بله، تو می توانی! / Uri Avnery - مترجم: ناهید جعفرپور
ناپلئون یکبار گفت " جنرال هائی به من بدهید که خوش شانس می باشند".
آدمهائی وجود دارند که خوش شانسند. زیرا که آنها می دانند که
چگونه می توان شانس را با دو دست گرفت و با خود برد. این مسئله به هوش و ذکاوت ربط دارد. باراک اوباما یک چنین انسانی است.
******
ماه جولای سال ۲۰۰۴ نشست حزب دمکرات تشکیل گشت. نشستی که در آن می بایست جان کری بعنوان کاندیدای آتی ریاست جمهوری برگزیده شود. کمیته سازمانده حزب می بایست در این نشست تصمیم بگیرد که چه کسی سخنرانی اصلی را قرائت نماید.
کسی پرسید " شاید اینبار بهتر است که یک سخنران سیاه داشته باشیم؟
رئیس نشست گفت " ایده خوبی است. اما چه کسی؟"
صدائی از میان حضار گفت که او جدیدا در شیکاگو با جوانی با نامی خنده دار برخورد داشته است:" او سیاه است و سخنرانی بسیار خوب. شاید بهتر است که ما با او امتحان کنیم؟
من نمی دانم که این شخص چه کسی بود و یا اصولا یک چنین دیالوگی انجام شده است. اما اگر این چنین بوده باشد در این صورت این فرد تاریخ را ساخته است.
ناپلئون یکبار گفت " جنرال هائی به من بدهید که خوش شانس می باشند".
آدمهائی وجود دارند که خوش شانسند. زیرا که آنها می دانند که
چگونه می توان شانس را با دو دست گرفت و با خود برد. این مسئله به هوش و ذکاوت ربط دارد. باراک اوباما یک چنین انسانی است.
سخنرانی اش در آن نشست مجلس آنهم تنها چهار سال پیش هیجان انگیز بود و به حزب در مضیقه اش و تمامی آمریکا الهام می داد. او با خود پیامی دلگرم کننده آورده بود. پیامی که امید و از همه مهمتر اتحاد را نوید می داد. انگیزه اصلی وی این بود: بگذارید تا ما مجددا آمریکا را متحد کنیم!
این چنین بنظر می رسید که از میان صدها پیام ممکن این تنها پیامی بود که قلب تکه تکه ملت آمریکا را تکان می داد.
میان سخنران و شنونده گان رابطه ای برقرار گشته بود ـ یک نوع رابطه معنوی که هر سخنرانی برایش مبارزه می کند و تنها عده محدودی به آن دست می یابند. یک فیلسوف آلمانی این رابطه را " روح زمان" نام نهاده بود.
اوباما حس کرده بود که او رابطه با روح آمریکائی ها را برقرار کرده است. از همین لحظه وی از این پیام دیگر نگذشت و در تمامی مدت طولانی مبارزات انتخاباتی اش به این پیام چسبید و بالاخره این پیام برای وی پیروزی را به همراه آورد.
اصلا ساده نبود. من بعنوان کسی که کارزار های انتخاباتی کوچک بی نهایتی را هدایت کرده ام می دانم که چه مشکل است یک تم مشخص را تعیین کرد و از همه سخت تر این است که روی آن تم پایبند ماند.
در فاصله کارزار انتخاباتی وسوسه های بیشماری وجود دارند که باعث می شوند از پیام محوری دور شد تا بدینوسیله به چیزهائی عکس العمل نشان داد که در حال اتفاق افتادنند ویا به موقعییت های گذرا دست یافت و یا نسبت به حملات رقیب انتخاباتی عکس العمل نشان داد. خیلی سخت است که به خود مسلط بود و اوضاع را در دست داشت.
در هفته گذشته بسیاری از مبارزه انتخاباتی اوباما تمجید نمودند. من مطمئن نیستم که آیا آنها درک کرده بودند که چه قدر حق داشتند. او زمانی که می توانست عصبی شود کاملا خونسرد باقی می ماند. او می توانست به توهیناتی که به وی می شد بشدت برخورد کند و با همان شیوه ها به رقیب برخورد نماید اما او این کار را نمی کرد. او تا به آخر مثل یک صخره سخت باقی ماند.
از سوی دیگر مک کین می خواست خود را به عنوان نمونه و سمبل عرضه کند ـ او یک قهرمان جنگ، یک مرد مهربان و سمبل درستی و وقار. اما چندین مرتبه به خود مغرور شد و خود را بدنام کرد. او با خود سارا پلین این زن مبتذل دشنام گو را آورد و در آخرین لحظات به هوادارانش اجازه داد در فلوریدا یک آگهی تهوع آور را علنی کنند که در آن به اوباما اتهام زده شده بود که دوست فیدل کاستروست و مخفیانه نقشه دارد که آمریکا را به کوبای دوم تبدیل کند. وی تنها به این خاطر مزدش شکست بود و همین هم شد.
اوباما به دنبال شانس نمی دوید بلکه شانس بدنبال اوباما می دوید. پدیده سارا پلین یک نمایش بطور باورنکردنی احمقانه حریفش برای وی آراء زنان را به همراه آورد.
سکته اقتصادی که در اوج مبارزات انتخاباتی اتفاق افتاده بود، پیروزی وی را امنیت داده بود. تمامی بخش های جامعه آمریکا بدنبال یک پیام دلگرم کننده فریاد می زدند. پیام نجات.
در صدها مکان در جهان جمعیت خروشان به خیابان ها ریخته تا خوشحالی خود را برای نتیجه انتخابات نشان دهد. در یک چنین لحظاتی تماس با جهان که توسط دست های خشن بوش قطع شده بود دوباره بر قرار گردید.
در تل آویو یک چنین جشنی برگزار نگردید. در تمام اسرائیل روحیه ای گرفته وناراحت وجود داشت. اسرائیل رسمی بخاطر مرد جدید ناآرام بود. اگر در میدان مرکزی تل آویو جشنی برگزار گشته بود قطعا من در آن شرکت کرده بودم و خوشحالی ام دلگیرانه نبود زیرا که در این صورت این روز مرا بیاد ۹ سال پیش در همین مکان می انداخت. روزی که باراک ما یعنی آهود باراک انتخابات را برنده شد. کشور از روی آسودگی فریاد می زد و خوشحالی می کرد درست بمانند این هفته در آمریکا. درست بمانند روز آسوده شدن و سبک شدن و رهائی بنظر می رسید. زمان خدمت بنیامین نتانیاهوس یک فاجعه کامل بود. کابوسی از رشوه خواری و یک قطبی بودن و بدترین شکست ها. باراک بمانند یک ناجی بنطر می رسید. صدها هزار مردم هورا کشان به میدان رابین هجوم آورده بودند بدون اینکه کسی از آنها خواسته باشد. آنها می رقصیدند و آواز می خواندند و خوشحال بودند و سخنرانی باراک رهائی بخش را گوش می دادند.
هر کسی می داند بعد چه شد. در فاصله چند ماه باراک مردم را بجائی کشاند که از وی متنفر شوند. وی از همه جهات ناموفق بود و هر آنچه را که اسحاق رابین بنا نموده بود مدفون ساخت. ملت از وی روی برگردانده و تاج و تخت را مجددا بر سر آریل شارون نهاد. کل این نمایشنامه کمتر از دوسال طول کشید.
من از صمیم قلب آرزو می کنم که یک چنین چیزی با باراک آمریکائی اتفاق نیافتد. اما آدم های بسیاری دراین هفته به یاد این فصل تاریخ اسرائیل خواهند افتاد. امشب انسانهای بسیاری در همین میدان خواهند آمد تا درسالگرد یادمان اسحاق رابین نخست وزیری که در این میدان بقتل رسید شرکت نمایند. این میدان هم اکنون نام وی را گرفته و سخنران اصلی شاید باور نکنید اما آهود باراک است.
سه ماه دیگر در اسرائیل انتخابات عمومی انجام می شود اما یک باراک اوباما در این انتخابات وجود نخواهد داشت.
اوباما سیاستمدار بزرگی است و طبق تعریف من سیاستمدار بزرگی است که شکل یک سیاستمدار نیست. درست چون لینکولن و مهاتما گاندی و فرانکلین دلانو، رزولت و داوید بن گوریون ـ همه اینها بازیگران بزرگ صحنه سیاست بودند. سیاستمدار از سر تا پا. اما آنها مثل سیاستمدار نبودند. من فکر می کنم اوباما هم یکی از آنهاست.
مردی که در اسرائیل در انتخابات آینده شانسی خوب دارد که پیروز شود ـ بنیامین نتانیاهوـ درست برعکس آنهاست.
مردی که در انتخابات آینده اسرائیل شانس خوبی برای انتخاب شدن دارد نامش بنیامین نتانیاهو است که دقیقا برعکس اوباماست. وی در زمان آخرین مقام دولتیش بعنوان نخست وزیر، فردی بطوری مایوسانه ناموفق بود و اگر این انتخابات را پیروز شود هیچ چیزی بهتر از گذشته نخواهد شد.
آهود باراک هم دقیقا نقطه مقابل باراک آمریکائی است. وی هم چون نتانیاهو و زیپی لیوینی به برگزیدگان "سفید" تعلق دارد که هیچ احساسی و یا رابطه ای دیگربا اقلیت ها ندارد. او یک ارتشی کامل است. او برای مثال درشب انتخابات اوباما که تمام جهان متهیج به آمریکا چشم دوخته بود از موقعیت سوء استفاده نموده و قرار آتش بس را زیر پا گذاشته و آکسیون نظامی ی تحریک کننده ای را در نوار غزه انجام داد.
تنها زیپی لیوینی می ماند که کمی از درخشش اوباما را با خود دارد؟ اصلا نمی شود چیزی گفت. او به هیچ وجه سخنران نیست و برخی از اسرائیلی ها این را بعنوان نقطه مثبت او ارزیابی می کنند. اما او وعده "سیاست جدید " را می دهد. او هیچگاه در رسوائی های رشوه خواری ها چون نخست وزیر فعلی و نتانیاهو و باراک سهیم نبوده است. وی هیچ گذشته نظامی نداشته است و زمان خدمتش بعنوان وزیر امور خارجه را با دیپلماسی گذرانده است.
تنها چیزی که تمامی اسرائیلی ها را با هم متحد می کند و بسیار از اهمیت برخوردار است، نگاه داشتن رابطه خوب با آمریکاست. هر کسی می داند که سیاست کنونی تنها تا زمانی ممکن است که پشتیبانی های نامحدود آمریکا وجود داشته باشد. در میان هر سه کاندیدا گویا زیپی لیوینی آنکسی است که بیشتر از همه در این موقعیت قرار دارد با رئیس جمهور جدید آمریکا همکاری مشترک نماید. انتخاب اوباما می تواند به او در انتخاب شدنش کمک کند اگر که وی این را به موقع درک کند و از این موقعیت به نفع خود استفاده نماید.
پرسش اینجاست که اوباما در مقابل اسرائیل چه سیاستی را اتخاذ خواهد نمود؟
بیت المقدس نگران است اما سخنگو خود خود را آرام می کند و افکار عمومی با این ضرب المثل عبری که می گوید: " دیوی که آنچنان وحشتناک نیست". کنگره جدید آنجائی که به توازن قوا بر می گردد طور دیگری است از کنگره قبلی، اما نگرانی اش از لوبی های پرو اسرائیلی تغییر نکرده است.
حال هر کسی که وزیران جدید می خواهند باشند، نخست وزیر اسرائیل رابطه مستقیم با دفتر ریاست جمهوری خواهد داشت. دربان جدید که می بایست نام اسرائیلی ها را بالا نگه دارد، پسر یک مبارز زیرزمینی اسرائیلی است. رام در یک خانواده یهودی پرورش یافته و به زبان عبری صحبت می کند و در زمان جنگ خلیج به کمک ارتش اسرائیل شتافت. من نظر وی را در باره اختلافات اسرائیل - فلسطین نمی دانم اما مطمئنا وی راه نخست وزیر اسرائیل را بسوی رئیس جمهور آمریکا بلوکه نخواهد نمود.
اگر تغییراتی صورت پذیرد به احتمال قوی آهسته و قدم به قدم خواهد بود. اما همین هم مهم است.
شانس برای پیشرفت در مسیر یک صلح اسرائیلی - فلسطینی بدون فشار آمریکا بر دولت اسرائیل وجود نخواهد داشت. ده ها سال است که اینگونه بوده است و امروزهم همین گونه است.
تمامی رئیس جمهور های آمریکا بعد از آیزنهاور ترس داشتند که یک چنین فشاری را بر دولت اسرائیل وارد نمایند. کسانی که این امر را انجام دادند چون ریچارد نیکسون در اوائل ریاست جمهوری اش فورا حرف خود را پس گرفتند. تنها استثنا بوش پدر بود و یا بهتر بگویم دبیر دولت وی جمیز بیکر بود، اما فشار وی هم (به کیسه پول) مدت زیادی طول نکشید.
انعکاس فشار آمریکائی ضرورتا نباید خشونت آمیز باشد بلکه باید نرم باشد اما تعیین کننده و قاطع. این با آدم فعالی چون اوباما جور در می آید.
اگر که دولت جدید آمریکا تصمیم بگیرد منافع ملی آمریکا را در خاورمیانه از نو طرح ریزی کند و به این نتیجه برسد که صلح اسرائیلی - عربی خواست عاجل بعد از عصر بوش است در این صورت باید رئیس جمهور جدید وزرای جدید را از این واقعیت مطلع سازد و محترمانه اما صریح و روشن از آنها بخواهد که بنای شهرک ها را متوقف سازند و مذاکرات جدید را آغاز سازند ـ و اینبار نه بخاطر وقت گذرانی بلکه برای اینکه تا سال ۲۰۰۹ به پیمانی نهائی دست یافت.
بسیاری از اسرائیلی ها برای این کار از وی ممنون خواهند شد. امکان هم دارد که آقا و یا خانم نخست وزیر آینده ما هم از وی در گوشه ای پنهان در قلب شان تشکر نمایند.
آیا رئیس جمهور جدید آمریکا این کار را خواهد کرد؟ آیا باراک اوباما در این موقعیت قرار دارد که این کار را کند؟
تنها یک پاسخ ممکن برای این پرسش وجود دارد: "بله تو می توانی".
***
تریبون بین المللی هرالد بلافاصله بعد از پیروزی اوباما از ده نفر بطور ۲۴ ساعته در تمامی جهان تقاضا نمود که در باره این پیروزی نظر خود را بنویسند. یکی از این افراد اوری آونری بود.
خوب برای اسرائیل؟
اسرائیلی ها طبیعتا سئوال می کنند که آیا او برای اسرائیل خوب است؟ طبق متد قدیمی یهودی ها این سئوال را باید با سئوال دیگری پاسخ داد: "برای کدام اسرائیل؟" من به خودم اجازه می دهم که امید وار باشم که اوباما خود را بعنوان دوست اسرائیل ِ دیگر به اثبات می رساند. اسرائیلی که خواهان صلح است.
به صلاح منافع آمریکاست که در منطقه ما فصلی نو آغاز گردد و بطور واقعی برای یک صلح اسرائیلی - فلسطینی، اسرائیلی - سوریه ای، اسرائیلی - عربی و شاید حتی اسرائیلی - ایرانی کار بشود.
من از صمیم قلب امیدوارم که اوباما همچنان از اسرائیل پشتیبانی کند اما نه اسرائیل مستبدان و یاوه گویان را که ادعا دارند، مذاکرات صلح را به پیش می برند در حالیکه روز بروز شهرک ها را گسترش می دهند و پیچ های اشغال را روز بروز در این مناطق سفت تر می سازند و در باره بمباران ایران نقشه می ریزند، بلکه اسرائیلی که اکثریت خاموشش که آماده صلح است و برای این صلح، برای دولتی درآمریکا فریاد می زند که برای یک صلح واقعی حرکت می نماید.
|