در خواندن اين داستان متوجه ميشويم كه نويسنده محترم اين اثر از آن دسته از ايراني هايي ست كه در آمريكا همانند ماهي در آب شاد هستند. روشن است كه او با دنبال كردن سطح رويين فضاي سياسي آمريكا، در عين حال شنونده و بيننده پر و پا قرص راديوها و تلويزيونهاي 24 ساعته ايراني ست. او در اين داستان ميكوشد كه با خلق فضايي به اصطلاح پليسي و شهواني ماجراي گردهمايي گروههاي سياسي ايراني را در آمريكا پي بگيرد. زن جواني وابسته به گروه كميته مبارزان، پس از آن كه بدون دليل مشخصي با ناصر، فرش فروش سابق و تعميركار اتومبيلهاي فعلي همخوابگي ميكند (به رغم داشتن شوهر ظاهري)، با او از در گفت و گوي سياسي درميآيد. روشن نميشود كه چرا اين ناصر كه فردي غيرسياسي ست بايد ترتيب ملاقات افراد وابسته به گروههاي مختلف را بدهد. او هم از طريق يك ايراني زنداني وارد ميدان ميشود. ملاقات اتفاقي او با گلوريا، رقاصه فتان كه در حقيقت يك سروان آمريكايي و جزو يك گروه بسيار مخفي ست و فارسي را همانند بلبل حرف ميزند، باعث آزادي آن ايراني عجيب ميشود، و ايراني نيز بي درنگ با يك تيمسار مهم تماس ميگيرد. البته در اين فاصله گلوريا نيز با هر كس كه به دستش ميرسد عشقبازي ميكند و گاهي نيز البته كتك كاري، بدين ترتيب موجوداتي آبكي كه تمام اسرار كار خود را در هر نشست خانوادگي براي يكديگر تعريف ميكنند دور هم گرد ميآيند. عده اي هم از ايران به آنها ميپيوندند. گلوريا هم به عنوان نماينده آمريكا در تمامي نشست ها حضور دارد. البته قصد او دخالت در امور داخلي ايران نيست، بلكه صرفا آرزومند يك ايران دموكرات و آزاد است. در اين زمان حوادثي نيز در ايران اتفاق ميافتد و داستان هيجان انگيزتر ميشود.
در خواندن اين داستان به خوبي متوجه ميشويم كه چرا در ايران اتفاقي نميافتد. دليل آن اين است كه اصلا امكان ندارد اتفاق سالمي در اين كشور رخ بدهد. همه گويي منتظر يك معجزه آمريكايي هستند، كه البته چون به آن نيز اعتقاد ندارند مجبور به خلق گلورياي زيبا و شخصيت ديگري ميشوند كه جلوي تلويزيون مينشيند و به زبان فصيح فارسي از آقاي ناصر، فروشنده اتومبيل و تعميركار تعريف ميكند كه قرار است نشست سياسي يك جمع نزديك به سيصد نفر را سامان بخشد. جالب است كه مكان گردهمايي يك كاباره است.
البته از هر داستاني انتظار شاهكار بودن نداريم. اما در هر داستاني ميتوانيم رد پاي يك فرهنگ را حس كنيم. اگر به اتكاي اين كتاب بخواهيم درباره فرهنگ ايران قضاوت كنيم بايد به راستي براي خود دل بسوزانيم. رمان البته در حد سرگرم كننده خواندني ست.
شهرنوش پارسي پور