”هنگاميكه تيم فوتبال آلمان به فرودگاه تهران وارد شد، انبوهى از ايرانيان براى استقبال از بازيكنان اين تيم در محوطه فرودگاه گرد آمده بودند. با مشاهده آنها ناگهان صدها دست براى ابرازهمبستگى با تيم آلمان با علامت ”هاى هيتلر” بالا رفت. براى تيم آلمان اين يك توهين بود درحاليكه ايرانيها فقط ميخواستند خوش آمد بگويند.” اينها سخنان استادياررشته اسلام شناسى دانشگاه بن خانم ياسمين خسروى است كه با يك گروه پژوهشى از دانشجويان و استادان آلمانى به ايران سفر كرده بود.
البته اين تنها موردى نيست كه استادان و دانشجويان آلمانى را درمدت زمان كوتاه سفرشان در ايران به حيرت انداخته. خانم خسروى ملاقات خودبا يك گروه NGO در اصفهان كه براى بهبود محيط زيست فعاليت ميكرده را چنين تصوير ميكند :
”يكى ازخانمها كه ما روى اوبه عنوان زنى آگاه و روشنفكرخيلى حساب ميكرديم بى مقدمه لب به سخن گشود و با هيجان به تعريف از هيتلر پرداخت. او گفت كه همسرش و تمام خانوداه اش ازطرفداران پروپاقرص هيتلر و فاشيسم هستند. چيزى كه همه افراد گروه ما را شوكه كرد.“
براى بسيارى آلمانى ها كه به ايران سفر كرده اند اين يك سوال جدى است كه آيا واقعا در ميان مردم ايران هستند كسانى كه از نازيسم هيتلرى دفاع ميكنند. چنين حدى ازعقب ماندگى براى مردم آلمان قابل تصور نيست. سايه جنايات فاشيسم بعد از گذشت ۶۰ سال هنوز بر تاريخ اين ملت سنگينى ميكند و چندين نسل در اين كشور را هنوز گريزى از اين كابوس نيست. مردم آلمان از گذشته هولناك خود در دوران هيتلرهنوز شرم دارند و آنرا لكه ننگى براى بشريت بحساب مياورند. آنها براى درمان اين زخم چركين هزاران باربه مرور نقادانه اين گذشته ميپردازند.
خانم خسروى ميگويد:
“ به نظر نميرسد كه ايرانيان درباره آنچه هيتلر واقعا بوده و آنچه او در تاريخ انجام داده تصوير درستى داشته باشند. من با چنين روحيه اى دركشورهاى عربى هم برخورد داشته ام. آنچه فورا به چشم ميخورد سطحى بودن اين احساسات است. و شايد از آنجا ناشى ميشود كه ارتش نازى هرگز در ايران نبوده. بنابراين مردم يك تجربه شخصى مانند آنچه در اروپا وجود دارد نداشته اند. به نظر من اين فقط نشان ناآگاهى است.”
جاى تعجب هم نيست. براستى اين آگاهى از كجا بايد به ميان مردم ما برده شود، هنگاميكه دركتب درسى درباره جنگ جهانى دوم و دوران زمامدارى هيتلر تنها شمايى از فتوحات و لكشركشى هاى ارتش فاشيسم ارائه ميشود. اينكه آلمان با كدام كشورها متحد شد و با كداميك ازآنها جنگيد همين و بس. به كوره هاى آدم سوزى و تيربارانهاى گروهى كه جان شش ميليون انسان بيگناه از زن و مرد، پير و جوان و كودك را قربانى كرد، اشاره اى هم نميشود. و از اردوگاههاى كار اجبارى و ازهزاران جنايت كه تصاوير بجا مانده از آنها لرزه بر اندام هر انسانى مياندازد سخنى گفته نميشود.
دكتر زيبرتز از دانشگاه بن معتقد است كه:
” رابطه تنگاتنگ ايران و آلمان در دهه هاى ۲۰ و ۳۰ در زمينه اقتصادى با نزديكى ايدئولوژيك ارتباطى نداشت. ايران آنزمان دروجود آلمان يك شريك قدرتمند را ميديد كه ميتواند آنرا دربرابر قدرت هاى بزرگ مثل انگلستان و به ويژه كشورهمسايه روسيه حمايت كند. براى ايرانيان سلطه نازيسم با ابعاد دهشتبار آن هرگز ملموس نشد.”
در اين ملموس نبودن اما عوامل ديگرى نيز سهيمند:
”شناخت افكار عمومى درايران از فاشيسم خلاصه شده به فيلمهاى آمريكايى در مورد جنگ جهانى دوم و معدودى كتب منتشره كه بيشتر عاميانه هستند تا موشكافانه و بازهم تاريخ اين دوران را از جنبه نظامى اش به تصوير ميكشند. بويژه اينكه ايران تجربه ملموس ترى با امپرياليسم انگلستان و روسيه داشته و در يك مقايسه ساده انگارانه برخى به اين نتيجه ميرسند كه هيتلر چندان هم بد نبوده است.”
دكتر زيبرتز البته نقش يهودى ستيزى را نيز در دامن زدن به چنين روحيه اى بدون تاثير نميداند.
راديو آلمان