از دبير سرويس حوادث روزنامه ميپرسم: «ايسنا يه خبر داره، اتوبوسي در جاده شمال با پيكاني تصادف كرده، خبرشو براتون بگيرم؟»
ـ چند نفر مردن؟
ـ 10 نفر زخمي داشته، 3 نفر مردن.
ـ نه بابا ! 3 نفر كه چيزي نيست.
....
اين ديالوگي است كه بارها بين من و دبير سرويس حوادث روزنامه رد و بدل شده و معمولاً با شوخي هميشگي «قتل و جنايت كمتر از 10 نفر پذيرفته نميشود» پايان يافته است.
اگر در دهه 60، تيتر يك صفحات حوادث روزنامهها را قتل در نزاع، سرقت، حوادث ترافيكي، خودكشي و حتي داستانهاي عاشقانه و كينهتوزانه دادگاه هاي خانواده تشكيل ميداد، حالا، حتي خبر اسيدپاشي خواستگار سمج، كشته شدن چند نفر در حوادث ترافيكي، سقوط، برق گرفتگي و … نه تنها براي مخاطب، كه براي خبرنگاران هم چندان قابل توجه به نظر نميرسد.
حالا ديگر، قتلهاي سريالي، آزارهاي جنسي همراه با قتل و حتي در برخي موارد نحوه خشونت در قتل تيتر يك حوادث ميشود.
اصلي در روزنامهنگاري است كه ميگويد: «خبرهايي كه مردم نسبت به آنها حساسيت نشان ميدهند، مهم است.» و حالا، بعد از خفاش شب، سعيد حنايي، قتلهاي محفلي كرمان و … مردم نسبت به آزارهاي جنسي به همراه قتل حساس شدهاند كه «بيجه» تيتر يك همه روزنامهها ميشود و حتي «دستگيري بيجه 2» در شمال غرب تهران، ميتواند اخبار انتخابات آمريكا را هم تحت شعاع قرار بدهد. اما شايد اصل ديگري هم در جامعه باشد که بگويد وقتي ميزان خشونت در جامعه بالا رود ظرفيت تحمل خشونت هم بالا مي رود و مردم به خبرهايي حساسيت نشان مي دهند که شدت خشونت و ميزان آنها بالاست..... خود اين موضوع نمي تواند تيتر يک روزنامه ها شود؟
خبري که 3 نفر کشته داشت را در سطل آشغال مي اندازم و به تصوير تصادف دو اتومبيل در جاده يکي از شهرهاي آلمان که به عنوان "خبر يک" از انواع کانال هاي ماهواره اي پخش مي شود و کشته اي هم ندارد مي خندم!
تريبون فمينيستي ايران