Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

شکل گيري فرهنگ سلطه ستيز / پروين اردلان

دفاع از حقوق زنان، اقليت هاي جنسي، قومي و مذهبي... را شايد بتوان ضريب سنجش دموکراتيک بودن يک ‏جامعه دانست.شايد پيش تر دفاع از حقوق زنان محلي از ارعاب نداشت اما اکنون بي توجهي به حقوق زنان با نقد ‏گسترده زنان جامعه رو به رو خواهد شد هرچند اگر کمتر پاسخي بگيرد.

******
معمولا در بازجويي ها يا شبيخون به اصحاب جنبش ها، مدافعان حقوق بشر، روزنامه نگاران،... دو نکته بيش از ‏هر چيز مورد توجه "امنيت سازان" ما قرار مي گيرد. يکي شناخت نقاط ضعف فرد بازجو شونده است تا بتوان با ‏حمله و تحت فشار قرار دادنش، خاموش يا بي حسش کرد و ديگري شناخت نقاط تحريک آميز جامعه در برابر ‏بازجو شونده تا بتوان با تحريک جامعه عليه وي، از حرکت بازش ايستاند؛ يعني اقدامي ضد اخلاقي اما براي ‏تقويت اخلاق پليسي و حکومتي در جامعه.‏

‏ چندي است که "هويت" سازان صدا و سيمايي و کيهاني دهه 70 با "هويتي" جديد در دهه اخير و از طريق ‏خبرگزاري رسمي ايران که به همه ما شهروندان ايراني تعلق دارد سعي ديگري کرده اند تا "چراغ" ديگري را ‏عليه مدافعان حقوق بشر و فعالان جنبش زنان روشن کنند. نسبت بهايي گري و دفاع از بهائيت به شيرين عبادي و ‏فرزند او، اتهام براندازي نرم و کارگزاران فرهنگي غرب خواندن فعالان جنبش زنان و مدافعان حقوق برابر و ‏کمپين يک ميليون امضا از جمله حملات اخير هويت سازان جديد است. ‏

دو مطلب اخير ايرنا يکي "شيرين عبادي : اسارت در تور بهائيت" که ابتدا به قلم دکتر علي رضا حيدري بر ‏صفحه خبرگزاري قرار گرفت ولي بلافاصله نام نويسنده پاک شد و به جاي آن تنها عنوان "دفتر پژوهش و ‏بررسي خبر" ذکر شد؛ و سپس مطلب ديگري با عنوان "کمپين يک ميليون امضا تروريستي و دنبال فحشا است" ‏برگرفته از سخنراني پيام فضلي‌نژاد در همايش طرح ولايت استان خوزستان، نمونه هاي نخست اين اتهام زني ‏هاست که بايد منتظر نوشته هاي بعدي اين "پژوهش گران" مراکز امنيتي بود. مي گويم "پژوهش گران" زيرا ‏اخيرا در تب و تاب گسترده اي که جامعه ايران را از دکتر پروري و دکتر سازي و ارائه دکترين هاي جديد در بر ‏گرفته است کارشناسان و بازجويان کيهاني نيز براي مشروعيت بخشي و علمي نشان دادن ادعاهايشان تحت ‏عنوان پژوهش گر معرفي مي شوند. ‏

در نوشته "اسارت در تور بهائيت"، "پژوهش گر" اين نوشته که خود را طرفدار "تز دانستن حق مردم است" مي ‏داند در ابتداي نوشته خود مثلا با استفاده از نظريات فوکو گفتمان حقوق بشري گسترش يابنده در جامعه کنوني ‏ايران را دست پروده کمپاني هاي توليد گفتمان غربي مي داند و به جاي تحليل و تبين اين ادعا ابزار پژوهش را ‏کنار گذاشته و از طريق "اسناد غير قابل انکاري" چون تقدير کميته نوبل صلح از شيرين عبادي به خاطر دفاع از ‏حقوق بشر و مردم سالاري، ابراز خوشحالي جرج بوش از انتخاب وي، پذيرش وکالت بهائيان يا نقد قوانين ‏نابرابر از سوي شيرين عبادي ... زبان به اتهام زني عليه وي و فرزندش نرگس توسليان مي گشايد. وي با زير ‏سوال بردن جايزه نوبل صلح، تلاش هاي شيرين عبادي و مدافعان حقوق بشر در گسترش گفتمان حقوق بشري در ‏ايران را چون نمي تواند منکر شود به "گفتمان صادراتي اغيار" تعبير مي کند. زيرا حداقل نويسنده بايد با توجه به ‏اطلاعات ذي قيمتي که دارد واقف باشد که طي چند سال اخير وکلاي کانون مدافعان حقوق بشر، به ويژه شيرين ‏عبادي، نسرين ستوده ، ليلا علي کرمي، دکتر عبدالفتاح سلطاني... ، همچنين وکلايي چون زهرا ارزني، فريده ‏غيرت، گيتي پورفاضل، محمد شريف ...که به طور رايگان وکالت فعالان اجتماعي و سياسي و مذهبي را برعهده ‏داشته اند تا چه حد به دليل پشتيباني مالي، فکري و معنوي خود حامي اين جنبش ها بوده اند. در واقع سند واقعي ‏‏"غير قابل انکار" عملکرد آنان است. ‏

‏ مطلب ديگر، "کمپين يک ميليون امضا تروريستي و دنبال فحشا است"، اتهام زني هاي پژوهش گر کيهان است ‏که باز هم در خبرگزاري رسمي کشور منتشر مي شود.او در اين سخنراني نه تنها شيرين عبادي که شهلا لاهيجي، ‏رخشان بين اعتماد، تهمينه ميلاني، پوران درخشنده، شهلا شرکت، شادي صدر، فاطمه صادقي، اعضاي مرکز ‏فرهنگي زنان، فعالان کمپين يک ميليون امضا، مجله زنان و...را کارگزاران فرهنگي طرح خاورميانه بزرگ و ‏مروجان "همجنسگرايي، آزادي حجاب، سقط جنين، آزادي سکسواليته و بهاييت " مي داند که از نظر وي نه تنها ‏‏"ايدئولوژي فحشا"راتبليع مي کنند که از گروه هاي تروريستي هم دفاع مي کنند. نويسنده در نهايت به اين هم بسنده ‏نمي کند و فرمان مي دهد : "يک بار براي هميشه بايد دين خود را به انقلاب اسلامي ادا کنيم و در اين راه تنها به ‏دليران و دريا دلان انقلابي محتاجيم."‏

مي توان براي پاسخ به هر يک از اتهاماتي که در اين نوشته ها آمده است صفحه ها مطلب نوشت و به اين نوع ‏تحريک و تشويش اذهان پاسخ داد اما هدف من در اين نوشته پاسخ دهي به اين پژوهشگران امنيتي نيست چرا که ‏آنان که منبع اصلي اين داده ها و پردازش آنها هستند خود در جريان اصلي اطلاعات نيز قرار دارند و به درستي ‏مي دانند که چگونه مي توان با تحريک احساسات مذهبي، قومي، ملي مردمان راه خود را پيش برد و البته "دانستن ‏حق مردم است" را هم شعار خود قرار داد.‏

اما آيا "پژوهش " هايي از اين دست همچون گذشته پاسخ مي گيرند؟ بارها در نقد قوانين تبعيض آميز در حوزه ‏زنان گفته شده است که فرهنگ جامعه ما جلوتر از قوانين کشور است و به همين دليل به طور مثال عرف جامعه ‏ديگر ازدواج زود هنگام دخترکان خردسال را بر نمي تابد، ولي قانون همچنان بر همان پاشنه مي چرخد يا اگر ‏فرهنگ ما جلوتر از قانون نبود چنين اعتراضي گسترده و از همه طيف هاي فکري جامعه در برابر تصويب ‏قانون ضد خانواده پديد نمي آمد،... مي خواهم بگويم نه تنها فرهنگ ما جلوتر از قانون ماست، که امروز فرهنگ ‏جامعه ما بسيار جلوتر از فرهنگ سلطه گر حکومتي مان نيز شده است.به عبارت ديگر، الزامات جامعه مدني نه ‏صرفا در شعار که در خواسته ها و مناسبات و روابط بين فردي و گروهي و جنبشي در حال رسوخ است. تلاش ‏براي آزادي افراد حق طلب و فعالان جنبش هاي اجتماعي اعم از زن و مرد از جنبش هاي زنان، کارگري، ‏دانشجويي يا دفاع از حقوق هر يک از اقليت هاي مذهبي، مليتي ، هويتي، جنسي، ... حتي اگر موافق نظر يا ‏ديدگاه يا روش شان نباشيم گامي بزرگ در جهت دموکراتيزه کردن فرد فردمان، جامعه، حتي حکومت و به ‏عبارت ديگر شالوده شکني سنت تاريخي مان بوده است. بارها مذاهب شيعه و سني را عليه هم شورانده اند تا ‏ماهي خود از آب بگيرند اما اکنون فعالان آگاه شيعه و سني، ترک و کرد در تلاش اند که اين تحريکات را بي ‏پاسخ گذاشته و با اقدام به فعاليت هاي مشترک در برابر تحريک سازي ها مقاومت کنند؛ از کودکي به ما مي گويند ‏يهودي ها بو مي دهند، بهايي ها نجس اند و ... تا تحريکات و جنگ هاي مذهبي را دامن زنند اما اکنون بسياري از ‏ما مي دانيم که براي رسيدن به يک جامعه انساني توجه به حقوق اقليت ها و نه پايمال کردن حقوق آنها شرط است، ‏هرچند تلاش شود که راه دفاع از موکلان اقليت هايي چون بهايي ها را با ايجاد ترس و اتهام ضد دين بودن ببندند، ‏يا دفاع از حقوق همجنسگرايان را فحشا بخوانند؛ يا فعالان کمپين يک ميليون امضا را به رغم مسالمت آميز بودن ‏حرکتشان تروريست معرفي کنند ... همه اين اقدامات از آن روست تا با تحريک بخشي از جامعه عليه بخش ديگر ‏آن يعني زنان و اقليت ها بر فشار هر چه بيشتر و ايجاد رعب و وحشت نسبت به فعاليت اجتماعي و جنبشي دامن ‏زنند اما مشاهده مي کنيم که روز به روز نه تنها بر تعداد کنشگران زن افزوده مي شود که تعداد مدافعان حقوق ‏اقليت هاي ديگر نيز فزوني مي گيرد. ‏

دفاع از حقوق زنان، اقليت هاي جنسي، قومي و مذهبي... را شايد بتوان ضريب سنجش دموکراتيک بودن يک ‏جامعه دانست.شايد پيش تر دفاع از حقوق زنان محلي از ارعاب نداشت اما اکنون بي توجهي به حقوق زنان با نقد ‏گسترده زنان جامعه رو به رو خواهد شد هرچند اگر کمتر پاسخي بگيرد. دفاع از حقوق اقليت ها نيز تجربه اي از ‏اين دست است. هم اکنون هرچند دفاع از حقوق اقليت ها - نه الزاما موافقت با آنان - به مثابه امري سياسي، ضديت ‏با دين، يا ضديت با تماميت ارضي تلقي مي شود اما به نظر مي آيد که جامعه مدني ما در حال عبور از اين ‏مرحله نيز هست. اگر در گذشته به مدد حاکميت سلطه و فرهنگ سلطه گر، نقطه تحريک پذيري اش بالا، تحملش ‏ناچيز، و درک و مشاهده اش از تفاوت ها محدود بود اکنون جامعه اي خواهيم داشت که در آن به يمن ارتقاي ‏فرهنگي، رشد و پختگي جنبش ها و توان باز خواني و نقد روزمره رفتارها و عملکردهايش در حوزه جمعي و ‏فردي و گسترش گفتگوي درون گروهي، درون جنبشي و بين جنبشي، فرهنگي کثرت گرا و سلطه ستيز در حال ‏شکل گيري است. ما به تدريج مي آموزيم که هر چه بيشتر به "حاشيه رانده شده هاي جامعه" راببينيم بيشتر قادر ‏خواهيم بود تا با درک تفاوت ها و احترام به حقوق اقليت ها جامعه مدني مان را شکل دهيم؛ حرکتي که حاکميت ‏نسبت به آن عقب مانده است و به همين دليل است فشار را بر مدافعانش بيشتر مي کند. با چنين رويکردي دفاع از ‏حقوق زنان، دراويش، دانشجويان، بهائيان، زهرا بني يعقوب ها، هانا ها و روناک ها، کبودوندها و کمانگرها ‏‏...در ظرف حاکميت تک صدايي نمي گنجد، و از همين روست که عملکرد شيرين عبادي ها تحمل نمي شود. ‏براستي جامعه چند صدايي پر صدا تر از حاکميت تک صداست هر چند شاهد برخوردها و قتل هاي زنجيره اي ‏نويني باشيم.
دوشنبه 28 مرداد 1387 [2008.08.18]