جنگ روایت‌ها، این‌بار به زبان آلمانی/ شادی امین

تظاهرات مزدوران جمهوری اسلامی در سالگرد اشغال سفارت آمریکا

تاثیرگزاری بر سیاست دول اروپایی برای تنظیم روابطشان با جمهوری اسلامی و قطع مناسبات اقتصادی سیاسی با این نظام جنایتکار یکی از اصلی ترین فعالیت های ایرانیان خارج از کشور در هفته های اخیر بوده است. بدیهی است دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی در خارج از کشور نیز ساکت ننشسته و با تمام ابزار و آلات خود به مقابله با این تلاش‌ها برخیزد. گفتمانی که جمهوری اسلامی در فضای مجازی دائم دنبال کرده، در تازه ترین مثال، مقاله اخیر فرانکفورتر آلگماینه، سومین روزنامه پرتیراژ آلمان به قلم راینر هرمن، روزنامه‌نگار سرشناس و اسلام شناس آلمانی به شکل خطرناکی جلوه یافته است.

این مطلب به قصد تاثیرگذاری بر سیاست آلمان و همینطور رسانه‌های ملی آن نوشته شده و تیتر آن این است: “ملاها سقوط نمی‌کنند “ و در توضیح تیتر آمده: “کسی که فکر کند رژیم تهران در حال سقوط است، ساده لوح است. این را ممکن است ایرانیان در غربت (حتی در میان ما)  نخواهند بشنوند و از ناظران هوشیار خشمگین شوند. امری که تبعات تهدید آمیزی به همراه دارد. “در این مطلب، که در تداوم یک تلاش هماهنگ است که اخیرا شاهد آن بودیم، روزنامه‌نگاران ایرانی رسانه‌های جریان اصلی آلمان که اخبار انقلاب ۱۴۰۱ را پوشش می‌دهند به عنوان کسانی که مرز بین روزنامه نگاری و اکتیویسم را مخدوش کرده‌اند معرفی شده‌ و کسانی مثل ولی نصر، فرناز فصیحی، نگار مرتضوی و عدنان طباطبایی به عنوان ناظران هوشیار و قربانیان نفرت‌پراکنی معرفی شده‌اند. مطلب به جای بررسی مواضع اینان در در مورد سیاست‌های این رژیم در تمامی سال‌های گذشته، اپوزیسیون را به عنوان انسان‌های خطرناکی که تحمل شنیدن هیچ صدای دیگری را ندارند معرفی کنند.

بخش مهمی از مبارزه امروز ما با جمهوری اسلامی، جنگ روایت‌هاست. لازم است مراقب این تحرکات که در نهایت به انکار انقلاب ۱۴۰۱، خواسته‌های مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی و سلب آزادی بیان ما رد خارج از ایران منتهی خواهد شد باشیم. جمهوری اسلامی و عواملش از رگ گردن به ما نزدیک‌تر و همچنان دارای قدرت مالی و امکانات رسانه ای هنگفت هستند. صداهایمان را بلندتر کنیم والا حتی در شبکه‌های اجتماعی نیز همچنان که تا کنون شاهد بوده‌ایم صدایمان را خفه خواهند کرد.

خلاصه‌ای از این مقاله را در ادامه ترجمه کرده‌ام و با توضیحات مختصری می آورم.

“گفتمان سیاسی در ایران جهتش را گم کرده است. در شرایطی که با یک نگاه درست به ایران از یک سو آزادی خواهی در مردم را می بینی و از سوی دیگر اراده رژیم را برای اینکه اجازه ندهد او را به زیر بکشند (از قدرت جارویش کنند) هر کس به لحاظ اخلاقی خود را به‌حق می‌داند، خود را مجاز می‌داند دیگران را پس زده و آنها را به عنوان مدافعان رژیم معرفی کند. ”

این مقدمه مقاله طولانی فرانکفورتر آلگماینه (FAZ)، سومین روزنامه پرتیراژ آلمان است که در شماره ۸ نوامبر خود و با تصویری از تجمع طرفداران حاکمیت به مناسبت اشغال سفارت امریکا مزین شده است.

این مطلب ضمن اشاره به شجاعت معترضین در به چالش کشیدن جمهوری اسلامی، به عنوان یک سوی ماجرا، سوی دیگر را نیروهای با انگیزه و معتقد دستگاه سرکوب می‌داند که رژیم می‌تواند روی آنها حساب باز کرده و آنها را برای نابودی اعتراضات به خیابان بکشاند.

نویسنده می‌گوید: “رژیمی که حتی تظاهرات سه میلیونی در سال ۸۸ هم نتوانست آن را به لرزه درآورد. رژیمی که از فرصت نبود یک توافق اتمی، برای ساختن بمب اتم بهره می‌جوید. در چنین شرایطی صحبت از یک انقلاب و یا اصولا موفقیت آن، تنها رمانتیسم و در عین حال ساده لوحانه است. ”

سپس با اشاره ناقصی به هانا آرنت می‌گوید: “می دانیم که برای انقلاب هم به فعالینی نیاز است که به خیابانها بیایند و هم به انقلابیون حرفه‌ای که بتوانند در هنگام سقوط رژیم خلا قدرت را پرکنند. ” و ادامه می‌دهد: “این یکی از نقاط ضعف ایرانیان مهاجر است که بر عکس آنچه خمینی در سال ۵۷ کرد، نتوانسته‌اند آلترناتیوی برای این حکومت ایجاد کنند.”

بعد هم با اشاره به بهار عربی و عدم تکرار آن در ده سال گذشته نتیجه می‌گیرد: “یک گفتمان سیاسی که این پیچیدگی‌ها را در نظر بگیرد، در جلوی ما نیست. برعکس هر کس که این گفتمان ایجاد شده در خارج از کشور را همراهی نکند و این معادلات قدرت را درنظر بگیرد، به شکل ابلهانه‌ای به دفاع از رژیم متهم شده و با استدلال‌های غیر قابل راستی آزمایی با شدت و حدت علیه او دروغ پراکنی می‌شود. نمونه‌ها چه در امریکا چه در اینجا به یک صورت از کارزار تنفر پراکنی تبعیت می‌کند. در امریکا دو ژورنالیست ایرانی، نگار مرتضوی و فرناز فصیحی، هر دو به عنوان کارشناسان مرجع حول موضوع ایران هستند، اما اکنون در ترس زندگی می کنند. به گفته مرتضوی،  قبلا رژیم به آنها حمله می‌کرد و حالا فعالین در غربت هستند که به آنها حمله می‌کنند. ”

راینر هرمن در ادامه می‌گوید:” اورشلیم پست و رسانه سعودی العربیه نیز آنها را به عنوان مدافعین رژیم انگ زده و معرفی می‌کنند. این روزنامه‌نگاران تهدید شده‌اند که به علت دفاع “ناکافی‌شان” از انقلاب “هزینه” خواهند داد.”

بعد به خبری استناد می‌کند که دروغ بودنش ثابت شده و می‌نویسد:

“آنها تهدید به مرگ می‌شوند و اخیرا وقتی “مرتضوی” قرار بود در دانشگاه شیکاگو سخنرانی کند، به علت تهدید به بمب گذاری، این برنامه کنسل شد.وضعیت فرناز فصیحی خبرنگار نیویورک تایمز هم فرقی با وی ندارد. در یک مقاله که او همزمان با بررسی فساد در حاکمیت به نقش تحریم‌های امریکایی در وضعیت وخیم اقتصادی اشاره کرده بود، فعالین، یک دادخواست علیه او تنظیم کردند، خانواده‌اش را تهدید کردند و یک تظاهرات مقابل دفتر نیویورک تایمز که پشتیبان همکارشان است، سازمان دادند”
خوشبختانه همه ما امروز می‌دانیم که تهیدید به بمب‌گذاری برای لغو سخنرانی نگارمرتضوی یک دروغ بوده و کتبا نیز از سوی پلیس رد شد.

نویسنده ادامه می‌دهد:”مرتضوی معتقد است این حملات علیه او کاملا هماهنگ شده هستند. با این کارها، این ایرانیان دیاسپورا می‌خواهند به گونه‌ای وانمود کنند که در تحولات ایران نقش دارند. از آنجایی که در داخل هیچ نقشی ندارند، در خارج از ایران “هدف های نرم” را انتخاب می کنند. و به این ترتیب کافیست تا از توافق اتمی دفاع کنی تا شما را به مدافع رژیم بدل کند.

یکی دیگر از کسانی که در این کارزار تنفرپراکنی هدف قرار پرفته باربارا اسلوین است از اتاق فکر مشاوره آتلانتیک، ولی نصر، رابرت مالی (مشاور ایران دولت امریکا) که بعد از یک توییت در رابطه با اعتراضات مجبور شد به رسانه سعودی ساخته “ایران اینترنشنال” مصاحبه بدهد تا دوباره آبرویش را بازگرداند.

این کارزار به آلمان نیز کشیده شده. آنجایی که محمد باقر فروغ ازانستیتوی  لایبنیتز برای مطالعات منظقه و جهان، وقتی او از کاهش اعتراضات حرف زد و ایرانیان خارج از کشور را مسئول ارائه اطلاعات نادرست در مورد تراکم و وضعیت این اعتراضات خواند. ”

نویسنده ضمن اشاراتی گنگ به کامنت‌هایی که در مخالفت با برخی برنامه‌های تلویزیونی یا مطالب روزنامه‌ها شده است، امری که همه ما هر روزه در زیر مصاحبه و مطالبمان به کرات با آن روبرو می‌شویم، ادعا می‌کند که فضای سرکوب هر نظر مخالفی از سوی ایرانیان مخالف رژیم به پیش برده می‌شود.

نویسنده تهدیداتی که مخالفین بطور جدی و با توجه به سابقه جمهوری اسلامی در ترور در خاک اروپا دارد، را اساسا نمیبیند. من دو سال قبل پرونده تهدیداتی که داشتم در همین آلمان به دادستانی ارائه شد و به دلیل منبع قابل اثبات آن یعنی وزارت اطلاعات رژیم، جدی هم گرفته شد. ترور میکونوس نشان می‌دهد که این طرفین توافق هسته ای در کارکشتار و حذف مخالفین خود مهارت دارند. آدم ربایی و اعدام روح الله زم نشان می‌دهد که آنها تا چه حد درمیان ما نفوذ دارند.

نویسنده در پایان دقیقا به جایی می‌رود که منتظرش بودم. یعنی به عدنان طباطبایی می‌رسد و می‌نویسد: “از همه حادتر در این کشور عدنان طباطبایی و سازمانش کارپو (Carpo) مورد این حملات قرار گرفتند. اینکه او از یک خانواده بانفوذ می‌آید که پدرش از معتمدین خمینی بوده است برای او بدل به یک داغ لعنت شده است. ”

نویسنده سپس ادامه می‌دهد: “می توان نقدهای به ظاهر روشنفکرانه در مورد تحلیل‌های سیاسی میدانی او را پذیرفت، اما آیا حق دارند که به یک ” مجازات جمعی” علیه او اقدام کنند؟ آیا این بخشی از گفتمان آنهاست که آدرس او را علنی کنند؟ به دیوار دفترش رنگ بپاشند و یا تصویر با رنگ قرمز ضربدر خورده او را در تظاهرات حمل کنند؟ و این با ژورنالیسم هم تناقض دارد که اطلاعات غلط در مورد او از یک نشریه سراسری (احتمالا منظور نشریه بیلد است که در مورد وی مفصل نوشته است) به شکل کپی- پیست از یک رسانه به دیگری منتقل شود.”

نویسنده در آخر مدعی می‌شود که برخی همکاران رسانه‌های عمومی در آلمان که ایرانی‌تبار هستند نیز در این کارزار شرکت دارند. آنها مرز بین روزنامه‌نگاری با ارجاع به واقعیات و اکتیویسم که یک دستور کار را دنبال می‌کند، را رعایت نمی‌کنند.آنها باعث تضعیف گفتمان می‌شوند و باعث حذف صداهای بسیاری می‌شوند. این گفتمان تضعیف می‌شود چون بسیاری از صداهایی که حرفهای متعادل‌تری برای گفتن دارند نیز از ترس مورد حمله قرار گرفتن، سکوت می‌کنند. این یعنی درک ما از آنچه در ایران می‌گذرد بهتر نخواهد شد.

به نظر می‌آید این مقاله زمینه به سکوت کشاندن یا محدود کردن خبرنگاران ایرانی- آلمانی است که در رسانه‌های آلمانی به جایگاه معتبری دست یافته و در عین حال در مقابل جنایات این رژیم همیشه صدایشان را بلند کرده و حاضر به “بی‌طرفی” نشده‌اند.

این مطلب تهدیدی جدی برای صدای رسا و شفاف ایرانیان مخالف در رسانه‌هاست. تهدیدی جدی برای آزادی عمل روزنامه‌نگارانی که به شیوه فرناز فصیحی و نگار مرتضوی به قربانی‌انگاری دائمی خود از یکسو و از سوی دیگر توجیه سیاست‌های یک دولت کودک‌کش مشغول نیستند، است.

از آنجایی که من سال‌هاست مورد تهدید و تخریب آشکار دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بوده و مورد حملات سیستماتیک سایبری و کمپین دروغ پراکنی آنها بوده و هستم، و اتفاقا یاران سیاسی این افراد نقش جدی در این کارزارها داشته و دارند، از آنجایی که من به دلیل یک توییت نقد به مواضع رومانتیک نگار مرتضوی در مورد وضعیت ایران مورد تهدید او واقع شده و مرا مجبور کردند توییتم را پاک کنم، و نشانه‌های بسیار دیگر در مورد بسیاری از فعالین زن همچون شقایق نوروزی و یا خبرنگار شناخته شده، فرانک عمیدی و بسیاری دیگر که حتی نگران بیان تجربه شان به شکل علنی هستند و از قدرت مالی و نفوذ اینان وحشت دارند، ثابت می‌کند اینان در صدد خفه کردن صدای ما در فضای رسانه‌ای و اینبار در رسانه‌های بین‌المللی هستند،  به نظرم این مطلب بایستی از سوی فعالین در آلمان جدی گرفته شده و به آن بپردازند. از جمله درخواست ازفرانکفورتر آلگماینه برای درج پاسخ به این دروغگویی‌ها و از جمله دروغ لغو سخنرانی نگار مرتضوی در شیکاگو بدلیل تهدید به بمب‌گذاری و ارائه تصویر خشونت بار از ایرانیان مخالف رژیم و یک دست کردن آنها با ترول‌های موجود. پاسخ به تطهیرعدنان طباطبایی که گویی قربانی فعالین خارج از کشور شده بدون اینکه به نقش پدرش در ایجاد و برپایی جمهوری جنایت اشاره شود و نقش خود وی در ارائه تصویر دروغین و متعادل از یک جمهوری جنایتکار در جهان به نقد کشیده شود و تمام امتیازاتی که ناشی از فرزندی چنین پدری است مطرح شود.

۱۰ نوامبر ۲۰۲۲

shadi@6rang.org

Tags: ,