صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

گفت و گو با مرجان ساتراپي

اشاره:
مرجان ساتراپي، هنرمند ايراني مقيم فرانسه، با انتشار مجموعه داستان مصور "پرسپوليس" به زبان فرانسوي، در اروپا به شهرتي زياد رسيده است. مرجان در نوجواني به فرانسه مهاجرت کرده و اکنون با انتشار داستان هاي مصور، در واقع زندگينامه خود را مي نويسد که از دگرگوني هاي پس از انقلاب بهمن 1357 و جنگ ايران و عراق متاثر است. موفقيت وي، پس از ترجمه کتابش به زبان هاي مختلف، رسانه هاي جمعي غرب را متوجه او ساخته و هر ازگاه نقدي بر کارش يا گفت و گوئي با وي در يکي از اين رسانه ها انتشار مي يابد. گفت و گوي "اشپيگل آن لاين" (بخش اينترنتي هفته نامه معروف اشپيگل آلمان)، در شرايطي که همه جا از خطر حمله آمريکا به ايران سخن در ميان است، بويژه از اين جهت تازگي دارد که ديدگاه هاي اين هنرمند ايراني را، در زمينه برخورد ايرانيان با دخالت خارجي بيان مي کند.
ساتراپي، معتقد است نه تنها ايران که هيچ کشوري در هيچ کجاي جهان حق در اختيار داشتن بمب اتمي را ندارد و تنها راه مقابله با بحران فعلي، آن است که جريان بين المللي پول، به سوي کشورهائي قطع شود که با اين پول اسلحه مي خرند.
برگردان فارسي متن کامل گفت و گوي اشپيگل آنلاين با مرجانه ساتراپي را در اينجا مي خوانيد:
دفتر اروپائي شهروند

اشپيگل آن لاين: خانم ساتراپي! رمان کمدي مصور شما "پرسپوليس" کتابي بسيار شخصي درباره خانواده خود شما، عشق هاي شکست خورده و همچنين جنگ ميان ايران و عراق است. آيا نوشتن براي شما نوعي خوددرماني است؟
مرجان ساتراپي: نه. من با اين کتاب نمي توانم مسائل شخصي ام را حل کنم. در نهايت يک موقعيت را تشريح مي کنم. من خودم را نه سياستمدار مي دانم و نه مورخ، بلکه انساني که شاهد يک انقلاب و يک جنگ بوده است. من، از پايگاهي بسيار ذهني تاريخ ايران را به گونه اي که خود تجربه کرده ام حکايت مي کنم.

داستان هاي مصور و کميک، براي بيان وقايع زمان، به رسانه اي مردم پسند تبديل شده اند. موفقيت شما ناشي از همين امر است، اما همچنين موفقيت نوع عکس برگرداني قهرماناني مثل "موش" يا "فلسطين". کميک چه کمکي به کار کردن روي موضوعات مهم مي کند؟
ــ کارهائي مثل "موش" تنها تحليل گر نيستند، بلکه با انسان هائي سر و کار دارند که مي توان خود را با آن ها يگانه يافت. علاوه بر اين، غير از زبان تصوير، زبان بين المللي ديگري وجود ندارد. فرقي نمي کند که آدم يک ايراني، يک آلماني يا يک آمريکائي را ترسيم کند، هنگام گريه کردن، اثر چهره ها هميشه يکي است. اين امر است که کميک را بدون واسطه و بين المللي مي کند.

در پرسپوليس با نگراني هاي روزمره ايرانيان برخورد مي کنيم. شما کوشيده ايد ايران ديگري را به تصوير بکشيد. کدام کليشه ها درباره ايران بيش از همه شما را ناراحت مي کنند؟
ــ تا سال 1979 کشور من سرزمين هزار و يک شب بود. بعد، ما يک شبه کشور تروريست ها شديم. ايران، اما هرگز هيچيک از اين دو نبود. براي من مهم اين است که بگويم حتي در يک سيستم دموکراتيک، حکومت معرف مردم نيست. جورج دبليو بوش هم معرف همه آمريکائي ها نيست. ايران، تحت سلطه ديکتاتوري است. آدم چطور مي تواند بپذيرد که يک ديکتاتور معرف شهروندانش است؟ آنچه امروز در ايران مي گذرد، بخشي غم انگيز از تاريخ است، اما فرهنگ کشور من نيست. کليشه ديگر اين است که تنها يک جهان اسلام وجود دارد. اما من هيچ وجه مشترکي با يک شهروند عربستان سعودي ندارم. ما يک قرن کوشيديم يک جامعه غير مذهبي ايجاد کنيم. حالا، مذهب باز مي گردد و در واقع در شکلي بيمارگونه. زيرا در اين فرم، مسئله نه به پيوند اجتماعي و ايثار که به جنگ و مرگ مربوط مي شود. اين بسيار خطرناک است.

ايراني ها واقعا ضد غرب هستند؟ يا اين هم يک کليشه است؟
ــ من فکر مي کنم هيچکس وجود ندارد که بيش از ايراني ها به غرب علاقه داشته باشد. زماني که مدونا موهاي سرش را تراشيد، خيلي از دخترها در ايران هم همين کار را کردند. اما من در اين روند هم مشکلي مي بينم. انسان ها، به غرب تمايل نشان مي دهند و خيال مي کنند اين چيز خوبي است. ما مي توانيم در واقع از دموکراسي غربي کپي برداري کنيم، اما نمي توانيم به غرب اعتماد داشته باشيم. ما بايد روي خودمان حساب کنيم.

امروز اسلام در ايران چه نقشي ايفا مي کند؟
ــ 60 درصد ايراني ها زير سي ساله اند. اين نسل نو، بسيار بيشتر از ما به غرب گرايش دارد. آن ها تجربه کرده اند که تندروي مذهبي چه مي کند و خواستار جدائي دين از حکومت هستند. در ايران قوانين ضد زن وجود دارند، اما در عين حال 64 درصد دانشجويان را دختران تشکيل مي دهند. ظرف چند سال آينده، آن ها وارد بازار کار مي شوند و مسبب تغييرات مهمي خواهند شد. از اين ديدگاه من خوش بين هستم.

اين نسل نو و جوان که شاهد شکست اصلاح طلبان بوده، نوميد شده و به زندگي خصوصي بازگشته است.
ــ طبعا. شما بايد در نظر بگيريد که اين کودکان مي بايست در مدرسه از طريق شست و شوي مغزي به مسلمانان واقعي تبديل مي شدند، اما چنين نشدند. اين بدان معنا است که هيچ ديکتاتوري نمي تواند براي هميشه موجوديت داشته باشد. انسان ها، براي دستيابي به آزادي تلاش مي کنند. به اين دليل من مخالف اشغال نظامي افغانستان و عراق هستم. دموکراسي رنگ نيست که با آن ديوارها را نقاشي کني و ناگهان به يک کشور دموکراتيک برسي. اين يک روند اجتماعي است.

اما دگرگوني سياسي دهه نود هم به اين دليل شکست خورد که اصلاح طلبان دير و سپس بسيار کند در برابر سيستم مذهبي ايستادند.
ــ بله. اما حتي اگر در سال هاي آينده نباشد، سرانجام آن روز فراخواهد رسيد. اين براي خود من دردناک است، زيرا نمي توانم به کشور خودم بازگردم. همزمان با آن، فکر مي کنم که ما مي بايست به صورت بنيادي حرکت کنيم. اگر به قرن گذشته نگاه کنيم، آمريکائي ها قرار نيست که به خاطر علاقمندي به ما برايمان دموکراسي بياورند. بلکه هدف آن ها نفت است. و وقتي که ديگر نفت نباشد، آن ها، ما را مثل فاحشه اي که ديگر پير شده است، سر چهار راه رها خواهند کرد. ما، اگر خواهان دموکراسي هستيم، بايد خودمان آن را انتخاب کنيم و براي آزادي خودمان بجنگيم.

ايران مي تواند روي اروپا حساب کند؟
ــ طبعا نه. اروپا از آمريکا هم مضحک تر است. اروپائي ها در سطح براي حقوق بشر مبارزه مي کنند. اما به محض آن که يک قرارداد نفتي با ايران بستند، ديگر حقوق بشر فراموش شده است. سياست اروپائي در بنياد بهتر است، اما وقتي پاي پول به ميان کشيده مي شود، اينجا هم همه چيز ممکن است. من از شهروندان اروپائي حرف نمي زنم. آن ها هشيارند و من روي انسان ها در اينجا حساب مي کنم، اما به دولت ها اعتماد ندارم.

جو ايران زمينه ساز آشفتگي بين المللي است. جورج دبليو بوش يک حمله نظامي را غير ممکن نمي داند. اما ملاها در تهران، نشان مي دهند که نمي ترسند. ايراني ها با تهديدات کاخ سفيد چطور برخورد مي کنند؟
ــ اگر حمله نظامي پيش بيايد، آن ها در آغاز خواهند گفت: "هان! ما به دموکراسي مي رسيم". اما در همان لحظه نبايد فراموش کنيم که ايراني ها به شدت ناسيوناليست هستند. ايراني ها در واقع از دست دولت خسته شده اند، اما دخالت خارجي براي آن ها بدتر است. کسي که از خارج بيايد، دشمن است. ايالات متحده چنان خطاهاي بزرگي در کشور من مرتکب شده است که با استقبال روبرو نخواهد شد. عراق را در نظر بگيريد و وضعيت آن را ضرب در صد کنيد. بعد به آن چيزي مي رسيد که در ايران پيش خواهد آمد. طبعا اين که ايران بخواهد بمب اتمي بسازد بيمارگونه است، اما اين هم که پاکستان يا اسرائيل بمب اتمي دارند بيمارگونه است. هيچ کشوري، در هيچ نقطه جهان نبايد بمب اتمي داشته باشد.

روي دشمن داخلي چقدر مي شود حساب کرد؟ روي حکومت تهران؟
ــ کاملا غير قابل محاسبه. حکومت متکي بر قانون وجود ندارد. همه چيز مي تواند عوض شود. هر روز.

با اين ناامني دائمي چگونه مي توان زندگي کرد؟
ــ ايراني ها اسير اسکيزوفرني مطلق اند. در خارج از خانه آدم بايد رفتار، پوشش و گفتاري معين داشته باشد. به محض آن که به خانه باز مي گردد، رفتاري کاملا متفاوت دارد. يعني آدم دائما در حال بازي کردن دو نقش است که کاملا با يکديگر در تضاد هستند.

اين دوگانگي را، شخصيت کتاب شما "مرجي" در سال هاي دهه هشتاد هم تجربه مي کند. در بيرون، پاسداران انقلاب حاکم اند و در خانه، پشت پرده هاي کشيده شده رقص و پايکوبي مي شود.
ــ اين رژيم تا درون مغزها فشار مي آورد. اين موضوع شخصيت ها را تغيير مي دهد و همان است که جورج اورول در 1984 توصيف مي کند. ملاها روياهاي ما را مي کشند. اين، چهره همه رژيم ها است: آن ها انسان ها را به وحشت مي اندازند و بعد مغزشان را مي خورند.

وقتي دخالت خارجي بي معنا است و در عين حال ايراني ها هم نمي توانند براي آزادي خودشان بجنگند، پس راه حل چيست؟
ــ تنها يک راه حل وجود دارد و آن تغيير فرهنگ در سراسر جهان است. تنها راه بيرون رفتن از اين بغرنج آن است که پولي را که با آن اسلحه خريداري مي شود از همه بگيريم و بگذاريم بچه هاي کشورهائي مثل ايران به اروپا و آمريکا سفر کنند. آدمي که يک دوست آمريکائي داشته باشد ديگر دلش نمي خواهد آمريکا را بمباران کند


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster