گروه آسيب های اجتماعی/ خبرگزاری سينا : اينجا ،خيابان بهشت ، بخش زنان سازمان پزشکی قانونی است پر از چشمانی اشکبار و بی رمق، با ناله های يکنواخت و بدن های آش و لاش شده. ظلم انسان به انسان ، آزار و شکنجه زنان و دختران تا سرحد مرگ از سوی مردانشان .قرن ها زيستن در سايه بلند مردان و باليدن در میان افکار و اجبارها،زن را چنان کرده است که حتی خود نیز خویشتن را آن گونه که هست و می تواند باشد به یاد نمی آورد.ترس از تحقیر در خانواده هایی که زن را مایه از دست رفتن آبرو و حیثیت می انگارند و هراس از تبعیض در جامعه ای که وجودش را گناه ازلی،حضور را تکرار همیشگی و بودنش را لغزش و وسوسه می پندارد و او را چنان در پیله تنگ ناباوری و انزوای سرد انزجار فرو برده است که نا خود آگاه بخش عمده ای از توانش را صرف مبارزه با نگاه های غیر انسانی می کند.
سالانه،به طور متوسط 42 هزار و 397 پرونده در کشور به پرونده های ناشی از خشونت افزوده می شد.قتل عمد و غیر عمد عمل ایراد ضرب و جرح و تخریب،اعمال منافی عفت،تصرف عدوانی و مزاحمت از مصادیق خشونت در جامعه از سوی جامعه شناسان عنوان شده که خشونت در خانواده نیز از این قضایا مستثنی نیست.
آمارهای اعلام شده حاکی از آن است که ناامنی و اضطراب در خانه موجب بروز بیماری های روان تنی در افراد شده و در نهایت خشونت هایی را به بار می آورد. خشونتی که می تواند بوی مرگ بگیرد و در نهایت از هم پاشیدگی خانواده را سبب شود.
از نظر روانشناسان اجتماعی خشونت رفتاری غیر انسانی با هدف آسیب رساندن جسمی و بدنی یا احتمال آسیب جسمی روانی و رنج دیگران انجام می شود که می تواند با اجبار یا سلب مطلق اختیار و آزادی صورت گیرد و در جمع و خفا اعمال شود.
اما به گفته دکتر فرجاد ، روانشناس اجتماعی خشونت با زنان در انواع خشونت های حکومتی،خانواده و جامع انجام می شود یعنی این خشونت ممکن است نهادی باشد یعنی به صورت قانونی صورت بگیرد و یا به دلیل عادت ها و سنت های اجتماعی یا خشونت جسمانی و روانی از طرف افراد عادی برزنان وارد شود.
او علل خشونت خانوادگی را مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ناموسی مطرح می کند و می گوید:" طبق آخرین آمار اعلام شده رشد نرخ بیکاری به 25/15 درصد رسیده است و در نخستین طرح نظر سنجی کشور نیز بیکاری جزء اولین و مهمترین دلایل رشد آسیب های اجتماعی کشور به شمار رقته است".
زهره با اندوه و ملال در حالی که دستش شکسته است می گوید:"هجده سال بیشتر نداشتم که پدرم به خاطر اعتیاد مرا به پیرمردی قاچاق فروش فروخت و من کنیز پیرمرد50 ساله شدم.خانه ما محل فساد است و من ساقی این خانه.شوهرم به بهانه های مختلف آزارم می دهد و مدام سرم را به دیوار می کوبد. او به اندازه ای آزارم داده که دید چشمانم کم شده است. هر روز با شلاق کتکم می زند،روز گذشته هم دستم را شکست،همسایه ها دلشان بحالم سوخت و مرا به پزشک قانونی آوردند از دستش شکایت کردم،اما در نهایت مجبورم دوباره با او زندگی کنم. او نان آور خانه است و اگر طلاق بگیرم آواره کوچه و خیابان می شوم.
به عقیده روان شناسان این گونه افراد "مهاجمان روانی" نام می گیرند بدین معنی که بد و خوب را تشخیص می دهند اما به ارتکاب گناه اهمیتی نمی دهند.
مسائل اجتماعی،خانواده و فرد یک مثلث را می سازند که اختلالات رفتاری در بین هر کدام از این ضلع ها،سبب ایجاد مشکلات متعدد می شود.به هر حال نباید از نظر دور داشت که اعتیاد یکی از عوامل خشونت در بستر خانواده است،به طوری که اعتیاد به مواد مخدر جزء مهمترین ناهنجاری ها محسوب می شود.دروغ گفتن،ستیز، درگیری،عدم احساس مسئولیت، انحرافات اخلاقی و .... از عواملی هستندکه یک خانواده را به سوی تنش و نا امنی سوق می دهند.
در حالی که باریشه های روسری اش مشغول بازی است می گوید:"مدرسه می رفتم،سال اول دبیرستان بودم که شوهرم دادند،بعدا فهمیدم که معتاد است،ولی کار از کار گذشته بود،مدام کتکم می زند،حلقه نامزدیش را فروخته تا با آن مواد تهیه کننده در جواب اعتراض هایم گلدان چینی را روی سرم شکست،دکتر ها می گویند خون مردگی ایجاد شده و بایدهر چه سریعتر عمل کنم".
به عقیده دکتر فرجام گذار از سنت به مدرنیته،همیشه عواقب و تبعات خود را دارد.عواقبی که با ناهنجاری های اجتماعی نمود پیدا می کند و شاید از بستر خانواده شروع شود و تا آنجا پیش رود که همه مرزها را در هم شکسته و نهاد خانواده را نیز به زیر سوال برد. اینجاست که تفاوت های فرهنگی نمود بیشتری پیدا می کند و اگر با دانش و آگاهی همراه نباشد می تواند خشونتی را رقم بزند.
فقر فرهنگی عبارت است از آگاهی نداشتن افراد از قوانین وحقوق رایج در جامعه، به طوری که همین جهل باعث می شود فرد دست به عملی زند و تصور کند که می تواند از آن رهایی یابد،و یا هستند افرادی که از نتیجه عملشان آگاه هستند به خاطر جهل باز هم مرتکب عمل خلاف می شوند.
30سال بیشتر ندارد. گوشه چارقدش را به دندان گرفته و مدام چهره اش رنگ به رنگ می شود،از درد به خود می پیچید اما صدایش در نمی آید.
گریه های بی اشکش هرقلبی را به درد می آورد در حالی که دانه های عرق بر صورتش نشسته می گوید:شوهرم کارگراست،هفت سر عائله هستیم،شوهرم مردی خشن و بی رحم است ده سال است که با هم زندگی کرده ایم و در طی این سال ها همواره کتک خورده ام اما این دفعه آخری بدجوری مرا زد. دنده ام شکسته است، پاهایم پر از زخم کبودی است،پیراهنش را که بالا می زند زخمی بزرگ و هولناک دهان می گشاید،در حالی که پیرامونش را غرق خون کرده است.
یکی از مسئولان پزشک قانونی که نخواست نامش فاش شود در مورد شکنجه زنان توسط همسرانشان می گوید:"ماهر روز شاهد شکنجه زنان توسط همسرانشان هستیم،زنان زیادی هر روز به این مرکز مراجعه می کنند،معاینه می شوند و ما میزان آسیب شان را برایشان تعیین می کنیم.
بیشتر کسانی که مراجعه می کنند قربانی ازدواج زود رس هستند،آنها قدرت تصمیم گیری ندارند،نمی دانند برای چه زندگی می کنند،به خوبی نمی توانند فرزندانشان را تربیت کنند ،آنها نمی دانند دارای چه حقوقی هستند، نمی توانند از حقوق خود دفاع کنند،در بسیاری از موارد حجب و حیای زنان مانع از این می شود که کسی به درد آنها پی ببرد".
سراسیمه وارد می شود. لب هایش بنای لرزیدن را می گذارد. با صدایی محزون و ضعیف می گوید:"از زن بودن خسته شده ام،مگر زنان انسان نیستند،چرا زمانی که زن حامله است مدام دعا می کند که فرزندش دختر نباشد این چه ظلمی است که در حق ما می شود،هنوز عرسکیم که عروس می شویم و هنوز دهانمان بوی شیر می دهد که باید بچه شیر بدهیم .
شوهرم گفت برو کار کن،رفتم. گفت خرج خانه را هم بدهی،دادم.نمی دانم دیگر چه مرگش است ،دومین بار است که به پرشک قانونی آمده ام دفعه اول با وساطت اقوام شکایتم را پس گرفتم ،اما این دفعه کسی جلودارم نیست،تصمیم گرفته ام شکایت کنم،اگر چه می دانم راه به جایی نخواهم برد،می دانم کسی به دردم نمی رسد و جایی ندارم،ولی از حق خودم نمی گذرم وشکایت می کنم. از صبح تا شب صدا و سیما از زن و مقام زن و مقام مادر صحبت می کند در حالی که همه حرفهایشان دروغ است . این حرفها رابرای دلخوشی می زنند که نگویند زنان برده هستند،زنان توسط همسرانشان مورد ضرب و جرح واقع می شوند،پرده پوشی تا کی و تا چه زمانی . رئیس دادگاه به من می گفت ضعیفه همه زن ها کتک می خورند،مگر تو تافته جدا بافته هستی که دم به دقیقه از شوهرت شکایت می کنی،مردخانه است دلش تنگ شده از سر ناچاری،کتکت زده،زن باید صبور باشد و تحمل کند به خاطر بچه هایت باید تحمل کنی،شوهرت هم قول می دهد که دیگر کتکت نزند. به راستی عدالت را در کجای این سرزمین جستجو کنم،چه کسی به حق و حقوق من رسیدگی می کند و چه کسی مرهمی بر روی زخم هایم می گذارد.چرا فقط باید تحمل کنم تا کی باید صبور باشم و صورتم را با سیلی سرخ نگه دارم".
دکتر اصلان ضرابی روان شناس در مورد خشونت در خانواده های ایرانی می گوید:"نگرش های اجتماعی در خانواده ایرانی بدین شکل است که تقسیم اقتدار بر اساس جنس است نقش زن و مرد تعیین شده است زنان و کودکان باید رفتاری انجام دهند که مطابق میل فرد مقتدر خانواده باشد،زیرا در غیر این حالت او را مجبور به رفتار خشن می کنند.به عبارت دیگر،زنان و کودکان باید مطابق میل مرد رفتار کنند تا خشونت در خانواده ظهور نکند.
این نگرش همراه با فقدان نظارت دولتی بر محدوده خصوصی خانواده به مردان اجازه می دهد که رفتار خشن داشته باشند.مردانی که در خانواده دست به خشونت می زنند،کسانی هستند که در محیط های فرهنگی – اجتماعی خاصی زندگی می کنند که آنجا حاکمیت مردان بر زنان طبیعی است و پرخاشگری خشونت به عنوان یک ویژگی مردانه و فرمانبرداری به عنوان یک ویژگی زنانه مطرح است،در چنین جامعه ای اگر نظم اجتماعی به خطر افتاده باشد،استفاده از پرخاشگری و خشونت برای برقراری مجدد نظم و تربیت همر در سطح کلان جامعه و هم در سطح خرد(خانواده) همانند راه حلی مشروع و مجاز مد نظر گرفته می شود.
بدین ترتیب افرادی که هم در جامعه و هم در خانواده انحصار قدرت دارند،زمانی که با استفاده از خشونت،دیگران را وادار به رفتاری مطابق میل خود می کنند،نه تنها احساس ناراحتی و پشیمانی نخواهند کرد بلکه برعکس به دلیل مشروعیت ناشی از هنجارهای فرهنگی که از رفتار خشن کسب کرده اند خود را محق نیز حس می کنند".
علت اصلی خشونت وجود ساختار اجتماعی پدر سالارانه در جامعه است که در سلسله مراتب موجود سازمان ها و نهادهای اجتماعی و همچنین روابط اجتماعی افراد قابل مشاهده است،این سلسله مراتب مردان را اعضای فرا دست جامعه و زنان را اعضای فرودست جامعه در نظر می گیرد.طرز فکرهایی هم که در جامعه تبلیغ می شود و بر مشروعیت جایگه برتر مردان و وجود نابرابری اجتماعی میان زن و مرد تا کید می کنند،از طرف هر دو جنس مورد قبول قرار گرفته اند.
از دیدگاه آسیب شناسان اجتماعی،خشونت های خانگی را نباید فقط به صورت پدیده ای در نظر گرفت که در رابطه با یک زن و یک مرد وجود دارد،بلکه از آنجا که خشونت خانگی بازتاب یک نظام اجتماعی پدر سالار است باید آن را در شکل حاکمیت مردان بر علیه زنان در نظر گرفت.نظامی که هم در شکل تاریخی و هم در شکل تطبیقی وجود دارد.
دکتر شهلا اعزازی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در مورد خشونت خانوادگی می گوید:"خشونت خانوادگی پدیده ای است که در سال های اخیر بررسی های متعددی در مورد آن انجام شده است.
مجموعه بررسی ها،نشان دهنده این مساله است که در ایجاد این پدیده عوامل فردی یا مشکلات خاص ناشی از شرایط اجتماعی و خانوادگی نقش چندان موثری ندارند،بلکه این ساختار اجتماعی است که در ظهور خشونت موثر است.خشونت خانوادگی در رابطه ای مشخص با ساختار جامعه قرار دارد.به صورت وجود خشونت های ساختاری در سازمان ها و نهادهای اجتماعی،امکان ظهور خشونت خانوادگی تشدید می شود و در عین حال وجود خشونت خانوادگی باعث تقویت هنجارهای اجتماعی خشونت می گردد".
وی که در مورد خشونت خانوادگی در ایران بررسی علمی انجام داده در مورد نتایج این بررسی می افزاید:"با توجه به فراگیری رفتار خشن در دوران کودکی،از زنان در مورد تجربه خشونت در خانواده پدری پرسش شد،در حدود یک سوم از زنان مطرح کردند که دوران کودکی خود را به خاطر نمی آورند و یا کتک خوردن در خانواده آنها وجود نداشته است،در صورتی که بقیه نه تنها دارای تجربه خشونت بودند بلکه به کرات،شرایط زندگی خانوادگی را بد و بسیار بد توصیف می کردند و حتی تعدادی از زنان مطرح کردند که به خاطر فرار از شرایط زندگی خانوادگی حاضر به ازدواج شدند.آنان در خانواده پدری خود از همه کتک خورده بودند،و مشاجرات خانوادگی جزئی از زندگی روزمره آنان بوده و طبق اظهارات زنان نه فقط از مادر کتک می خوردند،بلکه مادران آنها پسران خانواده را بیشتر از آنان دوست داشتند،با پسران رفتار متفاوتی در پیش می گرفتند و از لحاظ تغذیه و پوشاک و تفریحات رسیدگی بیشتری به فرزندان پسر می کردند".
وی تاکید می کند زنان که از شرایط زندگی شوهران خود اطلاع داشتند،جملگی برشرایط زندگی بسیار بدی که مردان در آن رشد کردند اشاره داشتند،مردان در خانواده از پدر و مادر خود به کرات کتک خورده،از خانه بیرون رانده شده،بسیار زود مجبور به کار شده وشرایط زندگی بسیار سختی را پشت سر گذاشته بودند .تفاوت مردان با زنان در این بود که تعدادی از مردان در بزرگسالی خود در مقابل سایر افراد خانواده و همچنین در مقابل پدر و مادر دست به خشونت های کلامی و بدنی می زدند.
در زندگی خانوادگی زنان خشونت بسیار زود آغاز شده بود،گذشته از زنانی که در دوره نامزدی با خشونت مرد اشنا شده بودند، حدود یک چهارم زنان در هفته اول با خشونت بدنی سنگین همسران خود آشنا شدند که عمدتا به دلیل مسایل جنسی یامسایل اقتصادی مربوط به مراسم عروسی و هزینه های آن بوده است.
وی می گوید:"خشونت مردان نسبت به زنان که از اوایل ازدواج شروع شده بود،خشونت های بدنی و انواع دیگر خشونت بود .با وجود این که برای بسیاری از زنان این شرایط سال ها وجود داشت نظر خاصی نسبت به رفتار خشن مردان نداشتند.این زنان معمولا شرایط زندگی خانوادگی خود را طبیعی در نظر می گرفتند و معتقد بودند که جر و بحث و اختلافات جزیی از زندگی زناشویی است و در همه خانواده ها وجود دارد،اگر چه در مواردی که خشونت ها شدید بود وصدمات بدنی به آنان وارد می کرد احساس ناراحتی می کردند و یا در زمان غیر قابل تحمل شدن رفتار مرد برای مدتی قهر کرده و به خانه والدین خود می رفتند،اما رفتار مردان را توجیه می کردند".
زنان کتک خورده،صرفنظر از اینکه علت خشونت شوهر را چگونه تفسیر و توجیه می کنند،مجبور به تحمل این شرایط خنثی هستند.آنها از طریق جامعه پذیری پدری خود با شرایط خشن زندگی آشنا شده اند.
آنان در اطراف خود نیز مشاهده همین نوع زندگی هستند واز طریق نگرش های اجتماعی موجود نیز این باور در آنها تشدید می شود که مردان برتر از انان هستند و پرخاشگری نیز صفتی است که در مردان وجود دارد.زنان باید از طریق تحمل رفتار مردان یا تغییر رفتار خود زندگی خانوادگی را تداوم بخشند وسایه شوهر و پدر را برسر خود و فرزندان حفظ کنند.
به گفته اعزازی رفتار خشن مردان نسبت به همسران خود از طرف جامعه نیز تحمل می شود واعتراضی نسبت به آن صورت نمی گیرد،زنان مورد مصاحبه در طول زندگی خود تقریبا درتمام اماکن عمومی و خصوصی کتک خورده بودند. آنها نه فقط در خانه و به دور از چشم دیگران،بلکه در خانه اقوام مرد،اقوام زن و سایر آشنایان وهمچنین در خیابان،فروشگاه،پارک و حتی در مقابل در دادگاه و کلانتری کتک خورده بودند و دیگران معمولا در این زمینه دخالتی نمی کردند.اما اگر شدت کتک ها از حد خاصی بیشتر باشد خانواده زن به خود اجازه دخالت می دهند.
وی در مورد روند کلی مراجعه به کلانتری می افزاید:"معمولا زنان در هنگام شدت مشاجرات و در اوج خشم و غضب به کلانتری مراجعه می کنند.در کلانتری طبق شکایت زن،مرد را زندانی می کنند و صبح روز بعد برای رسیدگی به دادسرا می فرستند.از آنجا که جو کلانتری مردانه است معمولا خشونت های سبک اصولا مورد توجه قرار نمی گیرند و به نصیحت مرد و آشتی دادن دو طرف اکتفا می شود.در مورد خشونت های سنگین زندانی شدن مرد با تهدید او به تشدید کتک ها همراه است که یا سعی در گرفتن رضایت از زن می کنند و یا زن از ترس شدت گرفتن کتک ها، زن شخصا رضایت می دهد،کسانی که پیگیرانه سعی در به نتیجه رساندن شکایت خود داشتند به علت ناآشنایی با ساختار رسمی سازمان،یامشکلات خانوادگی که پیگیری پرونده را برای آنان مشکل می ساخت و یا به علل دیگر از پیگیری منصرف می شدند و آن را فراموش کردند به عنوان مثال زنی اظهار می کرد پرونده شوهر او در فاصله میان کلانتری و دادسرا گم شده است.
اعزازی می گوید: حتی کسانی که به حضور قاضی رسیده بودند نیز عقیده داشتند که قاضی حرف آنها را نمی فهمد،البته این مطلب می تواند صحیح باشد زیرا به احتمال زیاد،قانون کمتر، با توجه به مشکلات خاص زنان بلکه ،بیشتر در رابطه با مشکلات مردان تدوین شده است.گفتار زنان دارای مستندات قانونی نیست و در نتیجه قضاوت به نفع زن را برای قاضی نیز دشوار می سازد،اکثر قوانین به نوعی تنظیم شده اند که متناسب با سلسله مراتب اقتدار مردانه به مردان حقوقی برتر از زنان می دهند".
وی می گوید:"زنان مورد بررسی هیچ یک حاضر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن به شرایط دشوار زندگی نبودند،بلکه مراجعه آنان به علت تمایل به دخالت فرد قدرتمندی بود که شوهران آنها را وادار به رفتار متناسب در زندگی کند.مراجعه آنان به مراکز مشاوره نیز در همین راستا بود .مراکز مشاوره نیز به دلایل تنگناهایی که برای آنها وجود دارد در این زمینه نمی توانند کمک چندانی به زنان ارائه دهند.مراکز مشاوره دارای هیچ نوع امکانات اقتصادی برای کمک رسانی نیستند،قانون به آنان اجازه دخالت در زندگی زن و شوهر را نمی دهد و تنها می توانند با بحث و گفت و گو مشکل خانواده را حل کنند،اما از آنجا که مردان به ندرت تمایل به حضور در جلسات مشاوره دارند،در نتیجه مشاوره و مددکاری تنها با زنی رو به روست که در زندگی مشکلاتی دارد. با توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در صورت جدایی برای زنان به وجود می آید،معمولا این مراکز سعی در منصرف کردن زن از جدایی،آرام کردن او،دادن پیشنهاد گفت و گو با شوهر در بسیار از مواد در خواست تحمل از زن و تغییر رفتار او مناسب با درخواست های شوهر را دارند".
اعزازی اضافه می کند:" زنانی که از شوهران خود کتک می خورند،از طرف هیچ سازمانی مورد حمایت قرار نمی گیرند،حتی خانواده های آنان نیز تنها در موارد سخت خشونت دخالت و سعی در گرفتن تعهد از شوهر می کنند.معمولا توقع از زنان تحمل رفتار مرد یا تغییر رفتار خود اوست به گونه ای که شرایط تعارضی را که به خشونت می انجامد به وجود نیاورد.این گونه زنان در شرایط نا مناسب خانوادگی زندگی می کنند و فرزندان آنها نیز از شرایط زندگی رنج می برند.فرزندان این خانواده ها دارای مشکلات رفتاری از سطح نا بهنجاری های رفتاری مانند پرخاشگری افسردگی،بی تفاوتی
نسبت به دیگران تا رفتارهای نابهنجاری مانند دزدی،اعزام به کانون اصلاح و تربیت،اعتیاد به مواد مخدر بودند