اين روزها دهه فجر است و فيلم زن زيادي از تهمينه ميلاني یکی از فیلم های این جشنواره. فيلمنامه زن زيادي از يكي از داستانهاي مارگرت دوراس اقتباس شده. آن را نخوانده ام بنابراين نمي دانم مضمون و جهت گيري آن داستان چيست و ميلاني چه چيزهايش را تغيير داده. قضيه محوري قصه ميلاني، خيانت است. خيانت مرد به همسرش، به معشوقه اش، و به هر زن ديگري كه سر راهش قرار مي گيرد. همسر احمد كه اسمش سيما است تقريبا از همان اول فيلم، متوجه اين مساله مي شود و بعنوان تنها راه چاره به اين فكر مي افتد كه دست دختر خردسالش را بگيرد و با شوهر و دختر جوان در سفر تفريحي همراه شود و اين سفر را زهرمارشان كند. (معشوقه جوان تيپ دختران خياباني است. او بعدا ماجراي زندگيش را برايمان تعريف مي كند و مي فهميم شوهر معتادش او را مي فروخته و حالا هم احمد با بدگويي از سيما و دادن قول طلاق از سيما و ازدواج با او گولش زده است). فيلم يك فيلم جاده اي است و ماجراها در مسير سفر پيش مي آيد.
ماجراي ديگري كه به موقعيت سيما و همراهانش پيوند مي خورد و باعث تحول قصه مي شود روبرو شدن با مردي فراري است كه همسرش و پسر خاله او را به ظن خيانت كشته است. سيما معلم است و رحيم (مرد فراري) هم همينطور. سيما كه از ماجراي رحيم و اين قتل ناموسي با خبر مي شود به او حق مي دهد و فكر مي كند كه حق احمد و طوبي (زن جوان) هم مرگ است. بنابراين در يك وضعيت بحراني و خطرناك تصميم مي گيرد رحيم را از منطقه تحت محاصره پليس خارج كند و موفق هم مي شود. ماجراي زندگي خودش را به رحيم مي گويد و بعد برمي گردد و احمد و طوبي كه از ماجرا بي خبرند را نزد رحيم مي برد. شايد به اين اميد كه رحيم آنها را هم مجازات كند. اما رحيم دچار ترديد و بحران است. از كاري كه كرده پشيمان شده و حاضر نيست دست به قتل ديگري بزند. البته رفتار ستمگرانه و ماچو بازي احمد آنقدر زننده و عصباني كننده است كه رحيم ممكنست واقعا ماشه را بكشد. در اين صحنه محوري و بحراني، هر چهار نفر به حرف مي آيند و حرفهايشان را شايد براي اولين بار در زندگيشان مي زنند. در اين صحنه است كه طوبي هم گذشته اش را تعريف مي كند و مي گويد كه مرگ برايش خلاص شدن است و از مرگ نمي ترسد. رحيم از سوء ظن هايش مي گويد و اينكه همسر و پسر خاله او را هنگامي كه در حياط منزل نشسته بودند و با هم حرف مي زدند كشته است چون به همسرش گفته بوده كه پسر خاله اش حق ندارد به خانه شان پا گذارد. احمد هم كه سخت ترسيده به حرف مي آيد و ازدواج ناخواسته و بدون علاقه ای كه پدر و مادر (به اميد سر براه شدنش) به او تحميل كرده اند را علت خيانتش مي داند. مي گويد نگذاشتند قبلش جواني و عشق و حال كنم. سيما در اين صحنه دارد افكار خودش و زندگي خودش را بازبيني مي كند تا تصميم قطعي بگيرد. در يك درگيري ساده بين احمد و رحيم گلوله اي ناخواسته شليك مي شود و رحيم كشته مي شود. احمد وحشت زده سعي مي كند ماشينش را كه اول همين پلان به كنده درختي برخورد كرده و جابجا نمي شود روشن كند تا از صحنه فرار كند. حرفهايي كه تند تند و بريده بريده به زبان مي آورد نشان مي دهد كه براي او هيچ چيز تغيير نكرده، هيچ تحولي در افكارش بوجود نيامده و فقط مي خواهد اين ماجرا زودتر تمام شود و از صحنه فرار كند. براي راه انداختن ماشين به كمك سيما و طوبي احتياج دارد. ولي آنها او را تنها مي گذارند و بي اعتنا همراه هم با دختر خردسال به راهي ديگر مي روند. احمد و ماشين از كار افتاده اش و جسد رحيم را باقي مي گذارند و مي روند.
اينها خط اصلي قصه فيلم بود. اما فيلم ميلاني پر از نكات پراكنده (صحنه هاي گوناگون) خوبي است كه هركدامشان بدون اينكه جايگاه مهمي در وصل كردن اجزاي قصه داشته باشند تاثير خوبي مي گذارند. مثلا صحنه شروع فيلم، كلاس انشاء در يك مدرسه دخترانه است. حكايت رنج از زبان دختران نوجوان. شكايت از ستم و فشار در خانواده و مدرسه و خيابان. و سيما كه به حرفهايشان گوش مي دهد و سعي مي كند با آنها ارتباط برقرار كند. يكي از دانش آموزان او را در مقابل اين سئوال قرار مي دهد كه مگر شما بزرگترها كه اينقدر ما را نصيحت مي كنيد و از روابط ما ايراد مي گيرد خودتان خوشبختيد و روابط خوبي با هم داريد؟ سيما به فكر فرو مي رود. همين موقع سقف كلاس بر اثر ريزش باران مي خواهد فرو بريزد كه سيما با عجله همه را از كلاس بيرون مي برد. در صحنه ديگري، مشاجره پسر مرفه جواني را با يك دختر فراري مي بينيم. پسر به او گفته كه با چند نفر از دوستانش و دوست دخترهايشان مي خواهند به تعطيلات آخر هفته بروند. اما دختر بين راه متوجه مي شود كه از دوست دخترها خبري نيست و مي خواهند او را به بساط سكس چند نفره ببرند (كه اين هم رايج است). دختر در كافه بين راه قصد جدا شدن از پسر را دارد ولي با خشونت و فحش او روبرو مي شود. اينجا طوبي به كمك دختر فراري مي آيد و پسر را مي زند. كاراكتر خوب و قوي طوبي در اين صحنه آشكار مي شود و زمينه ارزيابي هاي بعدي سيما از او مي شود. صحنه موثر ديگر، در سالن غذاخوري بين راه اتفاق مي افتد. مشاجره بين همه زنان و چند نفر از پسران جوان همراهشان با يك مرد مسن ريشوي حزب الهي كه به همه زنان توهين مي كند و برايشان خط و نشان مي كشد. مرداني كه از آنان دفاع مي كنند و جواب توهين هايش را مي دهند را بي غيرت مي خواند.
زن زيادي فيلمي است ديدني و واقعا قابل مقايسه با اغلب فيلمهاي اين جشنواره كه تم هاي مذهبي و عاطفي ـ عرفاني داشت نيست. از نيمه پنهان و واكنش پنجم بهتر است. خود ميلاني گفته بود كه فيلمش ضد مرد نيست و هيچكس را مقصر معرفي نمي كند. بلكه مي خواهد به مناسبات و شرايطي بپردازد كه آدمها را اعم از زن و مرد وادار به اين رفتارها و عملكردها مي كند. منتقدان سينمايي قبل از نمايش فيلم نوشته بودند كه ميلاني در اين فيلم به تند و تيزي قبل نيست. البته میلانی قبلا هم خيلي تند و تيز نبود. محتوا و جهت گيري این فیلم هم خيلي متفاوت از فيلمهاي قبلي او نیست. ولي فيلم محافظه كارانه نبود. فقط اين را بگويم كه منتقدان مردسالار همچنان دلخوري خود را از ميلاني ابراز كردند. يكي از آنها به نام قطبي زاده در مصاحبه اي مي گفت: «معمولا كارگردان ها تريلوژي مي سازند و در آن به يك موضوع مي پردازند. ما فكر مي كرديم كه خانم ميلاني هم در مورد مساله زنان تريلوژي اش را ساخته است. دو زن و نيمه پنهان و واكنش پنجم. اما مثل اينكه ايشان ول كن نيستند و اين فيلمشان هم در مورد زنان است.»