طی چند روز گذشته نامه های محبت آميز زيادی را از افراد ، رسانه های مختلف و يا سازمان ها دريافت کرده ام و متاسفانه برخی از نامه هايم را به همان دليلی که در خبر خبرگزاری کابل آمده نتوانستم دريافت کنم و مشکل در پورت 8080 که من از آن سر در نمی آورم همچنان هست. گويی اين نقص فنی تاکيدی ست برای اينکه سانسور در ايران را هم از ياد نبريم. خوشحال می شوم که نامه های محبت آميز و انتقادات خوانندگانم را از طريق آدرسی که در رها برایم فعال شده، دريافت کنم. در نامه هايی که بدستم رسيده در کنار اظهار نظر های محبت آميز، انتقاداتی هم بود که چرا در شرايطی که ما دوره ی طالبان را پشت سر گذاشته ايم، شما با نوشته هايتان وجوه منفی اين جامعه را می نگريد و از مثبت هايش حرف نمی زنيد و همان جمله ی تکراری که در نقد وجوه مثبت و منفی را با هم در نظر می گيرند. يا باز چند نفر از خوانندگانم که خود از اربابان نشر در کابل هستند، بر من خورده گرفته اند که انيس شان روزنامه ی تشريفاتی نيست و يا خبرنگاران بی بی سی و صدای آمريکا نه جاسوس هستند و نه ناشی و نه مغرور. خواننده ای که اشک های زلمی خليل زاد صاحب را ديده بود که بياد جوانيش در کابل می گريست، نوشته است که زلمی خليل زاد برای برپايی دموکراسی به کابل آمده و همان خواننده بهانه ی روزگار سپری شده ی او را در اين شهر برای نمونه ناديده می گيرد. ما از دوره ی طالبان گذشته ايم و وجوه مثبتش لابد اينست که همان طالب هايی که دوره ی تاريکی از تاريخ بشر را بجای گذاشته اند، اکنون به حمام رفته اند، ريش تراشيده و نکتايی زده، گرد خليل زاد صاحب نشسته اند تا گريه ی ايشان را فرونشانند و دلداری اش دهند. آيا اشک های فرستاده ی بوش با اشک های دختر جوانی که امروز در کابل ديدم فرق نمی کند. دختر جوانی که به اتکای زبان انگليسی که دست و پا شکسته فرا گرفته به کابل آمده بود تا متکی به خودش باشد و از سکرتری و مترجمی به روسپی گری کشيده شد. اديما 24 سال سن دارد و اديما در کابل تنها دختری نيست که از مترجمی به روسپی گری کشيده شد و در محفل خوشگذرانی و عياشی نمايندگان عالی رتبه ی فلان سازمان مشهور در کابل بتل های ويسکی و کنياک را می گرداند و جام های تهی شان را پر می کند. من نفهميدم که اين جماعت وجوه مثبت شان را چه کرده اند و يا کجا پنهان کرده اند. باز لابد وجوه مثبت شان برپايی امارات اسلامی بود و برچيدن امارات و به حمام بردن امارات گردانان و به نوکری گماردنشان پيش فرستاده شان.
چند سال پيش را بياد می آورم که در ايتاليا کنسرت پاواراتی و دوستان در حمايت از کودکان افغانستان اجرا شد و پاواراتی با دوستان صميمانه کاری که می توانستند را برای کودکان افغان در اردوگاه های آوارگان در پاکستان و ايران انجام دادند. کودکان هموطنم پيراهن های مشابهی که نشان کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل را داشت، به تن داشتند و پاواراتی و دوستان را همراهی می کردند. پاواراتی و دوستان و کودکان وطنم کار خودشان را کردند و ما بزرگی آن ها را قدر می دانيم. اما چه کسی بايد از کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل بپرسد که پول ها اگر صرف خوشگذارانی ها نشد و به کيسه ی مقامات نرفت، پس کجا رفت. کودکان افغانی که در ايران به مدارس غير انتفاعی خودشان می رفتند بايد خود هزينه های آن را می پرداختند و دريغ از حتا دفترچه يا کتابچه ای که اين سازمان با منزلت برايشان فرستاده باشد. در عين حال اين سازمان با منزلت در گزارش ها و خبر هايی که به رسانه ها می دهد، ستايش های بی دريغی را نثار خود می کند. حال کرزای صاحب پی آن را خواهد گرفت و يا خليل زاد صاحب يا همان روزنامه ی تشريفاتی انيس و يا خبرنگاران حرفه ای و نامغرور بی بی سی؟ کسی نمی گويد که کنياکتان را ننوشيد و يا خوشگذرانی تان را نکنيد. اما اديما را هم نمی خواهيم که گريان باشد و يا.....
کابل همچنان که شب ها آسمان گيرايی دارد، آبستن حزنی بی پايان نيز هست.
خبرگزاری کابلnajla@rahapen.org