تقسيم بندى حوزه ادبي با عنوان ادبيات مذکر و مونث اگرچه مورد پذيرش بسيارى از نويسندگان و صاحب نظران زن و مرد نيست اما با ورود زنان به عرصه هاى اجتماعي ناخودآگاه نوعي تقسيم بندى در ادبيات ظهور و بروز يافته است.
ادبيات زنانه ادبياتي است که بر اساس چگونگي موقعيت زنان در جامعه مطرح مي شود، موقعيتي که بيش ازاين توسط مردان تعريف مي شد و اينک زنان با طرح مشکلات ، احساسات و موقعيت هاى خود نسبت به مردان درصدد اثبات و بهبود جايگاه و نقش خود در جامعه هستند.
"هلن اوليايي نيا" استاديار ادبيات انگليسي دانشگاه اصفهان در بررسي علل ظهور ادبيات زنان با اشاره به شرايط زنان در قرن ۱۸ و۱۹ ميلادى در غرب گفت: دراين دو قرن هنجارها و ارزش هاى مردسالارانه که بر زنان تحميل مي شد چنان باز دارنده بود که برخي زنان برخلاف ميل باطني هويت مردانه را برگزيدند.
وى در گفت وگوبا خبرنگارگروه فرهنگي ايرنا افزود: زنان نويسنده نه تنها مجبور بودند به سبک و سياق مردانه بنويسند بلکه بايد براى انتشار آثارشان هويت مردانه نيز اتخاذ مي کردند و بطور مثال تا مدت هاى طولاني خانم "آن ايونس " با امضاى "جورج اليوت " آثار خود رامنتشر مي کرد زيرا جنسيت نويسنده براستقبال از اثرش موثر بود. "وظايف خانوادگي مانع ديگرى بود که زنان را از کسب موفقيت ادبي باز مي داشت ، به طورى که در قرن ۱۸ و۱۹ زنان تنها به وظايف يکنواخت روزمره مي پرداختند."
وى افزود: تصاويرى که تاريخ ادبيات از زنان به دست داده تصاويرى متناقض چون زن آرماني ، جادوگر، جوان نابالغ و خام ، زن فتان و وسوسه گر،مادر فداکار و زن مرگ آور است.
به گفته وى دراين انديشه ها زنانگي به شکل آرمان گرايانه و شيطاني تقسيم شده که از اين منظر نيز اين تصاوير به مناسبات و روابط فرضي ميان زن با مرد بستگي دارد و دراين راستا زن بزرگتر يا کوچکتر از واقعيت زندگي ارائه شده است.
اوليايي نيا گفت: بايد تمايزى ميان زنان به مثابه نويسنده و زنان در نقش خواننده قايل شد.
"مريم خراساني " منتقد و پژوهشگر فلسفه و مسائل مربوط به زنان ، نيز معتقد است: ادبيات زنانه ايران با روند حرکت هاى اجتماعي زنان ايران ارتباط تنگاتنگي دارد که در بررسي اين گونه ادبي بايد اين حرکت ها نيز ارزيابي شود.
وى گفت: حرکت اجتماعي زنان ايران دردهه ۷۰ به صورت موج فراگير در آمد و به موازات رشد و گسترش فعاليت زنان درتمام ابعاد زندگي اجتماعي ، ادبيات زنانه نيز شکل گرفت.
به گفته وى ، ادبيات زنان ايران از موضوعاتي حرف زد که تا آن زمان جزو ناگفته ها، رازها و سرزمين ممنوعه بود که همواره ورود به آن با مخاطراتي توام بود. "چنانچه در ساختار ادبيات زنانه ، "راوى اول شخص " به کثرت استفاده شده است و "تک گويي هاى دروني " خواننده را براى نخستين بار به دنياى دروني و ذهنيات نويسنده راه مي دهد".
اين منتقد خصلت ساختارشکنانه ادبيات زنانه را جزو پيشينه اين ادبيات دانست و اظهار کرد: اين حوزه هنرى پيش از فراگير شدن حرکت هاى اجتماعي در همه کشورها پيوند تنگاتنگي با جامعه مرد سالار داشت.
وى دربررسي وضعيت نقد ادبيات زنانه ايران گفت: ادبيات زنانه پساساختارگرا با نفي مرکزيت معنايي ، و براى پرهيز از افتادن در دام مرکزيت معنايي جديد ، و دامن نزدن به مرکزيت معنايي متداول و مرسوم ، روشي مناسب پيشنهاد مي کند تا از دام قطب ها و تقابل هاى دوتايي که در نظريه "ژاک دريدا"مطرح شده خلاص شود.
وى تصريح کرد: براى ادبيات زنان در ايران عبور از تقابل دوتايي "مرد - زن" و "مردانگي - زنانگي" اجتناب ناپذير است ، به اين معنا که ادبيات زنانه بايد مرحله گذار را طي کرده و مرکزيت معنايي جديد را نفي کند.
به گفته خراساني ، ادبيات زنانه آگاهي ، معاني و تحليل نقدهاى خود را مديون حرکت هاى اجتماعي زنان و نقد ادبي است. "بيشترين منتقدان ادبي زنان از بين خودشان بود و عمل نوشتن را از طريق جنبش زنان از ناخودآگاه وارد خودآگاه کردند".
وى گفت: مردان مي توانند بالقوه نوشتار زنانه داشته باشند اما در بين نويسندگان مرد معاصر ايران نوشتار زنانه نداريم.
خراساني افزود: مردان هم مي توانند آگاهانه ادعا کنند که يک اثر زنانه خلق کرده اند اما براى زنانه نويسي فرد بايد از نظر ذهني مرحله گذار را طي کرده و زنان و دنياى زنانه را بشناسد.
"براى زنانه نويسي بايد از تقابل "مردانه - زنانه " عبور کرد و به مرحله "فراجنسيتي " رسيد درحالي که نويسندگان مرد در نقش هاى اجتماعي و شخصي خود از اين شناخت گذر نکرده و در اين عرصه همچنان باتجربيات "مچويستي " مردان روبه رو هستيم.
مريم خراساني ، منتقد ادبي مي گويد، ادبيات زنان ايران در مرحله "ايجاد مرکزيت معنايي نو" قرار دارد و آثار خلق شده درآن بيشتر شرحي بر رنج ها ، فاصله ها و بدبيني زنان نسبت به مردان است."اين امر تا جايي ادامه يافت که زنان نويسنده به قطع رابطه ،گسست ، تنهايي و انزواى فردى و اجتماعي کشيده شدند و عناصرى چون عشق را در تخيل داستاني خود جستجو کردند." "پس ازاين مرحله زنان نويسنده با خودآگاهي جنسيتي جديدترى که ريشه در تجارب جديد زندگي آنها دارد، روبه رو شدند و با گذراز مرکزيت بخشي معنايي در زندگي ، خواهان روابط و مناسبات تازه اى بامردان شدند که اين روند آنها را به خلق ادبيات فراجنسيتي ، جسورانه ، مستقل و نوين رساند."
وى بحث ادبيات زنانه را به مباحث فلسفي ، تاريخي و جامعه شناختي در روند رهايي زنان برگرداند و گفت: زنان در ايران و جهان در يک روند آزاد سازى قرار گرفتند که طي ۳۰۰ سال اين روند تجربه ها و نظريه هاى مختلفي را خلق کرده است. "درابتدا مساله برابرى با مردان ، همسان بودن و تساوى حقوق توسط فمينيسم -هاى ليبرال غرب مطرح شد."
خراساني گفت: زنان ايران با موج هاى ده۱۸۴۰ه ميلادى غرب همراه شدند و در انقلاب مشروطه ،رهبران اين جنبش اجتماعي براى زنان آزادى و تساوى حقوق قايل بودند که بعدها اين مساله به حقوق متفاوت تبديل شد.
"آشنايي با حقوق متفاوت زنان با مردان ، ادبيات زنانه را به حوزه فلسفه سوق داد و مفهوم جنسيت (gender) را مطرح ساخت و اين امرموجب عبور از تقابل جنسيت مردانه و زنانه شده است."
به گفته اين منتقد، ادبيات زنانه ايران در يک مرحله به شرح ستم ديدگي ها و رنج ها، مصائب و ناگفته هايي که درطول تاريخ مذکرادبي بر وى رفته ، پرداخته است و در ادامه به گسست از رابطه با مرد در آثار نويسندگان زن و به انزوا رسيد."
"ادبيات زنانه ، شخصيت هايي خلق کرده که در يک ارتباط نوين ، آزاد و بدون وابستگي به مردان هستند."
خراساني افزود: ادبيات زنانه از چيزى حرف مي زند که جامعه پراز نشانه هاى آن است ، نشانه هايي که به دليل سانسور بيروني و دروني نويسندگان زن ، کمي ديرتر در ادبيات راه يافته است.
به عقيده وى ادبيات زنان پس از عبور از اين مرحله ، به خلق يک واقعيت تازه دست يافته ، واقعيتي نوين را به کمک آگاهي هاى تازه تر ممکن مي کند.
وى بانگاه به دو اثرادبيات زنانه گفت: کتاب "منطقي " نوشته سپيده جديرى و "راز" نوشته فريده خردمند، برخلاف سنت ، عرف و فرهنگ عمومي مسلط، نوعي ارتباط تازه ، آزاد و خارج از قراردادهاى سنتي خلق کرده است.
اين منتقد درباره مرداني که زنانه و زناني که مردانه مي نويسند، گفت: "سيمين دانشور" در بسيارى از داستانهايش نگاه مردانه دارد و "علي خدايي " در داستان "هوله هاى نيمه شب" نگاهي زنانه دارد.
وى در پيش بيني آينده ادبيات زنان ايران گفت: ادبيات زنان نيز چون حرکت زنان در زندگي که از قراردادها و کليشه هاى جنسيتي و الگوهاى زندگي موجود بيرون آمده و الگوهاى تازه و متفاوتي ساخته اند، جدا نيست.
" زني که به مرحله پساساختارگرايي رسيد دست به بازسازى ساختارهاى موجود مي زند و باآگاهي اشکال و الگوى تازه اى در زندگي خود مي سازد." "زن در اين الگو با مردها وارد ارتباط تازه اى مي شود که هيچ گونه وابستگي اقتصادى ، ذهني و حتي وابستگي دروني به مرد ندارد".
به گفته خراساني ، تمامي تحولاتي که در روند زندگي زنان در جامعه رخ داده در ادبيات اين قشر نيز ظهور کرده است.
اين منتقد، با نگاهي تاريخي به حرکت زنان يادآور شد: ساختارشکني زنان در طول تاريخ و در برشي از زمان حرکتي فردى بود، مانند حرکت فردى زنان در قرن ۱۸ ميلادى در غرب که به خودکشي انجاميد.
وى ادامه داد: زماني که خود باورى به شکل ارزش مطرح شود،زنان ازانزوا و افسردگي خارج شده و اين جريان ديدگاه مردان را نيز تغيير مي دهد.
وى گفت: در جامعه ايران بحث زنان در طبقه روشنفکر تبديل به انفعال سياسي وحشتناک شده و در لايه هاى مختلف اين جريان در برابر کساني که در اين جنبش فعاليت دارند، موضع گيرى مي شود.
وى در بخشي ديگر از سخنان خود گفت: ادبيات بايد از بازنمايي دورى کند و در پي ايجاد و خلق واقعيت هاى نوين باشد.
به گفته وى ، ادبيات زنان از مرحله بازنمايي گذشت و بايد به يک آگاهي رهايي بخش در تخيل و خلق يک واقعيت تازه براى آفرينش اثر برسد. "ادبيات زنان بايد متوجه اين نکته باشد که هرگز به عنوان نويسنده عقب تر از واقعيت حرکت نکند زيرا جامعه در بخش هايي بسيار متحول تر ازادبيات عمل مي کند."
وى در بررسي زبانهاى جنسيت گرا گفت: در شکلگيرى زبان که به ذات زبان و ذهن برمي گردد، جنسيتي وجود دارد که به ادبيات زنانه نزديک است ، خصوصيتي که از لحاظ تاريخي ، زبان آن را طي کرده و با تغيير شکل به ادبيات زنانه کمک کرده است.
" " از لحاظ جنسيتي آن قسمت از زبان که درون زايي در آن وجود دارد زبان زنانه است و امکانات زنانه اى به ادبيات مي دهد و قسمتي که از پيش تعيين شده و معمول است از نظر جنسيتي مردانه است.
"ليلي فرهادپور" نويسنده و روزنامه نگار گفت: دربررسي ادبيات زنانه بايد به کميت توجه کرد زيرا در اين ادبيات کميت جايگاه خاصي دارد.
به گفته وى ، زن در طول تاريخ به دليل برخي مسائل در حاشيه بوده است از اين جهت حضور کمي نويسندگان زن در ارزيابي اين حرکت با اهميت است."
ادبيات در ذات خود به سبب قدرت ستيزى ، مسائل سياسي را به دنبال خود مي کشد ازاين جهت ادبيات زنانه نمي تواند خود رااز فشار سياسي مضاعف قدرت سياسي برهاند و اين مساله در فرم و محتواى ادبيات زنانه بروز مي يابد.
به گفته فرهادپور، زن مولف ايراني هنوز در مرحله اثبات مولف بودن خود است و با بهره بردارى از اينترنت و رايانه از سلطه گذشته رها شده است. "دراين شرايط ادبيات زنانه بايد با شرايط دروني و با داده هاى جامعه خود مورد بررسي جامعه شناسي قرار گيرد".
وى افزود: زنانه نويسي در ايران با آنکه خيلي ازمراحل را طي نکرده مملو از ويژگي هاى پست مدرن است.
اين نويسنده تاکيد کرد: در جامعه ادبي امروز رفتارها قطعه قطعه شده ، جزئي نگر، غير متمرکز است و بيشتر به نظرات پست مدرنيستي شباهت دارد.
"ليلا صادقي" نويسنده و مترجم معتقد است نگاه جامعه شناختي به مسائل و ادبيات زنان ، اين حوزه هنرى را دو جنسيتي ودر زيرمجموعه "ادبيات اعتراض " قرار داده است.
وى گفت: نبايد به ادبيات و زبان به صورت ابزارى نگاه کرد چرا که ادبيات و زبان هويت هاى مستقلي دارند و ابزار بيان خود، هستند واز اين جهت کساني که قصد رفع مشکلات حقوقي زنان دارند نيازى به توسل به اين گونه ادبيات ندارند.
اين نويسنده معتقد است: "ادبيات زباني"، "ادبيات روايي "و"ادبيات زباني - روايي " سه گونه متمايز در ادبيات موجود هستند.
وى در تعريف اين سه گونه بياني مي گويد: در ادبيات زباني ، زبان موضوع خودش است ، در ادبيات روايي موضوع و مفهوم مهم است و در ادبيات زباني - روايي ، زبان مانند جنس دوم محسوب شده و موضوع در درجه اول و زبان در رده دوم اهميت قرار دارد." "ادبيات زباني ، ادبيات زنانه است و تکثر و زايش زباني ، خودزايي در متن و درون زايي در زبان ، نمادى از ويژگي شکوفايي نويسنده زن است که در کار آفرينش و افزودن چيزى نو به ادبيات است."
صادقي مي گويد: بطور مثال زايش زباني را از ويژگي هاى بارز زبان "رضا براهني " در رمان "آزاده خانم و نويسنده اش " است و زايش زباني با صورت هاى جعلي تازه اى در اين رمان به کار گرفته شده است.
اين نويسنده تکثر در روايت را از ديگر ويژگي هاى اين رمان دانست و گفت: شبيه سازى ادبيات با روان زنانه و مردانه ، حالتي نمادين دارد و مرزبندى در مصداق هاى اين ادبيات کارى دشوار بوده و بيشتر مي توان آن رابه خصوصيات زنانه ، مردانه در ادبيات تقليل داد.
صادقي معتقد است: متني که کاملا مردانه و زنانه باشددرادبيات وجودندارد.
"زيباجلالي" ناشر و مترجم ، ادبيات را محملي براى بيان خواسته هاى زنان دانست و گفت: واژه هاى زنانه - مردانه ، زنانگي -مردانگي کاملا دوگانه و دوشاخه است و جنبش زنان سال ها در جهت رفع اين دوگانگي فعاليت کرده است. "دوگانگي به معناى تقابل معنايي در نظام ارزشي مردانه است به طورى که در آن زنان در برابر مردان ، عمومي دربرابر خصوصي ، طبيعي در برابر فرهنگ ، ذهني گرايي در برابر عيني گرايي و نظم در برابر آنارشي و غريزه در برابر خود، قرار مي گيرد."
وى با بيان اينکه ايجاد "دوپارگي ارزشي " موضوعي است که جنبش ليبرال زنان آن را به کارمي گرفت ، گفت: دراين تقابل، تشابه و تمايز در وضعيت زنان و مردان ، تشخيص جايگاه فروتر- فراتر و فرودست - فرادست ديده مي شود.
جلالي تاکيد کرد: تعريف ادبيات زنانه در دام جنبش زنان ليبرال مي افتد زيرا زنانگي ويژگي هايي است که مردان نويسنده ، متفکر و جامعه شناس به زن دادند، در واقع جنسيت ، ساخته و پرداخته تفکر مردانه است.
" فرض ادبيات زنانه اين است که مسايل شخصي ، اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادى و سياسي زنان رابيان کرده ، ساختار جريان اصلي و بازدارنده را شکسته و به بهبود وضعيت زنان منجر شود".
ايرنا / مژگان عيارى
سهشنبه ٢٦ خرداد ۱۳۸۳