ما چند هفته قبل ، همزمان با بسياری سايت های ديگر در اعتراض به نقشه تخريب قطعه 33 گورستان" بهشت زهرا"
مطلبي منتشر کرديم تا با جمع آوری امضا مانع آن شويم. تعداد امضاء ها در مدت کوتاهي به حدود بيش از هزار و صد امضاء رسيد که به کميسيون حقوق بشر سازمان ملل ارسال گرديد.
اين گزارش جهت اطلاع از وضعيت اجرائي اين طرح منتشر ميشود.
شبکه سراسری همکاری زنان ايراني
به نقل از اخبار روز
گوشه شرقى بهشت زهرا و پشت غسالخانه، در سكوتى رازآلود، قطعه ۳۳ خفته است. كاج هاى مسن و به آسمان رسيده تمام خيابان هاى اطراف را سايه باران كرده اند و با اينكه ساعت تازه ۳ بعدازظهر است اما آفتاب در پس شاخه ها مانده و هرازگاهى نورى از لاى آنها به سطح زمين مى رساند. با اين همه قطعه ۳۳ به فاصله طى كردن عرض خيابانى از چنان غربتى رنج مى برد كه قابل بيان نيست. برخلاف تمام قطعات اطراف كه مملو از گل و گلاب و گلدان است، قطعه ۳۳، در حصارى سيمانى محصور مانده و تنها با بالا رفتن از چند پله فرسوده و آجرى به برهوتى مى رسى از قبرهايى كه بسيارى از آنها حتى سنگ قبر هم ندارند چه رسد به تابلو و گلدان و درخت. اينجا آفتاب بى رحمانه مى تابد. بر پيكره اى از قبرهاى يكدست و يك شكل كه در غارت علف هاى هرز، ساكت و بى صدا تاريخ را به نظاره نشسته اند. قطعه ۳۳ بهشت زهرا، سرزمين ديگرى است. سرزمين سكوت قبرهايى كه اغلب آنها به جاى سنگ قبر، حفره اى را مى مانند كه مملو از خشكه علف هاى بجاى مانده از سال هاى پيش از اين است. پايت به اولين سنگ قبر كه مى رسد، حسى مرموز، موريانه وار دوره ات مى كند. انگار كه در محاصره نگاه كنجكاو مردمانى خاموش و نامرئى گرفتار آمده باشى. باد هم دست بردار نيست. بى وقفه و ممتد مى وزد. ياد شعرى از «ژان ژورس» مى افتم:
گرچه گورها حاشيه جاده را فراگرفته اند، اما جاده به عدالت راه مى برد.
چرا قطعه ۳۳ براى رسانه ها مهم است؟ شايد پاسخ به اين سؤال تمام انگيزه اين گزارش باشد. مطابق معمول اين اواخر نام قطعه ۳۳ پس از سال ها فراموشى وقتى دوباره بر سر زبان ها افتاد كه يكى از سايت هاى اينترنتى خبرى را مطرح كرد مبنى بر اين كه «قرار است اين قطعه را تخريب كنند و آن را تبديل به قبرستانى تازه نمايند.» درستى اين نظر وقتى قوت بيشترى گرفت كه بنابه قانونى نانوشته و شايع ميان مردم، با گذشت بيش از ۳۰ سال از عمر يك قبر بهشت زهرا مى تواند قبر ديگرى را جايگزين آن كند. به عبارت بهتر عمر هر قبر ۳۰ سال است.
با انتشار تصاويرى از قطعه ۳۳ و پارچه نوشته هايى كه بر بخشى از اين قطعه آويزان شده بودند ماجرا وارد فاز تازه اى شد. در اين تصاوير و آن پارچه نوشته ها، از قول مسؤولان بهشت زهرا تصميمى اعلام شده بود مبنى بر اينكه قرار است بزودى عمليات تخريب و بازسازى قطعه ۳۳ بهشت زهرا آغاز شود. همان زمان يكى از سايت هاى معروف و پربيننده اينترنتى يادداشتى در اين باره نوشت كه مرور دوباره آن علاوه بر نشان دادن اهميت قطعه ۳۳، ديدگاه نويسنده را هم درباره اين قطعه بيان مى كرد.
«... قرار است در قطعه ۳۳ بهشت زهرا كه در آن قبور مبارزان قبل از پيروزى انقلاب مثل گلسرخى و جزنى و ... قرار دارد، تخريب شود... اگر اين خبر درست باشد، يك فاجعه است. اينها جزئى از تاريخ كشورمان هستند. رئيس بهشت زهرا مى گفت: اين تنها قطعه اى است كه بازسازى نشده است. در اين مجموعه حدود ۱۲۰ قبر شناخته شده هست كه در بين آنها چهره هاى سرشناس هم هستند. ما قصد داريم قبر اين افراد شناخته شده را بالا بياوريم و بقيه را هم بازسازى كنيم. به خانواده هايشان هم خبر داده ايم...»
• زير شلاق خورشيد
و من حالا آنجا هستم. قطعه ۳۳ بهشت زهرا، ظاهراً اين بخش از بهشت زهرا يكى از قديمى ترين بخش هاى آن است. يكى از كارگران مى گويد: «اينجا قبلاً جزو خود بهشت زهرا نبوده، حاشيه آن محسوب مى شده.» شايد راست بگويد. چون از در ورودى تا اينجا فاصله زمانى زيادى نيست. ضمن آنكه موقعيت غسالخانه هم مى تواند به نوعى حرف هاى او را تأييد كند. شايد در طراحى بهشت زهرا موقعيت غسالخانه طورى در نظر گرفته شده كه دور از قطعات و قبور باشد و حالا به خاطر ازدياد بيش از اندازه متوفيان تهرانى اين بخش ها را هم مورد استفاده قرار داده اند.
رضائيان مدير بهشت زهرا درست گفته است. از ميان شش هزار و ۵۱۷ نفرى كه در اين قطعه دفن شده اند بيش از ۱۲۰ نفر از مبارزين پيش از انقلاب كه جان خود را در راه مبارزه عليه رژيم پهلوى از دست داده اند ديده مى شود كه چهره هاى سرشناس و ماندگارى در ميان آنها وجود دارد. افرادى چون «مسعود احمدزاده»، «حميد اشرف»، على باكرى، على اصغر بديع زادگان، بيژن جزنى، مصطفى جوان خوشدل، محمد چوپانزاده، پرويز حكمت جو، محمد حنيف نژاد، كرامت الله دانشيان، بهروز دهقانى، محمد كاظم ذوالنوار ،مهدى رضايى، عزيز سرمدى، ناصر صادق، على اكبر صفايى فراهانى، حسين ضياءظريفى، همايون كتيرايى، خسرو گلسرخى، سعيد محسن، على ميهن دوست و ...
هركدام از اين نام ها براى خود تاريخى هستند. آدم هايى كه جزو مبارزين رديف اول عليه رژيم پهلوى بودند و سخت ترين شكنجه ها و نامردمى ها را تا پاى جان تحمل كردند و حالا اينجا در بسترى از خاك و فراموشى خفته اند و شايد اگر خبرى اين چنينى درباره مزار آنها در مطبوعات درج نمى شد هرگز براى دوباره نامشان شنيده نمى شد.
و حالا بسيارى از آنها در بسترى از ابديت خفته اند و واكنش ما را در برابر رنج ها و مصائبى كه كشيده اند به نظاره نشسته اند. آيا ما قدردان مقاومت و استقامتشان بوده ايم؟ براى پاسخ، نيازى به تأمل و تدبير نيست. واقعيت اين قطعه و مهجوريت آن جوابى است كه من از پدران خويش شنيده ام. منى كه تا به ديروز حتى نام آنها را نشنيده بودم و آمدنم به اينجا توفيقى بود اجبارى كه نصيبم شد. آيا همنسلان من آنها را مى شناسند؟
در ميان قبور يكدست و متلاشى، يافتن نام و نشان صاحب قبر كاريست صعب و دشوار، تمام قبرها خلاصه و مختصرند. نام و فاميل و سال تولد و مرگ. بعضى از آنها آنقدر غريب و پرت افتاده اند كه دل بيننده را به درد مى آورند و بسياريشان البته حتى همين سنگ قبر مختصر را هم ندارد. تك و توك هم هستند قبورى كه روزگارى تابلويى داشته اند و در اثر گذشت زمان و باد و باران زنگ و فرسوده شده اند و چيزى جز تابلويى سياه و پوسيده از آنها باقى نمانده است. قبرهايى هم هستند كه سنگ قبر ندارند و با اين حال از حال و روزشان معلوم است كه بستگانشان هنوز به سراغشان مى آيند و آنها را مراقبت مى كنند. حتى يكى از آنها كه از نعمت سنگ قبر محروم بود را با سنگ ريزه و گل و خاك تزئين كرده اند.
قطعه ۳۳، قطعه ايست مستطيلى شكل كه غرب آن را قبرهاى بى نام و نشان بيشترى به خود اختصاص داده است و شرق آن به مبارزين سياسى اختصاص دارد. اين را مى توان از قبور برجسته اى فهميد كه درختى و كاجكى بالاى سرشان سايه داده است و معلوم است كه اينها را تازه كاشته اند و بهترين نشانه براى اثبات اين مدعا قبر خسرو گلسرخى است. با سنگ قبرى طلايى و برجسته كه گويى همين ديروز نصب شده است.
سنگ قبر او با عبارت «شهيد شادروان خسرو گلسرخى» آغاز مى شود و با جمله «خون ما پرچم خاك ماست» به پايان مى رسد و من تا پيش از اين نمى دانستم او كه بوده و چه كرده. تنها چيزى كه از او مى دانستم قطعه شعر زيبايى است كه پيش از اين شنيده بودم و حالا انگار باد آن را در گوشم زمزمه مى كند:
ثقل زمين كجاست؟ / من در كجاى جهان ايستاده ام / با بارى زفريادهاى خفته و خونين / اى سرزمين من! / من در كجاى جهان ايستاده ام؟
و اين چند جمله تمام چيزى بوده است كه من تا پيش از اين از او مى دانستم و نمى دانستم كه در دوم بهمن ۱۳۲۲ در رشت زاده شده و در كودكى پدرش را از دست داده و در محضر علامه شيخ محمد وحيد خورگامى كه از شاگردان «آخوند خراسانى» و «آقا ضياءالدين عراقى» بوده است، شاگردى كرده است و معرف «لوسين گلدمن» اديب بزرگ فرانسوى بوده است و در دادگاهى كذايى در سال ۱۳۵۲، سرنوشت اعدام برايش رقم مى خورد و در ۲۹ بهمن همان سال و در آستانه ۳۰ سالگى توسط رژيم شاهنشاهى پهلوى به گلوله بسته مى شود و تنها وجه اشتراك من با او خبرنگار بودنمان است.
• ديگران هم هستند
علاوه بر خسرو گلسرخى مبارزين ديگرى هم در اين قطعه به خاك سپرده شده اند كه نقش مهمى در شكل گيرى مبارزات مردمى پيش از انقلاب براى سرنگونى رژيم شاه داشته اند. فراموشى آنها بى انصافى است. كسانى چون «محمد حنيف نژاد» كه اهل تبريز بود و متولد سال ۱۳۱۷ كه داراى انگيزه هاى مذهبى قوى بود و پس از ورود به دانشگاه و تحصيل در رشته مهندسى كشاورزى از عناصر ثابت و فعال تمامى جلسات سياسى، مذهبى مسجد هدايت (محل سخنرانى آيت الله طالقانى و طرفدارانش) بود و در سال ۱۳۴۰ به مدت ۹ماه دستگير و روانه زندان شد و از همانجا تصميم به مبارزه مسلحانه با رژيم پهلوى گرفت و عاقبت جان خود را بر سر اين تصميم از دست داد و توسط رژيم اعدام شد. نام حنيف نژاد همواره در كنار سعيد محسن در تاريخ معاصر ما خواهد آمد. چنان كه نام على اصغر بديع زادگان.
در ميان به خاك سپرده شدگان اين قطعه نام هاى ديگرى هم ديده مى شود كه هر يك براى خود حكايتى هستند از تاريخ معاصر و مبارزه با حكومت پهلوى. شايد ميان آنها نام كرامت الله دانشيان به خاطر آن سروده معروفش كه هنوز هم همه ساله هنگام بزرگداشت روزهاى بهمن ۵۷ از رسانه ها پخش مى شود، آشناتر باشد. «بهاران خجسته باد» معروفترين ميراثى است كه از او بجاى مانده است و او هم در همان دادگاه گلسرخى به حكم اعدام محكوم شد و حالا در اين قطعه در بسترى از فراموشى به خواب رفته است. خوابى ابدى كه هيچ كداممان را از آن گريزى نيست.
نام هاى ديگرى هم در اين قطعه هست. كسانى چون صفايى فراهانى كه نامش ماجراى سياهكل و آغاز مبارزه مسلحانه عليه حكومت پهلوى را در ذهن تداعى مى كند. نام هاى بسيارى كه نوشتن از آنها در اين مجال نمى گنجد.
• واكنش بهشت زهرا
از همان آغاز ماجرا مسؤولان بهشت زهرا شايعه تخريب اين قبور را تكذيب كردند و مديرعامل اين سازمان اعلام كرد كه «سازمان بهشت زهرا (س) براساس شرح وظايف از پيش تعيين شده و طرح هاى زمان بندى شده، اقدام به بازسازى و بهسازى و ساماندهى قطعات مى كند و اين طرح تاكنون در چندين قطعه صورت گرفته و بسيار موفقيت آميز بوده است و با استقبال مواجه شده است.» محمود رضائيان در ادامه مى گويد: «در صورت اجراى طرح بازسازى و نوسازى قطعه ۳۳ از حيث فضاى سبز، دسترسى ها و طراحى قطعه و مبلمان آن بسيار وضع مطلوبى پيدا خواهد كرد.» او معتقد است كه بسيارى از خانواده هاى افرادى كه در اين قطعه به خاك سپرده شده اند، از طرح موردنظر اين سازمان استقبال كرده اند و مى گويد: «حتى نظرات شهروندان از شب عيد امسال از طريق اطلاعيه اى درخصوص دو طبقه كردن قبور و ساماندهى قطعه ۳۳ اخذ شده است.»
• نكوداشت تاريخ
وقت رفتن است و باد همچنان مى وزد. تند و تيزتر از پيش. آفتاب حالا به گوشه غربى زمين چسبيده و غروب آويزان شاخه ها شده است. پيش خودم مى گويم: «چه جاى سرسبز و با طراوتى است اين بهشت زهرا (س).» هنوز از پله هاى قطعه پايين نيامده ام كه چند جوان را مى بينم خندان و شاد، درست مثل خود زندگى. در راه بازگشت ، قطعات تازه ساز و تازه خاكبردارى شده توجهم را به خود جلب مى كند. هنوز مانده تا آنها از متوفيان پر شود. به اين فكر مى كنم كه كسى مخالف ارج بخشيدن به تاريخ مبارزه با ظالمين نيست.
ممكن است بعدها راه و مسير موردنظر به خاك سپرده شدگان قطعه ۳۳ تحريف شده باشد اما مسلماً ميان آن ۱۲۰ نفر مردان و زنانى هستند كه هدفى جز مبارزه با استبداد نداشتند و در راه اين آرمان از نثار جان هم مضايقه نكردند و حفظ و بزرگداشت آنها ولو به بهانه ماجرايى كه در مطبوعات و رسانه شايع شد و بعد هم تكذيب گرديد، ارج نهادن به تاريخ مردمى است كه هرگز زير بار ستم و استبداد نمانده اند و درس هاى فراوانى از اين بابت به تاريخ داده اند.