمهوری اسلامی مبارزین را نه به عنوان یک فرد منفرد ، بلکه به عنوان اعضاء سازمان هایی که آنها را ممنوعه اعلام داشته بود ، به جوخه اعدام  سپرد.  امروز نیز همین سیاست و شیوه را هنوز به کار می برد.  هرمخالفی را که در هر گوشه ایران دستگیر می کند، فورا با بستن آنها به سازمان های سیاسی ممنوعه ، آنان را “محارب با خدا” اعلام میکند ، به حبس های طویل المدت و یا  پای چوبه دار می کشاند. بنابراین یکی از نمودهای بارز مراسم های یادمان باید دفاع از آزادی احزاب و تشکل و سازماندهی باشد. علاوه بر آن ،  تا آنجایی که به سنت این گونه برنامه ها در سرتاسر دنیا و همچنین در ونکوور باز میگردد ،  این مراسم ها را  عمدتا فعالین سیاسی اجتماعی چپ در طول سال های متمادی  برپاداشته و میدارند. خوشبختانه آنچه که باز هم به یک سنت تبدیل شده است این می باشد که این چپ ها ، صرفنظر از تعلقات سیاسی شان به گروه ها و احزاب متفاوت ، در یک امر با یکدیگر توافق داشته اند و آن این که این چنین مراسمی متعلق به هیچ دسته و گروه و حزبی نیست .  این به معنای آن است که همه میدانیم جانباختگان دهه شصت دارای گرایشات سیاسی مختلف بوده اند و متعلق به سازمان های مختلف ، لذا مراسم یادمان آنها نیز باید این امر را متبلور سازد.  هر کسی با هر عکس و کتابی و با هر ادبیات و ماتریال اطلاعاتی اجازه دارد در آن حضور یابد و عکس جاباختگان آن دوره  و یا کسانی را که در زندان های رژیم هم اکنون بسر می برند و خطر مرگ جانشان را تهید می کند را زینت بخش مراسم نماید.

برای برخی شاید برگزاری چنین مراسمی به مثابه یک پروژه شخصی  - فردی ، کیش شخصیتشان را تقویت کند ، آنها را در میان دیگران طرح نماید و بس و یا دل هایشان را سبک سازد . شاید برخی ها هر سال یک بار در قالب زندانی سیاسی سابق و یا در هیئت خانواده جانباختگان فرو بروند و یخواهند با رجعت به این قالب ، جوابگوی احساسات خود گردند و در نتیجه مراسمی را هم برپا دارند که در جای خود از نظر انسانی قابل تحسین باشد ، ولی هنگامیکه این مراسم با فراخوانی عمومی ، از خانه هایمان به اماکن عمومی راه می یاید و مردم یک شهر را به آن دعوت می کنیم ، دیگر نه به مثابه یک پروژه شخصی ، بلکه به مثابه یک عملکرد سیاسی – اجتماعی به آن نگریسته میشود.  یک پروژه کار جمعی ، تماما یک عمل بیرونی است که کوچکترین حرکات ، عملکرد و نمودهای آن زیر نظر نقادانه مردم قرار میگیرد.  لذا چنانچه سازمان دهندگان برنامه ، جمعا و یا خودسرانه و بطور فردی ، عده ای از فعالین سیاسی اجتماعی شهر را از گذاشتن میز کتاب و یا نمایشگاه عکس جانباختگان محروم می کنند ، صد البته باید بدانند که مورد اعتراض قرار می گیرند. با در نظر گرفتن اینکه مراسم یادمان جانباختگان ، نه امری منحصر به زندانیان سیاسی سابق ، بلکه متعلق به همه است و همه در آن سهیم هستند ، چه سابقه زندانی کشیدن داشته باشند و چه نداشته باشند.  در غیر این صورت باید فکر کنیم که مبارزه با راسیسم را باید فقط سیاهپوستان به پیش ببرند و یا امر مبارزه برای حقوق کودکان را به دست کودکان بسپاریم و یا مبارزه برای حق پناهندگی را فقط خاص خود پناهندگان بدانیم و در هیچیک از این دست مبارزات دخیل نشویم ، چرا که ما نه سیاهپوست هستیم ، نه کودک و نه پناهنده و غیره.  به پیش بردن امر مبارزه برای احقاق هر گونه حقی ، امری سیاسی  اجتماعی است و جمع وسیعی از شهروندان را در بر میگیرد و بر آنها تأثیر میگذارد، صرفنظر از اینکه با زندگی برخی از آنها ارتباط مستقیم داشته باشد و یا نداشته باشد.  مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و جلوگیری از تکرار کشتار زندانیان سیاسی که دیگر جای خود را دارد و امری است که همگی باید در آن دخیل باشیم.. به صراحت بگویم که تلاش در راه رهایی زندانیان سیاسی ، زنده نگهداشتن یاد جاباختگان سه دهه و اندی کشتار رژیم جمهوری اسلامی ، مخالفت با حمله به آزادیخواهان و بشر دوستان و فعالین اجتماعی سیاسی ، همه و همه فقط و فقط و بدون هیچ اما و اگری در کنار به رسمیت شناختن آزادی تجمع و سازماندهی ، آزادی تشکل و احزاب و سازمان ها ، گروه ها و دسته های سیاسی اجتماعی با اندیشه های متفاوت ، حتی اگر از نظر بینشی هم با آنها در توافق نباشیم ، معنا می یابد و بس. سال هاست که سازماندهی مبارزات سیاسی اجتماعی موی دماغ جمهوری اسلامی است.  اگر جمهوری اسلامی همه سازمان های اپوزیسیون را فقط به دلیل اینکه با ایدئولوژی و تفکر وی خوانایی ندارند ، ممنوعه اعلام داشته است و اعضاء و هواداران آنها را مورد پیگرد قرار میدهد ، آنها را درخانه هایشان , در محل کارشان ، در کوچه و خیابان ودر میتینگ های اعتراضی دستگیر کرده و روانه زندان می کند و تحت شکنجه قرار میدهد ، در این سر دنیا ، در ونکوور زییا نیز متأسفانه عده ای پیدا میشوند تا از فعالیت سازمان ها و احزاب جلوگیری کنند , حال چه با جلوگیری از میز کتاب و نمایشگاه عکس آنها و چه با توجیهات “فنی” . فرهنگ تشکل ستیزی را جمهوری اسلامی تا این سر دنیا هم گسترش داده است , لذا در ونکوور نیز خریدار دارد تا جائی که بر مراسم های ما ، از جمله مراسم یادمان “کمیته برگزارکننده مراسم یادمان” ، این فرهنگ قالب میشود. تا کی باید به روحیه سازمان ستیزی و تشکل ستیزی دامن زد؟ تا کی باید تصور کرد که اگر” کمتر سیاسی باشیم” و یا مراقب باشیم که پر قبایمان به هیچیک از سازمان های سیاسی شهر برنخورد ، افراد بیشتری به مراسم هایمان خواهند آمد، یا توده های وسیعی را به دنبال خود خواهیم داشت. تا کی و تا کجا حاضر میشویم با کسانی که با فعالیت متشکل مرزبندی دارند و یا از هر فرصتی برای کوبیدن فعالین سیاسی چپ استفاده میکنند، همکاری کنیم و دست رد بر همکاری فعالین چپ بزنیم؟  نتیجه چنین بینشی تاکنون کاملا معکوس بوده است. شما حتی چپ ستیزان را هم با خود نخواهید داشت.  آنها دوباره به کنج خانه های خودشان باز خواهند گشت و به تبلیغ علیه چپ انقلابی و فعالین سیاسی اجتماعی ادامه خواهند داد. تبلیغات آنها عین تف سربالا بر شما هم خواهد بارید.  لذا این بینش را باید در هم شکست.  تشکل پذیری ، بن مایه سازماندهی برای گسترش مبارزه با جمهوری اسلامی است.  فردگرایی این امر را به پیش نمی برد که هیچ ، بلکه به آن ضربه هم خواهد زد و مضر به حال این مبارزه است. آیا سازمان ها و گروه های سیاسی شهر را از تبلیغات محروم می کنید تا به روحیه سازمان ستیزی باج بدهید؟  تا به کسانی که مدعی اند “ما سیاسی نیستیم” آرامش خاطر ببخشید؟ آیا نمیدانید که وسیعترین سیاست های لیبرالی و سازشکارانه و مماشات جویانه از بغل همین “ما سیاسی نیستیم” تبلیغ میشود؟  چگونه است که دوستان برگزار کننده یادمان که خود اتفاقا سابقه مبارزه متشکل سیاسی دارند و به خاطر تشکل در سازمان های چپ به زندان افکنده شده اند اما خوشبختانه از بند رسته اند، و با استناد به همان پیشینه هم در این مملکت توانسته اند اقامت داشته باشند، حاضر میشوند تن به اینگونه مماشات با سیاست ستیزان بدهند و با جلوگیری از بساط کتاب و عکس جانباختگان از سوی چپ های این شهر، به این جو دامن بزنند؟  دوستان ! خود را دریابید.

۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰

bahare.mahdavi@gmail.com

Tags: