جمعه هشتم خرداد 1383 ، ساعت 5.15 دقيقه بعدازظهر، تهران چنان لرزيد که زنان و دختران وحشت زده و هراسان ، بدون روسري به کوچه و خيابان ريختند.
جمعه هشتم خرداد 1383، سا عت 5.20 دقيقه بعدازظهر، زنان و دختران بدون روسري تهران ، شتابان به خانه هايشان برگشتند وهرچه دم دستشان بود برسرکشيدند و مجددا به کوچه وخيابان سرازير شدند.
جمعه هشتم خرداد 1383، در طول غروب و تا نيمه هاي شب ، زنان و دختران با روسري مجددا به خانه برگشتند تا "ساک هاي کوچک فرار" را براي خانواده هايشان فراهم کنند. اولين شيئي که به طور مشخص درتمامي اين ساک ها جاداده شد روسري هاي آبرومند براي تک تک اعضاي مونث خانواده بود.!!! اما آنچه که مشخص نشد اين بود که هيچکس نمي دانست پس از وقوع زلزله بااين روسري هاي آبرومند، به کجا بايد پناه برند؟....پنداري ، آنچه که در وجودزنان نهادينه شده است پوششي است که الزاما امنيت به همراه نخواهدداشت و آن چه که نهادينه شدنش به اين زودي زود دست نخواهدداد؛ سازماندهي ، تشکل و چاره انديشي پيش ازواقعه است.
جمعه سوم دي ماه 1382، ساعت 5.15دقيقه صبح ، معدود زنان ودختران زنده مانده و بي زندگي ،خواه با روسري وخواه بدون آن ، هاج و واج مانده بودند که به کجاپناه برند و درپي يافتن کدام آشنا، کدام راه راانتخاب کنندو قدم در آن نهند و به انجامش دل خوش کنند.
بعد از آن جمعه و جمعه هاي پس از آن نيز تعدادي از همان زنان و دختران ندانستند وشايد هرگز هم باخبر نشدند که زناني ديگر در گوشه هايي از مخروبه هاي بم ، عاشقانه درانتظارشان هستندو در پي کمک رساني به آنان خود نيز از خانه و کاشانه دورمانده و زخمي همان دردي هستند که اينک به تيمارش نشسته اند.....
چهارشنبه بيستم خرداد 1383، ساعت 5 بعدازظهر در سومين نشست عمومي زنان، مقررشدکه که نظر به تعدد موارد طرح شده در جلسه، تقسيم کار انجام شود. بدين سبب مرکز فرهنگي زنان مسئوليت بررسي ومطالعه در حوزه قاچاق زنان را به عهده گرفت . نخست تصور مي کردم که مطلبي که ازروز وقوع زلزله تهران ،جان پريشم کرده است شايد مرتبط با قاچاق زنان نباشد اما باطرح مقدماتي آن در جلسه و بتدريج با ته نشين شدن ماجرا در ذهنم ونيز بانگاهي به گذشته خيلي خيلي نزديک ، ويادآوري تصوير درمانده زناني که مقابل بيمارستان ها ،کنار چادرهاي اسکان موقت ، پاي خرابه هاي خانه و کاشانه خويش،و... صيدهاي بالقوه سودجويان و سوداگراني شدند که گاه با چهره اي مشروع و قول وقراري مشروع تر و گاه بسيار وقيحانه و گستاخانه به دامشان کشيدند، باشتاب شروع به نوشتن کردم.
ايران ، قراراست که همچنان بلرزد، ايران قراراست که عدم ثبات ، عدم امنيت ، عدم آرامش و عدم قراررا هرازگاهي بالرزه هاي طبيعي ، اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و حقوقي براي ساکنانش به ارمغان آورد.
در خانه تکاني هاي زمين اين ديار ، گويا ، زنان اولين دورريزهاي در دسترس هستند و شگفتا که تنها همين زنان نيز مي توانندبا تدابير و هنرهاي زنانه و صلح آميز خويش از بازيافت و بازساخت اين دورريزها ، آني بسازند که لرزه بر جهان افکند.
گام آغازين در اين مسير بي ترديد با تعقيب کردن اين جريان در نشست هاي عمومي زنان برداشته خواهدشد.
اولين اقدام شناخت وتعيين مناطق وسيع ، ايمن و دور از خطر است. اين مناطق به نسبت دوري و نزديکي به هر محل مي تواند توسط زنان فعال و علاقمند محل شناسايي و توسط مطبوعات و رسانه هاي ديگر و حتي نصب اطلاعيه به درو ديوار ، مکررا و به تناوب اعلام شود. گروهي نيز مي توانند مسئوليت ارتباط با مراکز کمک رساني و بين المللي را به عهده گيرند تا در فراهم آوردن برخي از تجهيزات بتوان از کمک هاِي احتمالي آنان استفاده کرد.
قراري براي ديدار ،... اميد آن که کساني در جايي نه خيلي دور درانتظارمان هستند..... به تعبيري شايد بتوان گفت عزم آن داريم که نوشدارو را پيش از حادثه چشمه نوش جان هاي دردمند زنان جامعه خويش سازيم.
بي ترديد، دلخوش داشتن به اين قرارشيرين ، نه تنها تلخي تنهايي و سرگرداني را تعديل مي کند بلکه سبب خواهد شد که زنان سرگردان و بي خانمان ، بِي اعتنا يه دعوت هاي وسوسه انگيز . و گاه حتي تهديد آميز سودجويان و سوداگران جنسي ، در پي قرار موعود به ديدار يکديگر بشتابند. تاکه شايد اين درسي شيرين باشد از داستان تلخ و غم انگيز زلزله بم .
تريبون فمينيستي ايران