چند ساعتي بيشتر به بيان اخرين دفاع شهلا(خديجه جاهد)در دادگاه رسيدگي به اتهام قتل لاله سحر خيزان همسر ناصر محمدخاني نمانده است.او پس از اين دفاع كه دومين جلسه دادگاه اوست همراه محمدخاني در جلسه اي غير علني حضور خواهد يافت تادر مقابل اتهاماتي چون رابطه نا مشروع پاسخ بگويد.
صبح يكشنبه 17 خرداد ساعت 30/8 صبح اتاقي كوچك با صندلي هايي كه در 5 رديف چيده شده است خبر نگاران مشتاق منتظرادامه رسيدگي به پرونده اي اند كه بيش از 5/1سال از اغاز ان مي گذرد برادران خواهران و خواهرزاده شهلا اولين افرادي هستند كه در رديفهاي عقب نشسته اند. خواهر شهلا از ناباوري مردم و دلداري انها مي گويدو از نذر هايي كه دو فرزند 11 و 12 ساله اش براي خاله شان كرده اند.يكي از خواهرزاده ها هم تسبيحي در دست دارد.
طرفهاي ساعت 9 شهلا را مي اورند چادري برسر و زيرش مانتو و روسري.كفشهايش هم پاشنه بلند بودو ابروهايش رابه تازگي برداشته بود.روي صندلي در رديف جلو نشست.با بيشتر خبرنگاران آشنايي مي داد و احوالپرسي مي كرد. 15دقيقه اول مدام از او عكس مي گرفتند و فلاش دوربين ها پشت سر هم برق مي زد.او به كنايه مي گويد: براي نوه نتيجه هايم هم عكس گرفتند
او خوش سرو زبان بود .امامي گفتند او جان زني را گرفته است .
شهلا از حال پدر و مادرش مي پرسد كه حالشان انقدر خوب نبوده كه بيايند.همچنين نگران امدن وكيل هايش است.او از دوستان مختلفش سراغ مي گيرد و از امدن و نيامدن كسي به اسم احساني فر مي پرسد كه بعد معلوم مي شود كيست.
خانواده اش برايش ابميوه اورده اند.او سعي مي كند خودش را خونسرد نشان بدهدمي گويد: هر چه پيش آيد خوش آيد. نه اضطراب دارم نه مي ترسم؛ اما هنگام گرفتن ليوان دستهايش اشكارا مي لرزد.
حالا سالن پر شده است . اولياي دم هم مي ايند.سكينه و رحمان سحر خيزان مادر و پدر لاله خواهرانش بچه هاي لاله هم مي ايند.ورود مادر لاله با گريه همراه است
.برادر محمدخاني هم پيش تر امده است. شهلا مشغول نوشتن است .دارد براي يكي از خبرنگاران شعر مي نويسد. خبرنگاري از او مي پرسد هنوز عاشق محمدخاني هستي؟ او مي گويد: مگر اتفاق خاصي افتاده است؟
پرونده شهلا را مي اورند. پرونده شماره 82/1154/ 83 شايد بيش از 1000صفحه كه شهلا مي گويد سطر به سطر ان را حفظم.
آيات قران كه تمام مي شود ناصر محمدخاني هم وارد مي شود. يكي از بچه هايش را روي پايش مي نشاندو دستش بر پشت ديگري مي گذارد.او مدت ها از فرزندانش دور بوده و حتي يكي ازروزنامه ها از قول پسر بزرگش نوشته بود كه ديگر پدرش را دوست ندارد.
ناصر محمد خاني كه خود نيز در اين پرونده متهم بوده اين بار در نقش ولي قهري فرزندانش طرح شكايت مي كند.
احمدمحقق و قاسم شعله سعديوكلاي اوليايدم هستند و عبدالصمد خرمشاهي و شقاقي وكلاي شهلا .
محقق شكايت رحمان سحرخيزان و همسرشرا مطرح مي كند و مي گويد:با توجه به اقارير مكرر صريح و روشن متهم از سوي موكلم تقاضاي صدور حكم قصاص نامبرده را دارم؛ مادر تقاضاي قصاص شهلا را خودش مطرح مي كند و مي گويد فرزند من بي گناه بود.
قاسم شعله سعدي ديگر وكيل اولياي دم هنگام طرح شكايت مي گويد: چرا يك ورزشكار كه بايد سمبل ازادگي و اخلاق باشد به دليل تهيه مواد مخدر و روابط نا مشروع بايد در مظان اتهام باشد؛ سخنان شعله سعدي توسط قاضي بي ارتباط به پرونده تشخيص داده مي شودو ادامه نمي يابد
محمدخاني هم از اين سخنان ناراحت مي شود و مي گويد: جلو دو فرزندم احترام مرا حفظ نكرد او نمي تواند در باره يك ورزشكار نظر بدهد؛هنگامي كه محمدخاني اين ها را مي گفت شهلا به اهستگي برايش دست مي زد شايد به طعنه و تمسخر.
حضور مشتاقان در دادگاه به حدي است كه قاضي جعفرزاده مي گويد: اين دادگاهبايد در استاديوم 100هزارنفري برگزار مي شد؛ اين سخنان قاضي با واكنش مادر لاله روبه رو مي شود.او مي گويد: انشاءالله چوبه دارش در استاديوم 100هزار نفري با شد تا دل مردم ايران خنك شود؛شهلا با بي تفاوتي اي حرفها را مي شنيد
شهلا به مباشرت در قتل عمدي لاله سحرخيزان دو بار تهيه ترياك براي مصرف ناصر محمدخاني و سرقت اموال لاله متهم است كه بون نام بردن از ترياك همين اتهام را مي پذيرد.
در حالي كه شهلا در صحبت هايشمدام به مصاحبه هاي قاضي و افراد مرتبط به پرونده استناد مي كرد قاضي تمام مطالب درج شده از قول خودش و باز پرس ويژهرا در مطبوعات تكذيب مي كرد.
شهلادرباره نحوهي آشنايياش با محمدخاني گفت: در تاريخ 27/3/77 با حميد درخشان؛ يكي از دوستان محمدخاني تماس گرفتم و خود را به عنوان يكي از اقوام محمدخاني معرفي كردم و شماره تلفن خود را به او دادم كه پس از مدتي شماره تلفنم را به او ( محمدخاني ) داد و در تاريخ 2/4/77براي اولين بار ساعت يك بامداد با من تماس گرفت و قرار گذاشتيم؛ پس از ملاقات با وي از من درخواست كرد كه با هم زندگي كنيم.
به قول شهلا اين بار هم محمدخاني مي توانست همچون 13 سالگي اش او را سوار ماشين كند و از گرگ هاي جامعه بگويد.
وقتي قاضي جعفرزاده با اشاره به روز قتل پرسيد: شما در آن تاريخ يك ميليون تومان از حساب محمدخاني برداشت كرديد و گفتيد دو چك سفيد امضا در اختيار شما قرار داده كه در ساعت 10:10 از بانك وصول كرديد.
شهلاگفت: من فردي مادي نيستم و محمدخاني به من اعتماد داشت، دخل و خرج خود را در اختيار من قرار داد و در منزلي كه ايشان اجاره كرده بودند، در كارها به وي كمك ميكردم تا راحتتر به تفننات خود برسد.
قاضي پرسيد چرا براي محمدخاني ترياك تهيه كردي؟ شهلاگفت او داراي دو فرزند بود و در اين مورد فقط به فكر آبروي او بودم.من عاشق او بودم.
قاضي جعفرزاده با بيان اينكه « وقتي لاله سحرخيزان متوجه اعتياد محمدخاني شد، با لگد به زير منقل وي زد » پرسيد: اين چه عشقي است كه شما براي او مواد تهيه ميكرديد؟
شهلا گفت: من از جزئيات به صورتي كه شما بيان كرديد، اطلاع ندارم و در ضمن لاله ميدانست ناصر ترياك ميكشد و به او گفته بود در منزل اين كار را انجام دهد اما خود ناصر به من گفت: لاله فكر ميكند من به صورت تفنني ترياك ميكشم و نميداند كه معتاد هستم.
قاضي به سراغ مزاحمت هاي تلفني رفت و گفت در پرونده بيش از 8900 بار تماس تلفني بررسي شده است. فقط 30 بار در يك ماه به موبايل لاله زنگ زده ايو 374 بار به موبايل محمدخاني.جواب شهلا عشق بود و دلتنگي.
قاضي خطاب به شهلا گفت: شما مكررا اعلام كرديد كه فاطمه(لاله) را تنها و بدون همدستي كشتم و شما تا يك ماه بر گفتههاي خود بوديد و در روند انجام تحقيقات گفته بوديد «به مقدسات قسم و به مرگ ناصر قسم، من كشتم و فقط شيطان مرا همراهي كرده است».
شهلاگفت: «من گفتم من كشتم، اما چه كسي را؟ بچهي خودم و ناصر را».
قاضي مجددا دربارهي تماسهاي تلفني مكرر سوال كرد و شهلا تصريح كرد: فقط به دليل دلتنگي با وي تماس ميگرفتم.
رييس دادگاه سپس با اشاره به دفتر خاطرات شهلا و استفاده از اصطلاح دشمني در مورد لاله و حسادت به وي پرسيد: اگر عاشق ناصر بوديد چرا به لاله زنگ ميزديد؟
شهلا پاسخ داد: چون گاهي نگران وي ميشدم و زماني كه ناصر گفته بود به منزل ميرود به موبايل لاله زنگ ميزدم تا محمدخاني متوجه شود كه من با او كار دارم.ان موقع هنوز سيستم نمايشگر نبود.
علي رغم پرسشهاي بسيار قاضي شهلا هرگز قبول نكرد كه داخل خانه رفته است .او كشتن لاله را نمي پذيرفت. او گفت :از فشار صدمات روحي و جسمي اين اعتراف را كرده است.اگر او پينوكيو بود در موقع بازسازي صحنه جرم بلندترين بيني را داشت.اين اصطلاح است كه مي گويند خروس كه اگاهي برود تخم مي گذارد حتي وقتي شما اقاي قاضي از من پرسيديد ايا كتك خورده اي ومن براي مامور گفتم، بازپرس گفت آن چيزي كه من مي گويم بنويس؛ آن وقت بود كه به ياد آورديم سراغ گرفتن او از احساني فر به چه دليل است.
او مدعي بود كه احساني فر آسيب هاي زيادي به او وارد كرده است. وقتي شهلا گفت : آقاي قاضي من احترام و علاقه خاصي براي شما قايلم كاش اين پرونده را به كسي ديگر مي داديد من شما را خيلي دوست دارم؛ قاضي با خنده اي گفت من به خدا پناه مي برم. قاضي ادامه داد آيا براي مردهاي ديگري كه در خانه از انها پذيرايي مي كردي هم احترام قايل بودي. شهلا پاسخ داد: من در خانواده مردسالار بزرگ شده ام و براي مردها احترام خاصي قايلم.
شهلا در بخش ديگري من از دادگاه گفت: آن روز اعتراف كردم اما جنايت نكردم . او همچنين گفت : شما در گوش من گفتيد تو لاله را كشته اي انگار شما خسته شده بودي؛ اما قاضي جواب داد ما بارها گفتيم صبرمان زياد است
وقتي قاضي- آن چنان اهسته كه برخي نشنيدند- به حجاب شهلا اشاره كردشهلا گفت: من منتظر اين بودم مي خواستم برايتان بگويم ان روزي كه احساني فر روسري را از سر من در آورد و گفت روسري مي خواهي چكار و 5-6 مرد گنده به من فحشهايي كه حتي به يك خانم رييس نمي دهند دادند و كتكم زدند كجا بوديد.من اعتراف مي كردم كه ديگر به آگاهي بر نگردم. من حاضر بودم تمام قتل ها و ترور ها را بر عهده بگيرم.
شهلا اتهام را نپذيرفت و جلسه دادگاه به پايان رسيد. وقتي او را از دردادگاه بيرون مي بردند خانواده اش او را در آغوش گرفتند اما خانواده لاله با نفرين كتك و فحش او بدرقه كردند و فرياد هاي محمد خاني براي توقف اين ماجرا به جايي نرسيد .