در گوشه اى از پارک روى نيمکتى نشسته و غرق در افکارش به نقطه اى خيره شده است .
صداهايى که هنوز در کابوس هايش بلند و وحشت انگيزند باز در گوش هايش پيچيده است .
صداى نامادرى که " تا اين ساعت شب کدام گورى بودى ؟ حتما باز مىخواهى بهانه بياورى که پول نداشتى و مجبور شدى پياده ازمدرسه به خانه بيايى "
صداى پدر" ديگر حق ندارى به مدرسه بروى، دختر که جز خفت و خوارى چيزى براى آدم ندارد " ،صداى چرخيدن کمربند در هواو...
صداى برادر "به چه حقى گوشى تلفن را برداشتى ؟"
" !صداى جيغ هاى خودش که التماس مىکند" نزن صداى رعد و برق و تگرگ ،صداى قدم هاى دخترى که از شعله هاى آتشى که در
خانه بر پاست مىگريزد. اما به کجا؟ خيابان .
خيابانى که در آن صداى جيغ ، فحش ، عربده ، شکستن و خرد شدن نيست .
خيابانى که ماشين هايش خاطرات بد را زير بگيرند و له کنند خيابانى که هرگز به عقب بر نگردد.
سيگار مىخواهى؟ صداى مهربان خانمى که به تازگى در همين پارک با او سر دوستى راباز کرده دختر را از افکارش بيرون مىکشد.
اما با ديدن او براى يک لحظه چهره مريم در ذهنش مجسم مىشود و اين بار کابوس ميله ها و صداى مريم که مىگفت : "نترس از حبس که در بياييم من جاى خوبى برايت سراغ دارم ." صداى پاى مشتريان مواد مخدر که شبها به خانه مريم مى آمدند، نگاه هاى خيره و نفرت انگيز، صداى قهقهه و پيچيدن بوى دود و الکل، صداى باد و باز صداى قدم هاى دخترى که مىگريزد.
لحظه اى از افکارش بيرون مىآيد و نگاهى به اطراف مىاندازد، شاخه گل زيبايى که در پارک روييده او را به خاطره اى ديگر پيوند مىزند.
صدايى که اين بار در گوشش مىپيچد آنقدر دلنشين و زيباست که لحظه اى لبخند را بر لب هايش مىنشاند.
صداى گرم پسرى تحصيل کرده که عاشق اوست و مدام مىگويد : " به من اعتماد کن " اما چقدر زود صداى مضطربى که باالتماس به درخواستى شوم مىگويد : "نه "
لبخند را بر لبهايش مىخشکاند و باز صداى قدم هاى شکست خورده اى که اين بار از "خود" مىگريزد.
کبريت بدهم ؟ صداى مهربان همان خانم باز کابوس هايش را قطع مىکند اما ديدن سيگار ناگهان او را به گوشه اى ديگر از دنياى کابوسهاى تلخش پرتاب مىکند.
صداى چرخيدن قفل درهاى خانه سلامت ، نصيحت هاى هر روز مددکاران و عذاب ترک اعتياد، سووالهاى خبرنگاران که بىتوجه به داغى که تازه مىشد مىگفتند :
مى شود از اول داستان زندگيت را تعريف کنى ؟، مجادله مددکاران با پدر و صدايى که مىگفت : "او دختر من نيست ببريدش به هر جا که تا حالا بوده است "
و اين بار صداى قدم هايى که از خانه ، خيابان ، دوست ، دشمن ، خود و خدا مىگريزند.
بله ، چرخه زندگى دختران فرارى از فرار شروع و به فرار ختم مىشود.
خانواده اين محفل گرم و پرشورکه کانون مهر وعطوفت است و آرامش و آسايش تنها در سايه آن امکان پذير است گاه مىتواند به جهنمى تبديل شود که براى رهايى از شعله هايش به ناچار بايداز آن گريخت .
بررسىها نشان مىدهد مهمترين علت فرار دختران مشکلات و مسايلى است که درخانواده با آن درگيرند.
يکى از کارشناسان آسيبهاى اجتماعى سازمان بهزيستى استان کرمانشاه در اين باره گفت : در استان کرمانشاه بنيه عاطفى خانواده ها ضعيف است و در اين ميان دختران به دليل ويژگىهاى خاص شخصيتى آسيب پذير ترند.
ميترا گلستانى افزود : پدر سالار بودن خانواده ها، تبعيض ميان دختران و پسران ، تسلط بىچون و چراى پسران بر دختران و عدم توجه به نيازهاى روحى و روانى دختران از مهمترين علل فرار دختران و پناه بردن آنان به خيابانهامى باشد.
اما خيابان يا همان جامعه اين بهشت گمشده تنها دورنمايى از منجلابى تيره و پر از تباهى است .
در خيابان چيزى جز پنجه هاى شوم اعتياد و فساد چشم به راه يک دختر فرارى نيست باندهاى قاچاق مواد مخدر، سرقت فحشا، بيمارىهاى مهلک نظير ايدز، امکان کشته شدن به دلايل مختلف ، از دست دادن آينده و بىهويتى تنها گوشه هايى از جامعه اى است که دختران فرارى به آن پناه مىبرند.
يکى از دختران فرارى مىگويد : علت فرار من از خانه تنها به شرايط بسيار بد و مشکلاتى که در خانواده داشتم برمىگردد.
وى که ۲۲ ساله و اهل اسلام آبادغرب است افزود : من فرزند طلاق هستم وزندگى با نامادرى بزرگترين کابوس من است زيراخانواده ام هميشه مانند يک موجود اضافى و سربار با من برخورد مىکردند و ميان من و فرزندان ديگرشان شديدا تبعيض قايل بودند.
وى اضافه کرد : به دليل کتک هاى پدر و برادرم در۱۵ سالگى يکى از چشمهايم را از دست دادم و به همين دليل تصميم به فرار گرفتم و شبانه به تهران رفتم اما در آنجا به جرم ولگردى دستگير و به زندان افتادم .
وى افزود : در زندان بادخترى به نام مريم آشنا شده و پس از آزادى با او و مادرش به کار قاچاق مواد مخدر مشغول شدم و همچنين به سيگار و حشيش و مشروبات الکلى معتاد شدم .
وى گفت : به دليل آزارهاى افرادى که به خانه مريم رفت و آمد مىکردند از جمله برادرش که معتاد بود از آنجا فرار کردم و بر حسب تصادف با پسرى که دانشجوى رشته پزشکى بود آشناشدم او به من قول ازدواج داد و مرا به خانه اش برد اما پس از مدتى به دروغهايش پى بردم و از دست او هم فرار کردم و اين بار ماموران نيروى انتظامى مرا به خانه سلامت تحويل دادند.
وى گفت : خانه سلامت مثل خانه خود آدم نيست و تنها خوبيش اين است که اين جا آدم حداقل امنيت دارد و مددکارانى دارد که ما را راهنمايى مىکنند به طورى که اگر من قبل از فرار از خانه با اين مددکاران مشورت مىکردم هرگز اين اشتباه را مرتکب نمىشدم زيرا حالا فهميده ام که هيچ جامثل خانه خود آدم نيست .
بله مىتوان گفت در گوشه و کنار جامعه و در ميان اين همه فساد و تباهى آدم هاى خوب هم وجود دارند که در پى کمک به دختران فرارى هستند اما اين حرف درست مثل اين است که بگوييم در جنگلى که پر از گرگ و حيوانات درنده است کلبه اى هم براى پناه گرفتن انسانهاى گمشده در جنگل وجوددارد.
خانه سلامت همان کلبه جنگلى است که شايد آخرين پناهگاه دختران فرارى است اما اين پناهگاه با امکانات محدودى که دارد مدت کوتاهى مىتواند پذيراى گمشدگان باشد و هيچگاه جاى خانه و خانواده را نخواهد گرفت .
آمارها حاکى از آن است که تعداد بسيار کمى از دختران فرارى به اين مراکز مراجعه مىکنند آن هم زمانى که شايد براى هر اقدامى دير شده است .
همچنين به گفته يکى از مسوولان سازمان بهزيستى تنها۱۰ درصد از مددجويان خانه سلامت به خانواده ها باز مىگردند و اکثر خانواده ها دختر فرارى را ديگر نمىپذيرند و در اين بازگشت نيز هيچ تضمينى براى عدم فرار مجددشان از خانه وجود ندارد.
دخترى که پس از فرار به خانه بازمىگردد دخترى است که قبح فرار و بسيارى از جرايم ديگر برايش از بين رفته ، ديدگاه برخوردهاى اعضاى خانواده تغييرى نکرده و حتى ننگ فرار دختر، اوضاع را به هم ريخته تر کرده است .
برچسب دختر فرارى ارتباط اجتماعى دختران را با افراد جامعه دچار مشکل مىکند، کسى براى ازدواج خواهانشان نيست و يافتن شغل براى دختر فرارى در چنين جامعه اى رويايى بيش نيست .
يکى از مسوولان خانه سلامت سازمان بهزيستى استان کرمانشاه گفت : در کرمانشاه در سال۷۹ يک مرکز نگهدارى از دختران فرارى به عنوان خانه سلامت ايجاد شد که متشکل از مددکاران ، روان شناسان و مربيان تربيتى مىباشد که به صورت ۲۴ ساعته آماده ارايه خدمات مىباشد. "ژاله اميدى" افزود : در سال۷۹ آمار مددجويان اين مرکز۳۱ نفر بوده و در شش ماهه اول سال۸۳ اين رقم به ۵۰ نفر رسيده است .
وى اشاره کرد : قبل از وارد شدن افراد به خانه سلامت ابتدا تيم تخصصى اورژانس اجتماعى طى مصاحبه بالينى با شناسايى نوع مشکل آنها را از هم تفکيک کرده و افراد آسيب ديده از نظر جنسى براى انجام آزمايشات لازم به قرنطينه منتقل مىشوند.
وى افزود : خانه سلامت به مدت ششماه تا يکسال از دختران فرارى نگهدارى نگهدارى مىکند و در صورت امکان بازگشت به خانواده اين افراد ساماندهى شده و در غير اين صورت امکاناتى جهت خود اشتغالى و استقلال آنها در اختيار مددجويان قرار مىگيرد.
معاون امور اجتماعى سازمان بهزيستى استان کرمانشاه گفت : خشونت در خانواده فقر و اعتياد والدين مهمترين علل فرار دختران در استان کرمانشاه مى باشد و دراين ميان شهرستان اسلام اباد غرب به دليل بافت فرهنگى خاص خودو تعصبات شديد خانواده ها و سخت گيرى زياد نسبت به دختران بيشترين آمار دختران فرارى را دارا است .
"سياوش سليمانى" افزود : تنهايى، کنجکاوى، هيجان جويى و عدم توجه به به نيازهاى روحى در کنار نيازهاى مادى درميان دختران خانواده هاى مرفه وتک فرزند از ديگر علل فرار دختران است که البته اين مورد در کرمانشاه بسيار نادر است .
وى اضافه کرد : از آنجا که از هر۱۰۰ مورد دختر فرارى نگهدارى شده در خانه سلامت تنها۱۰ مورد از آنان به خانواده باز مىگردند و همچنين تعداد زيادى از آنان از ديد مامورين نيروى انتظامى مخفى بوده وممکن است هيچگاه شناسايى و دستگير نشوند.
وى گفت : پيشگيرى از وقوع اين بحران از طريق بالا بردن سطح آگاهى و فرهنگ
خانواده ها به وسيله آموزش هاى عمومى مهمترين و ضرورىترين امر مىباشد.
سليمانى افزود : در اين خصوص آموزش مهارت هاى زندگى که شامل سر فصلهايى از جمله چگونگى ارتباط والدين و فرزندان ، کنترل خشم ، کنترل استرس ، آيين دوستيابى و... مىباشد در سر لوحه اقدامات کار گروه اجتماعى استان و سازمان بهزيستى قرار دارد.
وى گفت : همچنين تشکيل بانک مربيان جهت آموزش مهارت هاى زندگى در ميان خانواده هاى کارمندان دولت از برنامه هاى در دست اجراى اين سازمان جهت پيشگيرى از اين بحران اجتماعى مىباشد.
فرار از خانه يک رفتار نابهنجار و معلول عوامل متعددى است که اشاره شد اما ريشه اصلى اين بحران اجتماعى همان طورکه از شواهد بر مىآيد از خانواده نشات مىگيرد.
بنابراين رمز داشتن جامعه اى سالم و به دور از انحرافات اجتماعى داشتن خانواده هاى سالم است .
در خانواده سالم جوان آموخته است که در صورت قرار گرفتن در موقعيتى بحرانى بايد به دنبال علت به وجود آورنده آن گشت نه فرار از واقعيت موجود.
در خانواده سالم والدين مىدانند که فرزندان امانتى در دست هاى آنانند که قلبهاى پاک و بىآلايششان چون گوهرى نفيس پذيراى هر نقش و نگارى است پس بايد بکوشند تا نقاشى شان جذاب، پايدار و خوش آب و رنگ باشد.
ايرنا - کرمانشاه