پَر / سارا تبریزی

تقدیم به ترانه موسوی

بس کنید !

گناه از رنگ چراغ نیست … خیابان با من غریبه است .

پاهایم از سنگفرش می ترسند .

من اگر فاحشه نبودم نقطه خدا را به زیر نمی کشیدم

تا تجاوزگران

ترانه ای را بسوزانند  !

در مدرسه انفرادیم یاد گرفته ام که به سکویی بروم که زمین را بخوابانم .

بسته به لب ساز ندارم …. بسته به لب ساز ندارم

اگر نوری به خورشید نمی بخشیدم

امروز آینه برایم دلبری نمی کرد و سنگ مسیرش را از دیگران ، طلب .

وقتی به خود می پیچیدم

سایه های سنگین

آه های مرا وزن می کردند …

سوره نور کجاست ؟

سوره نور چند وزن دارد ؟

بسته به لب ساز ندارم …

من نمی خواهم زانوهایم همبازی آسمانی باشد که در آن

هر دیواری

برچسب پشتم …

نه … بس کنید …

قوسهایم را پُر می کنم و مسیرم را

رها …

آستینهایم خالیتر از دستانم

مرا با خود می کشند

اما

من همیشه تولد مهاجرتم را محکوم خواهم کرد

حتی … حتی اگر

پرده ام

سالها بی اعتنایم کرده باشد .

پیشگیری ؟؟

نازای مادری هستم !

۲۰۱۰-۰۴-۰۴

مطالب مرتبط:

  • No Related Post