اما آنچه که تا کنون نوشتم و شما خواندید عین دیدهها، شنیدهها و دریافتهای فردیام بوده است. بی کم و کاست. سراسر دادههایی که در این "گزارشگونه" یعنی همین "گزارش سطحی" آمده (که گویا براستی خود "توهین به شعور خواننده" بوده و "انتظاری را برآورده" نمی کرده) بر پایۀ واقعیت بوده و نه قصهگویی و تخیّلات.
گزارشگری که در پی خبررسانی مستقل و انتقادی از رویدادی زنده است، نظارهگری زنده است. نظارهگر زنده در گزارش خود به چهرههای جنجالی و غیرجنجالی در این کنفرانس کنایه نمیزند، از آنها نام میبرد. خیلی ساده، خیلی روشن. هر چیزی میتواند بر او تأثیر بگذارد و ذهنش را به کار بگیرد، پس حتا از هوا و فضای شهر هم میگوید. چرا این کار را میکند؟ زیرا او دارد با مجموعهای از دریافتهای خود در محیط با یک رویداد درگیر میشود، زیرا او میخواهد از وجود خودش مایه بگذارد و امیدوار است که بتواند فضایی را به خواننده منتقل کند. یعنی همانگونه که او میبیند و همانگونه که او از سر میگذراند. برای اینکار باید تا درجۀ معینی خودانگیخته گزارش کند. بنابراین تردیدها، پرسشها و پس ِفکرش را به خواننده لو میدهد. چرا لو میدهد؟ زیرا باید این کار را بکند. زیرا وظیفهاش این است. چنین شکلی از گزارشگری یعنی لو دادن پرسشها/مشاهدات/ اطلاعات گردآوری شده به خواننده، یعنی لو دادن پرسشها/مشاهدات/اطلاعات گردآوری شده به افکار عمومی.
پس نظارهگر زنده "پروتکل نویسی" نمیکند. چرا نمیکند؟ زیرا او اهل چالش است و نمیخواهد "میرزابنویس" محبوب محافل باشد. او نمیخواهد "گزارشی کامل" بنویسد. او فکر میکند که "گزارش کامل نوشتن" یک دروغ بزرگ است. او فکر میکند که "گزارش نسبتاً کامل نوشتن" هم یک دروغ نسبتاً بزرگ است. او فکر میکند "گزارش کامل" مطلقاً ممکن نیست. بنابراین او تنها میخواهد گزارش واقعی خودش را بنویسد، پس "حساب و کتاب" دوست و دشمن را نمیکند، از "تف و لعنت" دوست و دشمن هم نمیهراسد، کارش رتوشزدایی است، کارش آشکار کردن نکتههای متناقض و پنهان است، میکوشد ضعفهایی بنیادی را زیر ذره بین ببرد، صدای ناهمساز را از حاشیهها به مرکز میآورد. و البته که همین گزارشگر، آنسو و آنروی دیگر رویداد را هم میبیند، اگر ارزشی یافته، اگر اصالتی دیده، از آن یاد میکند، دیدگاه خویش را، دیدگاه جمع قلمداد نمیکند، هم از خودش و هم از رویداد فاصله میگیرد تا بتواند گزارشی منصفانه بنویسد، مسئولیت نوشتهاش را به عهده میگیرد و به پیشواز پیامدهایش میرود. همۀ این ویژگیها را که با هم جمع کنی، میشود "وجدان حرفهای".
- مگر من وجدانی هم دارم؟
- گزارشی که برای نخستین بار برای شهرزاد نیوز ارسال کردم، در یکی دو جا با فرمول بندی دیگری نوشته شده بود. مثلاً نام قرائت کنندۀ متن پیام کمیتۀ برگزار کننده، "جمیله داوودی" ذکر شده بود. در شکل نهایی نام همۀ اعضای کمیته محلی برکلی آمده است.
- دلیل این اشتباه؟
- راه پیدا کردن سطرهایی حذف شده به متن گزارش و ارسال متن اصلاح نشده به شهرزاد نیوز.
- دلیل راه یافتن این اشتباه؟
- چشم انسان گاهی خطا میکند.
-اقدامات ضربتی برای غلبه بر این اشتباه؟
- ارسال دوبارۀ متن گزارش در شکل نهاییاش به شهرزاد نیوز ( با قید پوزش و اصلاحات) در روز بعد.
دلیل مؤثر نبودن به موقع اقدامات ضربتی؟
- چاپ و نشر در یک سایت خبری روزانه بسیار سریع است آنگونه که گاه نوشتهای از نویسندهاش جلو میزند.
دیگر چه غلطی کردی؟
- هیچ. همه جا، به همۀ دوستان یادآوری کردم که به متن نهایی گزارش که همان متن اصلاح شده بود، توجه کنند. می شد بهراحتی این سهو تایپی را بی سر و صدا در اینترنت اصلاح کرد، چنانکه بسیاری همین کار میکنند و آب از آب تکان نمیخورد و کسی متوجه نمیشود. چه بسیار کسان که حتا نوشتههایشان را کم و زیاد میکنند، مضمونها را تغییر میدهند. این روش بسیار شایع است، اما میدانیم که درست نیست. باید سهو و خطاها را مسئولانه اصلاح کرد و به آگاهی عموم رساند. و من کاری جز این نکردم.
- حالا منظور؟
- (سکوتی طولانی)
گمان میکنم که یک جای ذهنم خونریزی کرده... و بدجوری زخمی شدهام. اما برجسته ترین لحظهها هنوز همانگونه یادم هست که نوشتم: " و گلناز امین به روی صحنه میآید. او از خویشان و بازماندگان جانباختگان که در سالن هستد، میخواهد که برخیزند و بایستند. آنها برمیخیزند و میایستند. آنهایی که نزدیک من ایستادهاند، گونههایشان خیس اشک است. جمعیت غرقه در اندوه و اشک آرام سالن را ترک میکند. باید رفت هواخوری..." همین را نوشتم. درست است. من این مضمون را یادداشت کردم و یادداشتهایم هنوز در دسترسند: "همۂ کسانی که عزیزان خود را در بیست و هفت سال گذشته از دست دادهاند، بایستند." این مضمون جملهای از گلناز امین بود. آیا کسی دیگر هم چیزی شبیه آن را گفته است؟ شاید گفته باشد، شاید نگفته باشد. من نمیدانم. من چیزی را که در ذهنم نمانده، گزارش نمیکنم.
درست است. نوشتهام که " لوح کوچکی در کنار طومار سفیدی گذاشته میشود که تا روی زمین، بر سطح صحنه باز شده، نام بیست و چهار هزار جانباخته بر آن نوشته شده است." بله، آنچه را که شنیدم، گزارش کردم. آیا این همان طوماری بوده که شادی امین میگوید در تهیه اش سهیم بوده است؟ من نمیدانم.
اما چیزی که اظهر من الشمس است، تناقضهای ساختاری و موضعی بنیاد پژوهشهای زنان ایران است. و باز هم روشن است که من با درک، "بینش" و "نگاه" خودم به "جنبش زنان و بنیاد پژوهشها" یا به هر مقولۀ دیگر مینویسم. و البته که در گذر این کنفرانسها ماجراهای غافلگیرکننده رخ میدهد. و البته که جای انکار نیست. و البته که همۀ این غافلگیرکردنها هیچ تصادفی نیست. واقعیت اینست که بنا بر ترکیب افراد در کمیتههای محلی و دیدگاههای آنان، کنفرانسها چپ و راست میزنند. نقد و بررسی این گرایشها نه جایش در آن گزارش بوده و نه جایش در اینجاست. اما ناگزیرم به این نکته اشاره کنم که هر سال این جبههبندیها بنا به آرایش نیروهای زنان کوشنده در هر شهر تغییر میکند. هر سال این کش و قوسها مهر خود را بر محتوای کنفرانسها و گزینش سخنرانها و "زن برگزیدۂ سال" میزند. و چه جای حاشاست که با کناره گیری نخستین همکاران بنیاد، چرخشهای ناگهانی در این کنفرانسها بیشتر و بیشتر شده است. گزینش مشاوران انتصابی براستی خود اقدامی برای غلبه یافتن بر این کش و قوسهاست که می بینیم همیشه هم کارساز نمیافتد.
اینکه در سال 1999 ، در مونترال "زنان جانباخته " را به عنوان "زنان برگزیده" شناختهاند، واقعیت تناقضهای بنیاد را تغییر نمیدهد. تازه همین گزینش نیز باید به پرسش گرفته شود. زنانی که جان باختهاند، چه نیازی دارند به گزینش از سوی زندگان؟ گرامیداشت و زنده نگاه داشتن یاد آنان یک چیز است و گزینش آنان به عنوان "زن برگزیدۂ سال" چیز دیگر. مشکل الگوسازی و بازسازی کلیشههایی پسمانده، چون "زن شایسته بودن"، تنها گرایشهای راست و ناسیونالیست را در بر نمیگیرد. چپها هم میتوانند به نوعی دیگر گرفتار این تلقیها باشند. من در مطلبی دیگر حتا به گزینش راضیه ابراهیمزاده به عنوان "زن برگزیده" نگاه کردم و این راه و روش و چهارچوب را با سرشت انقلابی شخصیت او در تضاد دیدم. و البته که من، در بنیان، با امر "گزینش زن برگزیدۀ سال" مشکل دارم. بنابراین یک بار دیگر تصریح میکنم که کنفرانسهای بنیاد میان کلیشهسازی از تصویر "زن ایرانی" و گاه، کلیشهشکنیهای مقطعی در نوسان بوده و تا درش بر این پاشنه بچرخد، همچنان در نوسان خواهد ماند.
گزارشهای کنفرانس بنیاد در برکلی چه کم و کاستیهایی داشتهاند یا نداشتهاند؟ یکی از راههای عافیتطلبی ژورنالیستی، معمولاً دررفتن از نوشتن گزارشهای انتقادی و چالشگرانه است. یعنی آنقدر کلیگویی کنید که به مفت هم نیارزد. گزارش یک روز کامل را از صبح زود تا شب دیروقت در چند سطر بیخطر خلاصه کنید. از شرح جزئیات پرهیز کنید، زیرا کار دستتان میدهد. به شکلی بنویسید که برنامه گزاران، سال دیگر حتماً شما را به برنامهشان دعوت کنند. در ضمن حواستان باشد که یک وقت"میمی جون" و "جیجی جون" و "نینی جون" از گزارش شما رنجیده خاطر نشوند. اگر دیر رسیدید و نیمی از مهمترین برنامهها را از دست دادید، در گزارشتان هیچ اشارهای به آن نکنید. برعکس گزارش را گونهای بنویسید که خواننده تصور کند، برنامه از همان جایی آغاز شده که شما نوشتهاید.
آیا منتقدانی از این دست، این نقصهای آشکار را در گزارشهایی دیگر از کنفرانس برکلی میبینند؟ نه. نمیبینند زیرا که نمیخواهند ببینند. من از نقد و بررسی این گزارشها پرهیز میکنم، زیرا موضوع این نوشته نیست. از مجموعۀ نسبتها و اتهامات ریز و درشتی که شادی امین در وجه غالب و ناغالب بر من و رسانۀ اینترنتی شهرزاد نیوز روا داشته، میگذرم. و البته شهرزاد نیوز هم نیازی به دفاع این نگارنده ندارد. مسئولیت نویسنده و رسانه هر یک در جای خود میبایست روشن باشد. اینکه ما (یا من) کجا ایستادهایم، چگونه حرکت میکنیم؟ اینکه ما را (یا مرا) "با جنبش زنان کاری" هست یا نه؟ و اینکه آیا تاختن منتقدی/داوری بر ما (یا بر من) از آگاهی و عمقی ریشه میگیرد یا نه؟ و اینکه آیا او جانب انصاف را رعایت میکند یا نه؟ اینها همه بماند برای مخاطبان این نوشته که اگر سزاوار دیدند، خود بروند جستجو کنند. تا شاید، اگر برخیشان، یک وقت لازم دانستند، "صدای آمریکا" را به عنوان "گزارشگر برگزیدۀ سال" انتخاب کنند و به آن یک لوح تقدیر دهند.***
هایده ترابی
24 ژوئیه 2008
- شادی امین (ظاهراً) وقتی از چیزی بدش میآید به نام آن چیز، یک پسوند "گونه" میچسباند.
** واژههای در گیومه به نقل از نقد شادی امین است بر گزارشهایی منتشر شده از کنفرانس بنیاد در برکلی. این نقد دقیقاً بر کدام یک از گزارشهاست؟ اغلب مشخص نیست. ظاهراً "گزارشهای سطحی" همه با هم نقد میشوند. خوانندۀ متن اغلب باید از اشارات دریابد که او کدام گزارش را مد نظر دارد. نگاه کنید به «گزارش نویسی "حرفه"ای و "حرفه" گزارشنویسی!"، سایت شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی:
http://www.shabakeh.de/archives/individual/001685.html#more
*** شادی امین گزارش "صدای آمریکا" را بهترین و حرفهایترین گزارش ارزیابی میکند. بسیار خوب. مشکلی نیست. تنها یک چیز را درک نمیکنم: اینکه چگونه فردی که در محل حضور نداشته، میتواند بگوید که ماوقع در آن برنامه چه بوده و چه نبوده است؟ و اینکه چگونه همین فرد غایب میتواند با اطمینان بر درستی و نادرستی گزارشها صحّه بگذارد؟