سخنرانی در سمینار سراسری زنان همجنسگرا و دگرجنس گرای ایرانی درآلمان/ ووپرتال
نگاهی گذرا به دید گاه فمینیسم
فمینیسم مفهومی فلسفی، سیاسی است که در دو حوزه عملی و نظری حرکت می کند. این مفهوم هدف مند است و هدف آن رهایی زنان از تبعیض، فشار و سرکوب می باشد.
این اندیشه تبعیض و سرکوب ها را بر زنان نقد و بررسی می کند و خواستار تغییر ساختاری جامعه موجود است.
ازاین دیدگاه جامعه کنونی ساختاری نرینه مداردارد. در نتیجه به زن وخواسته های زنان توجه نمی کند.
در ادبیات پژوهشی جنبش زنان به سه دوره تقسیم بندی شده است.
در اینجا من با نگاهی گذرا به این دوره ها ویژگی های این دوره ها را بطور خلاصه مطرح می کنم.
دوره نخست جنبش زنان
در این دوره در اروپا از اواسط قرن 19 تا اغاز قرن بیستم، مطالبات زنان عبارت است از:
ـ حق اشتقال به کار
ـ حق تحصیلات اموزشی
ـ حق مداخله سیاسی
ـ حق رأی
سپس تغییر جامعه با در نظر گرفتن اخلاقی بهتر
دیدگاه غالبِ این دوره سوسیالیستی، مارکسیستی و ضد سرمايه داری است.
به طور مثال می توان از مبارزات زنان در المان نام برد که سبب می شود در نوامبر سال 1918 میلادی زنان حق رأی را بدست آوردند.
ویژگی این دوره این است که زنان خواستاربرخوردار بودن از حقوق شهروندی هستند. همان گونه که مردها دارای این حقوق بودند و هستند و برانند که در جامعه سرمایداری حضور خود را به تثبیت برسانند.
به همین د لیل دراین دوره جنبش زنان جنبش شهروندی نامیده می شود.
دوره دوم جنبش زنان
در اروپا از 1950 میلادی آغاز شده و درراستای جنبش دانشجویی در آمریکا و در اروپا عمل می کند.
ویژگی های آن:
ـ نقد حرکت سیاسی چپ و مارکسیستی
ـ نقد قدرت و برتری طلبی در این فضاها
ـ برخورد زنان با ساختار سیاسی سنتی و ضد زن در این جوامع و نقد آن
ـ تاکید بر سازمان دهی زنان از سوی خودشان
ـ پدید امدن جنبش های مستقل زنان برای آزادی زنان و رهای زنان
ـ پدید امدن جنبش های مستقل
جنبش های موجود در این دوران عبارتند از:
ـ جنبش ضد جنگ بخصوص بر علیه جنگ ویتنام
ـ جنبش زنان سیاهپوست برعلیه تبعیض نژادی
ـ نقد نظری اخلاق تربیت و قدرتهای موجود
ـ نقش فعال جنبش زنان هم جنس گرا و تاثیر ان روی بحث نظری جنس و جنسیت
دوره سو م جنبش زنان
دوره سو م از اغاز دهه نود میلادی بویژه در آمریکا شکل می گیرد. پدیده هایی مانند جهانی شدن / مهاجرت/ بلند تر شدن اعتراضات زنان سیاهپوست برعلیه تبیعض نژادی/ بلند تر شدن صدای همجنس گراها برای به رسمیت شناختن حقوق جنسیتی و اجتماعی خود و ازسوی دیگر ژرف نگری در نقد و بررسی مفاهیمی مانند هویت/ هویت فردی/ هویت جنسی و جنسیتی از ویژگی های این دوره می باشد.
با تمرکز بحث های درون فمینیستی روی جنس و جنسیت ونیز روند آن
می توان گفت که این بحث ها به حوزه اکادمیکی نيز راه يافته است.
در این دوره شاهد دیدگاههای گوناگون فمینیستی هستیم.
نمی توان به طور آشکار گفت که کدام دید گاه در مباحث درون فمینیستی قوی می باشد. اما می توان گفت که بحث های بیشتری در باره فمینیسم ساختار شکن وجود دارد. که حاصل اندیشه پسا مدرن است. ساختار شکنی ریشه در فلسفه دارد. جنسیت اجتماعی و جنس بیولوژیک/سکس از دید ساختار شکن ها ساختارهای اجتماعی هستند.
هم چنين بحث های دوره سوم رابطه ی عمیق تری با نظرات سیمون دوبواردارد.
بعلاوه در این دوره حضور اینترنت را باید ذکر نمود. اینترنت از یک سو نقش مهمی برای ارتباط زنان و تاثير متقابل بر روی يگديگر ايفا میکند واز سوی ديگر زنان از راه اینترنت و سایت های خود تلاش می کنند همبستگی میان خود را قدرت بخشند.
از آنجا که درشکل گیری اندیشه تفاوت اعتراضات زنان سیاهپوست نقش تعیین کننده ای داشته است، مایلم در اینجا نگاهی کوتاه به این تفکر داشته باشم.
در دوره سوم بحث اصلی در ميان زنان سیاهپوستِ فمینسیت این است که زنان سفید پوست نمی توانند مشکلا ت ناشی از ستم نژادی را درک یا آن را بازگو کنند. بخشی از زنان منتقد سیاهپوست بر این باورند که زنان سفید پوست در طول مبارزات فمینسیتی صدای زنان سیاهپوست را سرکوب و خاموش کرده اند.
هم چنین آنها تاکید دارند که جایگاه سیاسی اقتصادی اجتماعی زنان سیاهپوست مجموعه ای از تجارب و برداشت هایی از واقعیت را شکل می دهد که تنها خود زنان سیاهپوست می توانند آنها را بیان کنند. مقاومت اين زنان و جنبش های عمل گرای آن ها طی دو دهه اخیر تا حدود زیادی به حوزه فکری و فرهنگی منتقل شده وجنبه گفتاری و نوشتاری پیدا کرده است.
تلاش آن ها این است که نیازها / منافع و برداشت های خود رامطرح کنند. هدف این گام خود آگاهی و خود باوری میان زنان سیاه پوست است.
روند شکل¬گيری اين انديشه
من دراین بخش از سخن رانی با استفاده از نظریات موجود تلاش می کنم پدید آمدن اندیشه تفاوت را بطوری فشرده بیان می کنم.
گفتمان در باره تساوی، برابری و تفاوت زنان از مردان و هم چنین چالش در رابطه با جنس و جنسيت سبب شده است که بحث ها در دهه ی اخير روی ديدگاه تفاوت متمرکز شود.
درانديشه تفاوت، تنها از تفاوت ميان زنان و مردان سخن گفته نمی¬شود بل¬که تفاوت ميان زنان هم مورد توجه و بررسی قرار می گيرد. و در عين حال اين تفاوت ها تنها در طبقه و هويت ملی تبلور نمی یابد، بل که در تجربه های گوناگون زنان نيز می توان ديد.
بسیاری از زنانِ فمینيست غرب توجه به تفاوت ها را مثبت می دانند و بر اين باورند که جهان مرد محوردر سرکوب زنان به اشکال گوناگون کوشاست و زنان با توجه به تفاوت خود از یکديگر می توانند گفتمان های (Diskurs) گوناگون را ساخته و در مقابل سرکوب، فعالانه و گونه گون کنش کنند.
گود رون آکسلی کِنّپ (Gudrun-Axeli Knapp)که جامعه شناس زن آلمانی است و در دانشگاه هانورتدریس می کند نظریه تفاوت را حاصل برخورد چندین پدیده می داند که آنها عبا رتند از:
ـ پاشید گی جهان سوسیالیست
ـ تلاشها ی ملیتی و قومی برای اثبات هویت و استقلال محلی
ـ پدیده مهاجرت و انطباق دولتی با این پدیده
کنپ بر این باوراست که همه این ها سبب شده اند که کنش¬های سیاسی کنونی و شکل های آن ارزش خود را از دست بدهند وبه شکل های دیگری بروز کند.
این شکل های گوناگون در حقیقت به هویت فرهنگی توجه دارد. هویت به دستورالعملی سیاسی تبدیل میشود واز دیدگاه فلسفی و اخلاق به معنا اتیک مورد بحث قرار می گیرد.
بطور خلاصه میتوان نظریه تفاوت را دست آوردی سیاسی و فلسفی دانست.
درنگاه فمینسیتی تفاوت روابط زن با مرد/ زن با زن / مادر با دختر زن با طبیعت / زن با عشق / هنر / صلح وغیره از دیدگا ه جنسیت بررسی می شود.
نگاهی به لوس اریگاری (Luce Irigaray)
پیشگفتار
من در این قسمت به بخشی از نظریه های ايریگاری می پردازم. چرا؟
زیرا که پاره ای از نظرات وی ازدیدگاه فمینیستی به آگاهی زن از پیکرش مربوط می شود و از آنجا که من نیز ازدیدگاه فمینیستی به بررسی رقص عربی می پردازم و پیکر نقش مهمی دارد. بخشی از دیدگاههای وی رابه عنوان پایه بحث انتخاب کرده ام.
این نکته را باید متذکر شوم که انتخاب ایریگاری به این مفهوم نیست که من تمام نظریات وی را تائید می کنم.
من به نظریات او نقد دارم اما بحث آن در این سخن رانی نمی گنجد.
لوس ایریگاری کیست
لوس ايریگاری فیلسوف، زبانشناس و روانکاو فمینیست بلژیکی است.
وی نزد ژاک لاکان، (Jacques Lacan) روانکاو فرانسوی به تحصیل می پردازد اما به دلیل نقد های صریحش از مکتب او اخراج می شود.
ژاک لاکان به خاطر ایده "بازگشت به فروید" و رسالهای که در آن ناخودآگاه را به صورت یک زبان، ساختاربندی کرده است معروف شد. لاکان بر این باور است که زبان تحت الشعاع فالوس است و زن را مفعول می شمارد.
ايریگاری هم چنین به بررسی ساختارشکنی، شالودهشکنی ازدید فیلسوف و منتقد معاصر فرانسه ژاک دریدا می پردازد.
نزد دریدا، ساختارشکنی که وجه دیگر نقدِ متافیزیک است، به معنای ضد- ساختارگرایی نیست. دریدا با «اوراق کردن» ساختارها، در حقیقت، میخواهد «کشف حجاب» کند. از این رو ساختار شکنی دریدایی هرگز مفهوم منفی نابود کردن و خراب کردن را با خود حمل نمیکند. وی که از عرصه پدیدارشناسی به ساختارگرایی و ساختارشکنی نزدیک شد با دیدگاههایش درباره زبان، دانش و معنا و به ویژه ماهیت متن مورد توجه ارتباط شناسان قرار گرفت. ایریگاری بحث های لاکان ودریدا را مورد بحث و نقد قرار می دهد. وی بر اساس این درگیری ها نظریه تفاوت جنسی را می سازد.
ایریگاری در روند کا وش دردانش و زبان غرب در می یابد که آنها با مردانگی شکل می گیرد و امیال زنان بازنمائی نشده و سرکوب می شود. او بر این باور است که آزاد کردن تمایلا ت زنان به ارزیابی مجدد و کامل فرهنگ موجود نیاز دارد زیرا فرهنگ بر پایه مبادله زبان شکل گرفته است. وی برای نمونه شیوه های ممکن صحبت زنان بین خودشان را برای اختلال در زبان اجتماعی مهم و موثرمی داند.
ایریگاری در کتاب های خود،« آینه جنسيت ديگر» (Spiegel des anderen Geschlecht)
و « حنسیتی که يکی نيست» (das Geschlecht, das nicht eins ist) از عدم حضور زنان در نظام ا جتماعی سخن میگوید.
به نظر او زبان اجتماعی زبانی مردانه است و زنان می توانند برای از هم پاشیدن زبانِ نرینه محور ازشیوه ساختارشکنی اما به مفهوم منفی، شکلک سازی تغییر نحو و توسل به افراط استفاده کنند. فقط با تاکید برتفاوت زنان است که می توان از بازنمائی های متداول غربی زنان جان سالم بدر برد.
خودت را بنویس
نظری گذرا به نظریه ی لوس ايریگاری
بسیاری از نظریه های لوس اریگا ری به راحتی قابل فهم نیستند، برخی ازآنها حتا غیرعادی بنظر می رسند. هم ا ز لحاظ دستوری هم از لحاظ مفهومی. چون او خواسته است زبان جدیدی را خلق کند که زبان زنانه باشد.
برخورد شدید با وی حتا طرد کردن او از طرف بخشی از فمینیست ها نشا ن می دهد که درک جامعه ازوی، همان طور که وی نیز می داند دشوار است.
زمانی که اکثر زنان فمینیست در جنبش برابر حقوقی با مردان فعالند، اریگاری موضوع تفاوت را مطرح می کند و می گوید، ما متفاوتیم.
وی از تفاوت زن با مرد اغاز می کند و اعتراضش را با انتشار کتاب هایش عمومی می کند. او روی مفاهیمی مانند زن بودن، آن دیگری بودن، نقد تعریف های موجود در باره زن و موجودیتش متمرکز می شود.
از حق جنسی زنان، حق زنان بر پیکر خود، حق رابطه جنسی و امکان انتخاب زنان سخن می گوید و زنان را برای گفتگو با خویشتن خویش دعوت می کند و می گوید، خودت را بنویس.
شیوه گفتگو با پرسش آغاز شده و دوباره پرسش را مورد پرسش قرار میدهد.
او می خواهد با این شیوه که تکرار پرسش می باشد، جامعه نرینه مدار را تضعیف کند.
در مصاحبه ای که در اغاز دهه هفتاد با او صورت می گیرد او برابر این پرسش قرار می گیرد ایا شما یک زن هستید؟
ايریگاری پاسخ می دهد پرسش هائی که می کنید نیز مردانه اند. اگر زنی با من مصاحبه می کرد نمی پرسید آیا من یک زنم.
ايریگاری براین باور است که منِ زن د ر جامعه نرینه مدار نمی تواند وجود داشته باشد. تا زمانی که قدرت مسلط و زبان حاکم بر ما مردانه است منِ زن نمی تواند در جامعه نرینه مدار وجود داشته باشد.
به خاطر این پاسخ، ایریگا ری از طرف گروهی از زنان فمینیست طرد می شود. زیرا آن ها فکر می کنند که او تلاش و فعا لیت آن ها را نادیده می گیرد.
در ادامه ایریگاری از مصاحبه کننده می پرسد اگر مردی در یک سمینار دانشگاهی می خواست نظرش را مطرح کند. آیا از او می پرسیدید، ایا شما یک مردید؟
مرد وجود دارد و کسی به این فکر نمی افتد که وجودش را زیر سوال ببرد. اما از انجا که زنان در دستگاه تفکر مرد محور وجود ندارد، با این گونه پرسش ها مانند پرسش شما مواجه می¬شوند. سوال های شما بازتاب تفکر شماست.
ایریگاری دراین مصاحبه طولانی یکی از نکاتی را که توضیح می دهد، این است که زن در طول اجتماعی شدنش می آموزد که آن دیگری را در خود رشد دهد و آن دیگری مرد است. زن می آموزد با ارزش های مردانه خود را تعریف کند. علائق و اهدافش را با آن ارزش ها بسنجد. زنا ن در تجربه می آموزند که آنها در ذهن جامعه نرینه مدار حضور ندارند.
او از دیدگاه روانشناسی اجتماعی تاکید می کند که زنان باید از خود حرف بزنند وبا انتقاد از انچه در زبان مسلط در مورد زن ثبت شده است می توانند گامی درهویت یابی خود بردارند.
وی بر این با ور است که زن و هستی جنسی او خنثی نیست. زن خواهش جنسی خود را دارد و باید آن را جدی بگیرد و آن را مطالبه کند. ایریگا ری میگوید با بر قرار کردن دیالوگ میان زنان و با در نظر گرفتن تنوع میان انها میتوان در مقابل گفتمان مردانه، گفتمان جدیدی را ساخت. وی بر این اساس معتعقد است که زنان می توانند اخلاق یا اتیک جدیدی را بسازند.
دیدگاه ايریگاری به زنان و پیکرشان در برابر دیدگاه فالوس مدار به زنان و پیکرشان بسیار اهمیت دارد. وی به طور مثال فروید را نقد میکند، زیرا فروید معتقد است که زنان همواره از عدم الت تناسلی مرد رنج برده و به این دلیل زن را سرکوب شده می بیند. سپس زن نه فردیت دارد نه هویت جنسی.
ایریگاری دراین رابطه می پرسد، چرا کسانی که حقیقت را می گویند مردند. پس زن کجاست؟ وازین روست که او به جستجوی زبان زنان است.
گفتن، نزد ايریگاری به مفهوم چالش نظری است.
جنسیتی که يکی نيست
ایریگاری در کتاب«جنسیتی که يکی نیست» تئوری جنسی را می آفریند . وی می خواهد با دیدگاه نرینه مدار مقابله کند که زن را به مفعولی جنسی، ابژه خنثی، ناکنش گر و حتا غایب محدود می کند.
او بطورمثا ل عشق را به عنوان یک مفهوم اجتماعی بررسی می کند و در این بررسی نشان می دهد که در جمله دوستت دارم تنها یک نفر به جای دو نفر حس میشود و آن مرد است. آن دیگری که پنهان است و عمل می کند نیز مرد است.
ـ هستی زن و احساسات جنسی او قدرت بیان نمی یابند.
ـ پیکر زن و اروتیسم زن مطرح نمی شود.
ـ تکرار مرد در پیکر زن، زن را از خویشتنِ خویش باز می دارد.
به همین علت ایریگاری خواهان اینست که زنان نسبت به مفاهیم زیر بیاندیشند
ـ رابطه با پیکرخود
ـ جنسیت خود
ـ تمایلات و احساسات جنسی خود
و ارتباط این مفا هیم با زبان مسلط و با زبانِ خود زنان.
آنديشه تفاوت و ارتباط آن با رقص عربی
یکی از سویه های مهم انديشه تفاوت اين است که روی تفاوت جنسیت تأکيد می کند. همان گونه که گفته شد هويت جنسی زن با مرد متفاوت است اما اين تفاوت جنسی نبايد باعث برتری طلبی اجتماعی سياسی مرد بر زن شود.
یکی از عناصراصلی تفاوت جنسیت ها مفهوم فمینیستی فاعليت (ذهنیت) زنانه است. اين نگاه به تفاوت هويت جنسی زن و تمايلاتش می پردازد و اساس هويت شخص را تفاوت او با ديگران و شناخت متقابل از اين تفاوت و هويت می سازد.
اين هويت و فاعل واقعی در وابستگی تاریخی اجتماعی قرار دارد و با فاعل آرمانی فلسفه ی پدر، مرد سالارکه ثابت است، متمايز است. اما برای اين که اين فاعل زنانه شکل بگيرد و تنها در پهنه ی انديشه محدود نشود راهی جز کنش زنانه نيست. يکی از اين کنش ها زبان است وفمینست های طرفدار انديشه تفاوت به سان ايريگاری و ژوليا کریستوا بر اين باورند که زبان نيز با پيکر رابطه تنگاتنگ دارد.
رقص عربی به سبب آن که روندی است برای شناخت زن از پيکر خودش، در نتيجه يکی از مهم ترين گام ها برای در خود شدن است به گونه ای که زنان ديگر خود را به سان سویه متقابل ( منفی) مرد ندانند. بل که به کمک موقعيت درونی و بيرونی خود و آگاهی به تغییرپذيری آن خود را تعريف کنند. خود آگاهی هرفرد از راه آگاهی از مجموعه ی ويژگی هايش تعريف می شود.
کاربرد رقص عربی و انديشه تفاوت
تا اين جا من بيش تر از انديشه تفاوت سخن گفتم و رابطه اش با رقص عربی. حال می خواهم از رقص عربی شروع کنم که چه ظرفيت و توانايي دارد که می تواند به سان يک امکان گامی در خود آگاهی زنانه باشد. و اين پرسش ایریگاری هميشه در ذهنم بود که: « چه امکاناتی هستی دارد تا ما بتوانيم زنانگی را مطرح کنيم؟»
اما پیش از سخن گفتن درباره ی رقص عربی بايد نخست به رقص و جایگاه آن بپردازم. به افرادی که به انجام رقص میپردازند رقصنده میگویند و به خود کنش رقص، رقصیدن یا رقص گفته میشود. در فرهنگ معاصر ایرانی رقاص لفظی است با بار منفی.
سپس می بایست رقص عربی را از کلیشه های موجود آن رها ساخت و آن را به عنوان یک ابزار برای بيان زنانگی مورد توجه قرار داد.
به قول الوان غزال(Eluan Ghazal) جامعه شناس آلمانی، رقص عربی وسيله ای است که زن را به ابژه جنسی تبديل کرده است. اما تلاش من اين است که شخصيت را در اين رقص جاي گزين کنم. من هم چنين تلاشی می خواهم بکنم.
رقص عربی ریشه ای دیگر دارد و مخصوص جشن باروری وبارداری زن بوده است و گفته میشود انجام این مراسم هزاران سال درمصر باستان، ایران، روم، هند و حتی چین مرسوم بوده است. در ضمن برخلاف آنچه اکنون تصور می شود، این رقص برای ایجاد فضای دلنشین و هوس انگیز برای مردان انجام نمی شده، بلکه رقصی آموزشی بوده است تا زنان برای بارداری تشویق و آماده شوند و به همین دلیل نیز بیشتر در حضور زنان جوان انجام می شده است تا مردان.
بعدها رقص عربی در روند تاریخ در خدمت جامعه مرد محور گرفته شده و برای مرد رقصیده شده است، در واقع ان دیگری.
از سوی ديگر پیکر زن هم درطول تاریخ همواره در خدمت مرد به اشکال هم¬آغوشی با او ، بچه دار شدن ویا حتا رقصيدن برای او بوده و هنوز نیز هست. چون او مالک بدن زن بوده و هست. در نتيجه پيکر او تابو و منفی تعريف شده است.
برای مقابله با این تابوها می خواهم نکته مهمی را ذکر کنم وآن این است که همانطور که گفته از دید گاه تفاوت زبان و پیکر نقش اساسی در استقلال و فاعل شدن زن دارد. زنان می تونند روی رابطه درونی خود با پیکر شان از دیدگاه فمینیستی تعمق کنند و از این رو من زبان پیکر، یعنی حرکت و رقص را انتخاب کردم.
رقص در گذشته زبان بوده است. یكی از بدوی ترین كاربردهای سازمان یافته رقص در بازگویی نمایشی داستان های اساطیری بوده است. در واقع قبل از معرفی زبان های نوشتاری، رقص یكی از روش های اصلی انتقال این داستان ها از نسلی به نسل دیگر بود.
رقصی را که من مد نظر دارم از خویشتن زن برمی آید.
ايریگاری می گوید خودت را بنویس و من میگویم خودت را برقص.
ايزادورا دانکّن (Isadora Duncan) می گوید : اگر می توانستم همه چيز را با زبان بگويم احتياجی نداشتم برقصم. او رقصنده فمینیستی است که پایه رقص تصویری را آفرید.
در رقص زبانی ممکن می شود که ما را به خودمان نزديکتر می کند. احساساتی که قدرت بيان در زبان نمی يابند می توانند در حرکت و رقص مطرح و امکان بيان پيدا کنند.
اولین قدم حرکت است ودرتکرار است که حرکت آگاهی را به دنبال می آورد.
رقص عربی برای زنان تجربه ائ ناشناست اما در روند خود حس های جدیدی را فراهم می کند. زنان در رقص می اموزند رابطه حرکت رقص عربی را با بدن تابویی خود کشف کنند.
سيستم رقص عربی
زن در پروسه اجتما عی شدن خود در ابتدا می آموزد پیکر خودرا حذف کند و وارد جامعه گردد. او دراین پروسه دردناک می آموزد سینه، شکم، زیرشکم و باسن خود را نایده بگیرد. اعتماد به نفس خود از دست بدهد و پیکرش را دوست نداشته باشد.
اولریکه هگرز، استاد رقص عربی و نویسنده مینویسد، در پیکر زن دشمنی وجود دارد که همواره پیکر او را نفی میکند.
درست در این نقطه معتقدم که رقص عربی با سيستم حرکتی خود پيکر زن را به طور مستقل در سینه، شکم، زیرشکم و باسن وی مورد خطاب قرار می دهد و با آن دشمن می جنگد تا او را از بدن خود خارج سازد.
شکمی که با کمک حرکت عضلات آن، توجه زن را به یک بخش از پیکرش متوجه می سازد، و آنهم شکم اوست. وی می آموزد فرم شکم خود را بپذیرد. شکم خود را در پیکرش تجربه کند. میل و علاقه اش را برای شناخت خود سرکوب نکند.
یا حرکتهایی که بطور مثال سینه زن را که تابو است مورد خطاب قرار می دهند، ابتدا سینه را انکار نمی کنند بلکه از حضور سینه زن خبر میدهند.
زن با سینه ای که در حرکتی دایره واربطود مثال میرقصد به دنیا میگوید این منم، سینه، که میرقصم. ترس جایش را با فاعلیت زن رقصنده عوض می کند و در تکرار است که پیکر در سینه می خندد، ابتدا آهسته، اما در طول زمان بلند و بلند تر.
با آموزش وتمرین حرکتهایی که در باسن و زیر شکم قرار دارند زنان می اموزند این اجزا بدن را در حس جدیدی تجربه کنند.
حرکتهایی در داریره، فیگورهشت آلمانی به طور افقی یا عمودی، لرزشهای بدنی در باسن یا شیمی، حتا ازباسن تا پا، و تاکیدهایی ریتمی روی باسن که جهش وارند، مثالهایی هستند که سدهایی را که دراین بخش از پیکر وجود دارند آزاد می سازند وبرای تقویت بدن اثری مثبت دارد. انرژی آزاد شده قدرت عضلانی و قدرت روحی تازه ای را بهمراه دارد. زن هم چنین با اروتیک خود آشنا می گردد. باسن و زیر شکم با توجه به حرکتهایی که اینک آموخته و تسلط دارند به مرکز جدیدی در پیکر زن تبدیل شده و از این نقطه نظر این اجزا به زبان جدیدی حرف می زنند.
سیستم رقص عربی سر، شانه، سینه، شکم، زیر شکم، باسن، دست و پا را در بر می گیرد. با حرکات ایزوله شده تسلط بر بدن تقویت می شود و با این شیوه بدن در دست زن رقصنده است. هر رقصنده ای با توجه به یکسان بودن سیستم حرکتی این رقص اما فرم رقص خود را می یابد و این امر باعث می شود که بیان رقصی رقصنده ها با هم متفاوت باشد.
زنان با آگاهی آنهم با خود آگاهی بر پیکر خود می توانند تند، با هیجان، اهسته، با غرور، عاشقانه، نرم یا ظریف وخشن از احساسات و آرزوهای خود بگویند. باسن و زیر شکم اجزایی از پیکر زنانه می باشند که با رابطه مثبت با انها، تاثیر مثبتی روی جنسیت زنان میگذارد. با یک جمله، زنان در پیکر خود خانه خود را می یابند.
جمع بندی
حال اگر زنان با اين ديدگاه با رقص عربی آشنا شوند چون با تمامی نرم های پيشين اين رقص به مقابله برخاسته اند در حقيفت با نرم های جامعه درگیر می شوند. در نتيجه زن در دو سويه می جنگد از يک سو با رقص خود با نرم هايی می جنگد که در بدنش قراردارند یعنی با نرم هایی که از آن او نيست، واز سوی ديگر با نرم های جامعه و در اين پروسه است که ساخته می¬شود و یا خود را خلق می¬کند. وی ياد می گيرد که پيکر خود را دوست بدارد.
در نتيجه زن می آموزد که بدن خود را آن گونه که هست بپذيرد. به رسميت شناختن فرديت زنانه خويش و پيکر خویش جدا از قضاوت جامعه پدر/ مردسالار. و اين راهی است که خود زنان از طريق خودشان می توانند به آن دست یابند بی حضور نگاه ابژه کننده مرد.
با گفته هایی از گابریله یوتنر، رقصنده فمینیست و دیگر از آنکه آبراهام محقق جامعه شناس در رابطه با ورزش و پیکر، سخنم را به پایان می رسانم:
گابریله یوتنر می گوید: رقص به زندگی می خندد.
و آنکه آبراهام حرکت را بعنوان یک راه میداند، برای شناخت به پیکر .
لیست کتابها در این کنفرانس
Dietlinde Karkutli, Das Bauchtanzbuch, rororo Sachbuch, Reinbek bei Hamburg 1983
Eluan Ghazal, Bauchtanz, Wellen des Körperglücks, Genf / München 1995
Ulrike Hegers, Bauchtanz, Stärkung von Körper und Geist, Econ Tb., Düsseldorf 1986
Luce, Irigaray, Das Geschlecht, das nicht eins ist, Merve Verlag, Berlin1977
Luce, Irigaray, Spiegel des anderen Geschlechts, Frankfurter am Main 1980
Gudrun-Axeli Knapp/ Regina Becker-Schmidt, Feministische Theorie, Hamburg 2000
Renate Hirschberger, Lust auf Bauchtanz, München 2002