Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

وضعیت زنان کارگر و شکاف های جنسیتی / پروین اشرفی

زمانی طبقه کارگر یک پارچگی خود را به دست می آورد که بخش های متفاوت آن در عمل روزمره و پراتیک اجتماعی خود به علل شکاف های درونی خود آگاهی یابد و برای رفع آن ها تلاش کند, از جمله به شکاف جنسیتی در درون خود.
*****

با سلام و تشکر از برگزارکنندگان این سمینار, روزجهانی کارگر را به همه کسانی که در سمینار حضور دارند و به تمام کارگران آزاده در سرتاسر جهان تبریک می گویم.

قبل از اینکه به موضوع اصلی سخنرانی ام بپردازم, میخواهم اشاره کوتاهی داشته باشم به اینکه چرا ضرورت دارد در چنین روزی , در برنامه های مربوط به بزرگداشت روز جهانی کارگر, بخشی از برنامه را بطور ویژه به زنان کارگر اختصاص بدهیم. به اختصار به دو دلیل اساسی این ضرورت می پردازم:

یکم اینکه , در کلیه جوامع معاصر, بی حقوقی و ستم مضاعف ناشی از تبعیض جنسی بر زنان به شدیدترین وجه اعمال میشود و زنان حتی از همان حقوق و آزادیهای نیم بند و محدود مردان ( اگر چنانچه اصلا وجود داشته باشد) بی بهره هستند. ستمکشی زن به عنوان یک وجه مشخصه و مهم دنیای امروز باید در چنین روزهایی مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. زیرا اگر بپذیریم که روز جهانی کارگر, روز پیکار نیروی کار بر علیه استثمار و بردگی طبقاتی است, زنان بعنوان بخش عظیمی از این نیروی کار, چه درکشورهای از نظر اقتصادی و اجتماعی عقب افتاده ( و یا عقب نگهداشته شده) و تحت نفوذ مذهب و سنن کهنه , و چه در جوامع "مدرن" سرمایه داری, در واقع در متن مکانیسم اقتصاد سرمایه داری و روابط مردسالارانه حاکم بر جامعه, از ستم و تبعیض ویژه ای رنج می برند.

دوم اینکه , دقیقا بخاطر آن واقعیاتی که در درون جوامع سرمایه داری بطور روزمره رخ مینماید, بخصوص در رابطه با وضعیت زنان کارگر, بحث در مورد زنان کارگر بدون هیچ اما و اگری ضرورت می یابد. از آنجائیکه ارتباط تنگاتنگی بین سلطه طبقاتی و سلطه جنسیتی در جوامع طبقاتی وجود دارد, و صد البته از آنجائیکه محو کامل سلطه جنسیتی و تحقق کامل برابری زن و مرد, بدون تغییرات بنیادی ساختار جامعه سرمایه داری, تخیلی بیش نیست, لذا پرداختن به فشار مضاعفی که زنان کارگر در زندگی اجتماعی و اقتصادی خود تحمل می کنند, دارای اهمیت بسیار میگردد. به عبارت دیگر از آنجایی که زنان بطور عموم و زنان کارگر بطور اخص, در واقع دست بگریبان نبرد در دو جبهه می باشند, میدان مبارزاتشان بسیار وسیعتر است. بنابراین جنبش کارگری, مدافعین این جنبش و فعالین آن, این وظیفه سنگین را بدوش دارند که بیش از همه جنبش های دیگر, به این ستم ویژه بطور اصولی برخورد کنند, تلاش برای از بین بردن آن را از آن خود بدانند و برای پیشبرد مبارزه علیه ستم جنسیتی نیرو آزاد کنند, ضمن اینکه حتی در درون خویش نیز باید, با یک خانه تکانی واقعی در رابطه با پرداختن به مسائل ویژه زنان کارگر, به مبارزه برخیزند.

در همین راستا است که تم وضعیت زنان کارگر را برای بحث در این روز بخصوص برگزیده ام.
به محض اینکه میگوییم که میخواهیم در مورد زنان کارگر صحبت کنیم, اول از همه بحث هایی چون تفاوت میزان کار و دستمزد زنان کارگر نسبت به مردان کارگر به اذهان ما خطور می کند. اما ضمن اهمیت فوق العاده این بخش از موضوع , باید اذعان کنم که این تکه ای از ماجرای ستمکشی زنان است و البته ناگفته نماند بسیار واقعی هم هست. در واقع, میدان فرودستی زنان در جوامع کنونی وسیعتر از فقط تفاوت در میزان دستمزد است. این را هم در نظر داشته باشیم که این نوع تفاوت ( یعنی اختلاف دستمزد) حتی در میان خود مردان کارگر نیز به دلایل مختلف وجود دارد. زنان کارگر علاوه بر رنج و گرفتاری هایی که تمامی کارگران هم طبقه ای شان در جامعه دچار آن هستند, مصائب و مشکلات دیگری را نیز به خاطر جایگاه فرودستشان در جامعه تحمل می کنند. به عبارت دیگر, هم از مسائلی که ویژه زنان است در رنج و عذاب بسر می برند و هم از مشکلات و مسائلی که کل طبقه را متأثر مینماید و مربوط به کل مبارزات طبقه است.

در واقع از آنجایی که اکثریت زنان جامعه ما را زنان طبقه پایئن جامعه تشکیل میدهند, وقتی که از این رنج و عذاب صحبت می کنیم, باید وسعت آن را در نظر داشته باشیم و ببینیم این فرودستی تا چه شعاعی پیش میرود.

بررسی داده های آماری و پژوهشی در مورد ساختار کلی نیروی کار زنان کارگر و اوضاع آنها نشان میدهد که زنان کارگر را علی العموم میتوان به چهار بخش دسته بندی نمود:

بخش اول :
بخشی از زنان کارگر در کارخانجات تولیدی "بزرگ" به کار اشتغال دارند. متأسفانه تعداد این زنان روز بروز رو به کاهش است. کارخانجات "بزرگ" , به دلایل خاصی اصلا تمایلی به استخدام زنان ندارند و از آنجائیکه فکر می کنند زنان قادر به اضافه کاری و یا کار شیفتی نیستند, به علاوه اینکه بخاطر زایمان به مرخصی نیاز دارند, و این خود برای کارفرما هزینه بر میدارد, اکثرا ترجیح میدهند مردان را استخدام کنند. این امر, در کنار اخراج های وسیع زنان از کار, به کاهش تعداد زنان کارگر در این سطح , کمک نموده و آنرا سرعت می بخشد. در نتیجه زنان رفته رفته از کارخانجات بزرگ حذف میشوند.

بخش دوم:
تعداد بسیار زیادی از زنان کارگر در کارگاه های کوچک تولیدی کار می کنند. شرایط کاری این زنان نسبت به آنهایی که در بخش اول به کار اشتغال دارند, بسیار اسفناک تر و دردآورتر است. آنها عمدتا زیر پوشش قانون کار قرار داده نمیشوند. برای کودکان آنها مهد کودک تأمین نمیشود , از مرخصی زایمان بی بهره اند و رسما دستمزد کمتری از مردان کارگر می گیرند. و میزان دستمزد آنها - چه به عنوان کارگر ماهر و متخصص و چه به عنوان کارگر ساده - شاید حتی 60 درصد مزد مردان شاغل در همان کار هم نشود.

بخش سوم:
در این بخش زنان کارگری جای گرفته اند که که اصلا نشانی از آنها در آمار و ارقام وجود ندارد. انگار که اصلا وجود خارجی ندارند. این ها زنانی هستند که در خانه های خود بکار مشغول هستند. منظور البته خانه داری نیست, بلکه اشاره به آن کارهایی در خانه است که به عنوان صنعت خانگی شناخته شده است. مانند کار بسته بندی مواد مختلف, خشک و بسته بندی کردن میوه و سبزی, سر هم کردن قطعات, مثلا سوار کردن یک پیچ بر روی یک قطعه الکتریکی و یا انجام دیگر کارهای مشابه در خانه. سطح دستمزد این بخش از زنان کارگر آنقدر نازل است که حتی برخی از کارخانه های بزرگ هم ترجیح میدهند بخشی از کار روزانه خود را به زنانی که در خانه کار می کنند, واگذار نمایند. بدین ترتیب , کارفرمایان از سویی در برخی از هزینه های خود, مانند هزینه برق صرفه جویی میکنند, و از سوی دیگر هیچگونه مزایایی نیز به این زنان کارگر نمیدهند. تعداد این بخش از کارگران زن در حال افزایش می باشد.

بخش چهارم:
این بخش شامل زنان کارگر شرکت های پیمان کاری می باشد. پیمان کار, طبق قرارداد مابین خود و صاحب کار, قرارداد کاری را به نام خود می گیرد و بعد کارگران زن را برای انجام آن به کار میگمارد. مانند نظافت مراکز تولیدی و یا خانه های ثروتمندان . دستمزد این بخش از کارگران زن بسیار ناچیز است. بویژه که پیمان کار از دستمزد آنها آشکارا می دزدد. مثلا اگر کار را با قرارداد روزی 8 هزار تومان برای نظافت از صاحب خانه ای بگیرد , فقط 4 هزار تومان آن را به زن نظافتچی (خدمت کار ) میدهد و نصف بقیه را به جیب خود واریز میکند. نتیجه این دزدی آشکار یعنی 50 درصد سود خالص برای پیمان کار. در این نوع قرارداد کار, هیچ قانون و مقرراتی که دست و پای پیمان کاران را در این چپاول و استثمار بببند - و یا به داد این زنان برسد - وجود ندارد.

در تمام بخش هایی که در بالا برشمردم, البته مردان کارگر نیز به کار اشتغال دارند. اما همانطور که گفتم , زنان کارگر اگر که - بطور عموم - در موقعیتی فرودست قرار دارند, برای آن است که در یک مقایسه کلی در مجموعه شرایط کار و اوضاع و احوال مربوط به انواع این گونه کارها, زنان کارگر هم در رابطه با مردان کارگر در این بخشها در موقعیت پایین تری قرار دارند و هم در رابطه با زنان دیگر اقشار و طبقات در جامعه. به همین دلیل, یعنی به دلیل همین فرودستی است که مسائل کلیدی دیگری در همین بستر - یعنی بستر توضیح وضعیت زنان کارگر- دارای اهمیت میگردد و نمیشود بسادگی از کنار آن گذشت.

در اینجا دیگر صحبت از نابرابری جنسیتی در همه زمینه های زندگی زنان کارگر است. من میخواهم بیشتر از همه به دو بستر اصلی ای که نابرابری جنسیتی خود را نشان میدهد, و دارای زوایای بخصوص با نمودهای ویژه است, بپردازم . این دو بستر عبارتند از:
الف : نابرابری و شکاف جنسیتی در جامعه بطور عموم , و در تمام زمینه های بازار کار بخصوص ( امری که بهرحال جنبش عمومی زنان تاکنون به گوشه هایی از آن اشاراتی داشته است )؛
ب : نابرابری جنسیتی در میان خود طبقه کارگر ( امری که کمتر به آن پرداخته شده است )؛

الف : شکاف جنسیتی در جامعه و بخصوص در بازار کار – نابرابری جنسیتی در بازار کار
شکاف های جنسیتی در سازمان اجتماعی کار, متناظر و به نسبت هر شیوه تولیدی, اشکال متفاوتی داشته اند. اما در جامعه سرمایه داری , شکاف های جنسیتی ویژگی های خود را دارد. علی الخصوص در عرصه کارکرد خانواده و رابطه آن با تولید و نقش زنان در این باره . اگرچه قدمت تاریخی مردسالاری به مثابه یکی از بسترهای بنیادی تبعیض جنسیتی, حتی به پیش از فورماسیون نظام سرمایه داری میرسد, اما با مختصات این نظام و تغییرات درونی آن همساز شده و به بخش جداناپذیری از آن تبدیل گشته است . از آنجائیکه اصولا جامعه طبقاتی بر بنیاد نابرابری و تبعیض استوار است و در همین راستا هم از ستم جنسیتی در زمنیه های مختلف , به ویژه در عرصه تولید و بازتولید بهره می برد, به همه گونه پدیده ها و بنیادهای تبعیض آمیز چنگ می اندازد. از جمله از مردسالاری بهره می گیرد تا به سیستم ستم و تبعیض جنسیتی و نابرابری تداوم ببخشد . نشانه های آنرا میتوانیم در تقسیم کار متکی بر جنسیت, در تمایز و پائین بودن سطح مزدها و به ویژه در عرصه بازتولید سرمایه, در نقش و وظایف زنان در خانواده و کارهای مربوط به امور خانگی, و همچنین در رابطه با بازتولید جسمانی نیروی کار و نقش زنان در این مورد, ببینیم.
در واقع تقسیم کار مبتنی بر جنسیت هم زمینه تاریخی دارد و هم بستر اجتماعی مشخص امروزین. برای اینکه این تقسیم به بهترین وجهی ثابت باقی بماند (بر اساس جنسیت), خدشه دار نشود و تداوم بیابد , انواع و اقسام قوانین , فرهنگ و سنن دست و پاگیر و عقب افتاده قرون وسطایی به کار گرفته میشود.
در همین راستا باید به این واقعیت هم اذعان داشت که تلاش بسیارسختی لازم است تا زنان کارگر از زیر بار قالب های جنسیتی تحمیل شده رها گشته و هویت طبقاتی خود را لمس نمایند. میگویم تلاش سخت, زیرا زمانی که خود زنان کارگر در محل کار, گونه های متفاوت ستم جنسیتی را لمس می کنند و بعد از آن هم - علاوه بر تحمل بردگی کار خانگی و مراقبت و نگهداری از فرزندان - ناچارند به نیازهای گوناگونی که همسران شان به آنها تحمیل می کنند, پاسخ گویند, رهایی از این قالب ها , به یک کار آگاهگرانه و آموزشی سیستماتیک - هم در درون زنان کارگر و هم در درون مردان کارگر – محتاج است. آموزشی که بتواند از پس تبلیغات مردسالارانه بدرستی برآید. چرا که بطور روزمره در خانواده و در محیط کار و از درو دیوار جامعه مدام به زنان گوشزد میشود که آنها شهروندانی هستند (البته از نوع درجه دوم آن) با وظایف و مسئولیت هایی در چهارچوب نورم های شناخته شده یک جامعه مردسالار و نه همکار و عضوی برابر از یک طبقه. جامعه مردسالار, این هویت و قالب جنسیتی را مرتبا به زنان تحمیل می کند: مادر, همسر, خواهر و دختر. به این ترتیب, اگر چنانچه زنان کارگر از اینگونه قالب های جنسیتی رها نگردند, بخش بزرگی از طبقه از دخالت گری برای تغییر سرنوشت خود کنار گذاشته میشود.
این قالب های جنسیتی در تمام زوایای زندگی زنان و در بسیاری از موارد بطور خشونت آمیزی , خود را برخ میکشد. چه در عرصه "خصوصی" و چه در حوزه عمومی و در اجتماع.

• هویت جنسیتی زنان در خانه و در پشت درهای بسته , پنهان از نظرها, به دور از چشم دیگران و بدون اینکه هیچ ناظری شاهد آن باشد, بطور خشونت آمیزی به آنان تحمیل میشود؛
• زنانی که حصار تنگ خانه را شکسته و بکار خارج از خانه اشتغال دارند, تداوم این خشونت را به صورت تحقیر و توهین صاحبان کار, و همچنین بصورت خشونت کلامی در محیط کار نیز تجربه می نمایند. اگر چه صاحبان کار, مردان کارگر را نیز تحقیر نموده و مورد اهانت قرار میدهند, اما این روش در مورد زنان کارگر سمت و سوی خاص خود و صد البته دلایل ویژه خود را دارد و افزون تر می باشد. زیرا زنان عمدتا بخاطر جنسیتشان نیز مورد تحقیر قرار می گیرند. اگر بطور اتفاقی, اشتباهی از آنان در محیط کار رخ بدهد, از اولین نقطه ای که مورد تحقیر قرار میگیرند, زن بودن شان است. زیرا تفکر مردسالار حاکم بر جامعه, راه خود را در محیط های کاری نیز بازیافته است و براین امر تلاش دارد که زنان را ناتوان جلوه بدهد. هدف این تفکر آن است که با تحقیر و توهین به زنان کارگر, اعتماد به نفس آنان را خدشه دار کرده و با این گونه حملات لفظی نیز آنها را از راه بدر نماید, بدین معنی که زنان کارگر را به خانه نشینی وادار نموده و از آنها شخصیت های مصرفی وابسته, بدون هیچ گونه قابلیت های حرفه ای نشان بدهد؛
• علاوه بر خشونت های کلامی کارفرمایان, زنان کارگر بدلیل شوخی های جنسی مردان کارگر در محیط کار, زیر بار فشارهای روانی نیز قرار میگیرند. اخلاقیات جنسی در محیط کار, منجر به شوخی در جمع های مردانه, به گونه ای که برای زنان کارگر قابل شنیدن باشد, میگردد. دست به دست گرداندن تصاویر سکسی از زنان, یکی از آن مواردی است که برخی از مردان کارگر از قبل آن در محیط کار خوش گذرانی می کنند. اگر نگاه های جنسی به زنان در محیط های کاری در اروپا و آمریکا به عنوان آزار جنسی (Sexual Harassment) جرم شناخته شده و مجازات قانونی دارد و شخص مرتکب این گونه اعمال (چه مرد و چه زن) دچار دردسر گشته و یا مورد پیگرد قانونی قرار میگیرد, در ایران - و یا کشورهای مشابه آن - به مصداق "وصف العیش, نصف العیش" از سویی این آزار امری عادی تلقی میشود و از سوی دیگر در پی تثبیت این تفکر کهنه و بدون پشتوانه علمی است که مردان موجودات غریزی هستند و نمیتوانند خود را کنترل کنند, حتی در محیط کار, لذا هیچ ضرورتی هم برای کسب رضایت طرف مقابل برای "خوشگذرانی" وجود ندارد. در این رابطه دو طرفه, فقط مرد تصمیم گیرنده است و بس. موارد بسیاری پیش آمده است که زنان کارگر بخاطر رد پیشنهادات جنسی کارگران مرد و کارفرماهای شان, کار خود را اجبارا از دست داده و یا به اختیار آن را ترک کرده اند؛
• تبعیض در قوانین کاری موجب شده است که کارگران زن از بسیاری از فرصت ها برای رشد و ارتقای خود محروم گردند. بازار کار مرد محور, معیارهای استخدامی بخصوصی را در مورد زنان کارگر اعمال مینماید. خروج کارگاه های زیر ده نفر از شمول قانون کار ( یا بخشی از قانون کار) عمدتا زنان کارگر را در بر گرفته و شرایط فاجعه باری را برای کارگران زن به بار آورده است؛
• بسیاری از زنان در مشاغل مشابه با مردان, از دستمزد نابرابر برای کار مشابه و یکسان برخوردار هستند. تساوی مزد, یعنی حق مزد برابر برای کاری که از ارزش برابر برخوردار است. این حق یک زن کارگر است که به همان اندازه ای که به یک مرد کارگر پرداخت میشود, برای کاری که مهارت و تلاش و مسئولیت مشابه می طلبد و تحت شرایط کاری مشابه انجام میشود, دستمزد برابر دریافت نماید؛
• تاریخا, کاری را که زنان سنتا انجام داده اند, به اندازه "کار مردان" ارزشمند به حساب نیامده است. مراقبت از کودکان و سالمندان, انجام کارهای دفتری, تمیز کردن خانه و دفاتر و درس دادن, نمونه های کارهایی هستند که کم ارزش به حساب می آیند و دستمزد کمتری به آن ها تعلق می گیرد. تأثیرات منفی و پیامدهای اقتصادی – اجتماعی این بی ارزش ساختن "کار زنان" را میتوان از طریق فاکتورهای بسیاری توضیح داد. عدم تساوی مزد, به زنان کارگر و خانواده های آنها صدمه وارد میسازد؛ و زنان و کودکان را در مقابل فقر ضربه پذیرتر مینماید. زنان بیشتر از مردان در فقر زندگی میکنند و اکثر خانواده های تک والد, توسط زنانی که با درآمد پائین زندگی میکنند, سرپرستی میشوند. از آنجائیکه عدم تساوی مزد, به فقر می افزاید, میتواند نتایج مخرب بهداشتی و اجتماعی نیز به دنبال خود داشته باشد. ازجمله تغذیه نا چیز, مسکن نا مناسب, تمرکز کم در انجام کارهای مدرسه و انزوای اجتماعی. عدم تساوی مزد, همچنین به وابستگی اقتصادی مرتبط میشود, امری که بر روی توانایی یک زن در ترک رابطه آزاردهنده و مملو از ستم و تحقیر, تأثیر میگذارد. زنان کارگری که مزد کمتری دریافت میکنند, بازنشستگی کمتری نیز خواهند داشت. زنان کارگر مسن, اغلب تا پایان عمرشان دست به دهان زندگی می کنند. متدهای ارزیابی تعیین مزد در جوامع مبتنی بر تبعیض از آنجائیکه خالی از تعصبات جنسیتی نیز نیست, تاکنون صدمات بسیاری بر زندگی زنان کارگر وارد کرده است؛
• علاوه بر نکات فوق, زنان کارگر به گونه ای نابرابر به منابع تولیدی دست رسی دارند. آنها عمدتا در واحدهای تولیدی کوچک کار می کنند. علاوه بر موانع قانونی, موانع فرهنگی, سنتی و قومی نیز یکی از مهم ترین مکانیسم هایی هستند که در نوع اشتغال زنان اعمال نفوذ می کنند و به مثابه موانعی شناخته شده - که مبتنی بر نورم جاری مملکت می باشند - در فعالیت های اقتصادی زنان نقش ایفا می نمایند. از جمله نمودهای این موانع , اعتقادتی چون " کار زنان مایه سرشکستگی خانواده است" , " زن نان آور خانه نیست. نباید بیرون از خانه کار کند", " وظیفه اصلی زنان بچه داری و حفاظت از سلامت خانواده است" و باورهایی مشابه آن می باشند. این گونه اعتقادات سبب میگردد که فعالیت های اقتصادی بسیاری از زنان گاها مخفیانه صورت بگیرد و از دید مأموران سرشماری و آمارگیری هم پنهان نگاهداشته شود؛
• زنان کارگر از محدودیت در فرصت های شغلی در رنج می باشند. محدودیت های شغلی بخودی خود یافتن کار مناسب برای مردان را دشوار ساخته است , تا چه برسد به زنان که نیروی درجه دوم در بازار کار به حساب می آیند؛
• زنان کارگر دارای امکان برابر در ارتقای شغلی نیستند. اغلب کارفرماها زنان را به صورت نیمه وقت و یا برای دوره معینی بکار میگیرند. این امر سبب میگردد که زنان کارگر علاوه بر محرومیت از مزایای شغلی , فرصت ارتقا به درجات بالاتر کاری را نیز از دست بدهند. به عبارت دیگر, قبل از آنکه به درجات بالاتر شغلی برسند و از حقوق و مزایای بهتر برخوردار شوند, عذر آنان خواسته میشود؛
• در زمان کسادی بازار و رکود اقتصادی , زنان کارگر اولین قربانیان بیکار سازی می باشند. اکثر صاحبان کار قراردادهای کاری را طوری تنظیم می کنند که هروقت دلشان خواست و اوضاع را مناسب تشخیص دادند, زنان کارگر را از کار برکنار کنند, در این قراردادها از هیچگونه مزایایی برای زنان کارگر, در صورت اخراج, نام برده نمیشود. از سوی دیگر از آنجاییکه اغلب زنان کارگر به صورت پاره وقت استخدام میشوند, به هنگام تعدیل نیرو نیز جزو اولین کسانی هستند که در معرض اخراج قرار دارند؛
زنان کارگر, بخاطر شرایط سخت کار, بیشتر دچار انواع بیماری های جسمی و افسردگی روحی میگردند. بسیاری از آنان از صبح کله سحر, قبل از طلوع آفتاب راهی کار - در کارگاه هایی که اغلب در زیرزمین های تنگ و تاریک زن را استثمار می کنند - میگردند و پس از 11 ساعت کار بی وقفه و طاقت فرسا, هنگامیکه آفتاب غروب کرده است, به خانه باز میگردند. تازه مسائل خانوادگی هم بر روی آنها فشار می آورد. مشاجرات کلامی با شوهر ناسازگار که یک بند همسر خود را تحقیر می کند و از وی توقع خدمات رسانی صد در صدی را حتی پس از ساعت ها کار طاقت فرسای طولانی, دارد, نداشتن مهد کودک مناسب برای فرزندان و بسیاری از درگیری های خانوادگی دیگر نیز قوز بالای قوز زندگی زنان کارگر است. یک لحظه در نظر مجسم کنید کار کردن زنان شیر ده را و یا کار با زنان حامله در کوره پزخانه ها را و درعین حال تلاش آنان را برای انجام وظایف خانه داری, آشپزی و مراقبت از فرزندان به همراه کتک خوردن از شوهری که خود نیز زیر بار بی عدالتی اجتماعی – اقتصادی خورد شده است. گفته میشود بیش از 50 درصد طلاق ها در خانواده های کارگری رخ میدهد. شاید چنین به نظر آید که بسیاری از زنان کارگر, تن دادن به تمامی شرایط سخت و غیر انسانی کار را حتی به در خانه ماندن و شب و روز را با شوهر ناسازگار سرکردن ترجیح مبدهند. اما واقعیت این است که برای بسیاری از آنان انتخاب مفهومی ندارد. اگر فقر و فلاکت اقتصادی آنها را به اشتغال در بدترین شرایط کاری سوق میدهد, همه عواملی که در بالا بر شمردم دست بدست هم میدهند تا زنان را به طرف خانه نشینی بکشاند؛
• پاکسازی زنان از محیط های کاری از جمله اولین برنامه هایی بود که جمهوری اسلامی به محض به قدرت رسیدن در دستور کار خود قرار داد. جمهوری اسلامی, از همان ابتدا, زنان را به باز نشستگی زودرس و به بازخرید - که در واقع به نوعی در راه تحقق سیاست پاک سازی بود - تشویق نمود. در این راه , تعطیل کردن بسیاری از مهدکودک ها در ادارات دولتی نیز نیز به خدمت پاک سازی زنان و خانه نشینی آنان در آمد. این امر تا آنجا پیش رفت که با بخشنامه های دولتی همراه شد. اخیرا حتی سازمان صنایع ملی در بخش نساجی هم بخش نامه ای صادر کرده است که ناظر بر ممنوع بودن استخدام زنان می باشد. دولت آپارتاید جنسیتی از سوی دیگر, اداره مهد کودک ها را به دست کارفرمایان سپرد. آنان نیز با تکیه بر سیاست کاهش هزینه , و بعبارت دیگر سیاست افزایش سودهای خود, درب بسیاری از مهدکودک ها را تخته کرده و موجبات بیکارسازی زنان را بیش از پیش فراهم ساختند.

به هر حال اگر چه زنان کارگر ظاهرا از کار در مشاغل رسمی کنار گذاشته میشوند, اما آنها به خانه های خود باز نگشته اند. این گزینه در شرایط زیست فعلی آنها اصلا جایی ندارد. آنها بخاطر فشارهای مالی و اقتصادی, جذب مشاغل حاشیه ای غیر رسمی, قراردادی و خارج از دایره شمول قانون کار و تأمین اجتماعی, گردیده اند.
اگر بپذیریم که در واقع میزان مشارکت زنان در فعالیت های اقتصادی و اجتماعی یکی از شاخص های مهم توسعه انسانی است, هنگامیکه واقعیاتی را که برشمردم در نظر داشته باشیم, و تأثیر آنها را در میزان این مشارکت نادیده نگیریم, می بینیم که این شاخص ها در ایران بسیار پائین هستند. اگر چه زنان در ایران از نظر شاخص آموزشی در شرایط به مراتب بهتری از اکثر کشورهای منطقه بسر می برند, اما ورود زنان به بازار کار و مشارکت آنها در فعالیت های اقتصادی متناسب با آهنگ رشد تحصیلات آنها نبوده است و حضور آنها در بازار کار و سهم درآمد شان در میان کشورهای مشابه, در رتبه بسیار پائینی قرار دارد.
اگرچه آمارها نشان از این دارند که در روستاهای گیلان, زنان هفتاد و شش درصد نیروی کار در بخش برنج کاری و هشتاد درصد نیروی کار در بخش چایکاری را تشکیل میدهند؛ در روستاهای گرگان چهل درصد پنبه کاران و نود درصد سبزی کاران زن هستند؛ و در استان کرمان سهم زنان در صنعت فرش حدود هشتاد درصد کل شاغلان در این صنعت است, با این وصف در سطح کلی در جامعه ما, مشارکت زنان در فعالیت های اقتصادی, همچنان نسبت به مردان کمتر است.
این تفاوت در مشارکت در فعالیت های اقتصادی عمدتا بر بنیاد عنصر تبعیض اقتصادی , سیاسی و اجتماعی استوار است و تأکیدات خود را از مجموعه قوانین ناظر بر سازمان اجتماعی کار در ایران می گیرد. به عبارت دیگر, همه قوانین کار ایران در رابطه با زنان دارای عنصر تبعیض می باشند. ما با دولتی ایدئولوژیک در ایران روبرو هستیم که اصولا عنصر برابری طلبی و ضدیت با تبعیض بر علیه زنان در سرتاسر ایدئولوژی آن نه تنها محلی از اعراب ندارد, بلکه با هزار و یک آیه و سوره و با تکیه بر بسیاری از قوانین قرون وسطایی , زنان را در زندگی خصوصی و در زندگی اجتماعی شان و در خانه و محل کار همواره به جایگاه فرودست سوق میدهد. نتیجتا ما با هیچ اقدامی نیز از سوی دست اندکاران امور کار و اجتماعی در جمهوری اسلامی به نفع زنان و برای رفع تبعیض در سازمان اجتماعی کار روبرو نیستیم و تبعیض جنسیتی کماکان مانعی بر سر راه اشتغال بخش عظیمی از نیروی کار زنان است.

صرف نظر از قوانین دست و پاگیر مشارکت زنان در فعالیت های اقتصادی, عوامل فرهنگی و سنن مردسالارانه را هم باید در نظر داشت. به دلیل وجود فرهنگ سنتی , تا مدتها حتی خود مردان طبقه کارگر گاها ترجیح میدادند که سروکله زنان در محل های کار و یا سازمان های کارگری پیدا نشود. بسیاری از کارگران, کار زنان را شاید تهدیدی برعلیه خانه و خانواده و همچنین نوعی رقابت تلقی مینمودند.
نگاهی کوتاه به زیست طبقه کارگر و اقشار زحمتکش نشان میدهد که در نزد مرد کارگر همیشه معمول بوده است که همسر وی هم به درآمد خانواده کمک کند, هم در مزارع اطراف کار کند, در میدان شهر خرت و پرت بفروشد یا به عنوان خیاط, آشپز, نظافت چی کار نماید.
تا اینجای قضیه هیچ کسی به خاطر انجام این نوع کارها, زنان کارگر را متهم نمیکرد که گویا دارد خانه و خانواده را ول میکند, از مراقبت کودکان سر باز میزند و یا خانواده را از هم می پاشد. اما به محض اینکه زنان برای کارمزدی به سراغ کارخانه ها و کارگاه های پرجمعیت و بزرگ رفتند - جایی که مردها در آن کار می کردند - به محض اینکه محل کار آنها از چهارچوب کار در خانه های دیگران و برای خانواده های دیگر کنده شد, آن وقت دیگر احساس نگرانی و خطر بالا گرفت. زمزمه های گلایه آمیز در باره اینکه کار زنان باعث میشود هم زنجیره خانواده از هم بگسلد و هم سطح دست مزد کارگران مرد سقوط نماید, شروع شد ؛ و تلاش برای هرچه بیشتر کوتاه ساختن دست زنان از اشتغال در کارهای خارج از خانه -چه در خانه خود و چه در خانه دیگران - تشدید گردید. جالب است بدانیم که در آلمان زنان را تا قبل از سال های 1914 در برخی از محیط های کاری "رقیب کثیف" می نامیدند. بد نیست در اینجا اشاره داشته باشم به الکساندر کولونتای. وی میگوید: "روزگاری، مردها فکر می کردند که فقط آنان می بايست فشار مبارزه عليه سرمايه را بر روی شانه های خود تحمل کنند؛ که فقط آنان می بايست با "دنيای کهنه" ، بدون کمک زنان هم طبقه اشان. بجنگند. اما از زمانی که زنان طبقه کارگر به صفوف مبارزه انسان هايی که نيروی کارشان را می فروشند، در آمدند - زنانی که از سر نیاز و بالاجبار به این دليل که همسرانشان و يا پدرانشان بيکار شده اند، به بازار کار رانده گشته اند - کارگران مرد اين واقعيت را تشخيص دادند که تنها گذاشتن زنان و رها کردن آنها در ناآگاهی طبقاتی در عمل به هدف های مبارزاتی خود آنها لطمه زده و مانعی در متحقق شدن اهداف آنها می باشد. به اين دليل که : هر اندازه صفوف مبارزين آگاه وسعيتر باشد، به همان اندازه امکان پيروزی بيشتر خوا هد بود."

از همین جا و با الهام از همین نقل و قولی که از الکساندرا کولونتای آوردم , بحث خود را بر بستر دیگه شکاف جنسیتی معطوف می کنم :

ب – شکاف جنسیتی در درون طبقه کارگر
این که در درون هر طبقه ای اختلافات و شکاف های درونی با اشکال متفاوتی وجود دارد, بر کسی پوشیده نیست. اختلاف ها وشکاف درونی در میان طبقه کارگر نیز دارای اشکال متفاوتی می باشند. از تفاوت در دستمزد گرفته تا اختلافات قومی و مذهبی. این را هم باید تأکید نمایم که بورژوازی همیشه به عناوین مختلف به تعمیق و گسترش این شکاف ها دامن میزند, تا از قبل آن و با ایجاد چند دستگی در درون طبقه کارگر آسانتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد.
در میان انواع شکاف های موجود, شکاف جنسیتی به دیده من یکی از بنیادی ترین آن میباشد. اگر بپذیریم که یکی از پایه هایی که مناسبات سلطه سرمایه بر نیروی کار را تداوم می بخشد, شکاف هایی است که در درون خود طبقه کارگر وجود دارد و یا به عمد تعمیق یافته است, باید این را هم به صراحت بپذیریم که شکاف جنسیتی بین مردان و زنان کارگر - به مثابه یکی از بنیادی ترین شکاف ها - نمود بارزی است از عدم اتحاد در درون طبقه که همواره خدمات شایانی به تداوم سلطه سرمایه مینماید.
این تصور که پدیده مردسالاری و عملکرد های روزمره آن, امری مربوط به بیرون از طبقه کارگر و جنبش کارگری است و ربطی به طبقه کارگر ندارد و یا طبقه کارگر باصطلاح "سالم تر" از این حرفهاست و با مردسالاری میانه ای ندارد, خیالی بیش نمی باشد. چنین تصوری در واقع چشم خود را بر شکاف جنسیتی ای که در زندگی روزمره مردان و زنان کارگر به عیان به چشم میخورد, می بندد و میکوشد آنرا یک پدیده غیرواقعی قلمداد کند تا از پرداختن به آن و مبارزه با آن معاف شود. باید به صراحت بیان کنم که متاسفانه چنین دیدگاهی وجود دارد و آنهم عمدتا در میان مردان کارگر. تو گویی که صحبت از شکاف جنسیتی میان طبقه, به اتحاد آنها لطمه میزند. در حالیکه بدیده من صحبت از آن, راهی را برای برون رفت از این مخمصه باز می کند.
نقش های جنسیتی اگر چه توسط نظام مردسالار بورژوایی فورمولبندی شده و در خدمت تعمیم نابرابری ها بکار گرفته میشود, و همچنین بازتاب عوامل در هم آمیخته ای چون مناسبات تولیدی, ساختارهای فرهنگی, نورم ها, انتظارات و اخلاقیاتی است که نتایج آن زنان را – در مقایسه با مردان - در موضع فرودست قرار میدهد, اما بازتاب این نقش های جنسیتی در خود طبقه کارگر هم باعث میشود که زنان کارگر علاوه بر سلطه طبقاتی, ستم مردسالاری را در خانه, در محیط کار و سراسر جوانب زندگی خود تجربه کنند و تحت تأثیر قالب های هویتی داده شده به آنها قرار گرفته و هویت طبقاتی خود را نادیده بگیرند. یکی از نتایج اسف بار این چنین تهی شدن از هویت طبقاتی آن است که زنان کارگر در خود جنبش کارگری نیز به حاشیه رانده میشوند.
فعالین جنبش کارگری متاسفانه , عدم حضور فعالانه زنان کارگر را در عرصه های مختلف مبارزات کارگری - از عرصه ادبیات کارگری گرفته تا نقش فعال و رهبری کننده در مبارزات متنوع کارگری - را به عناوین مختلف توجیه می کنند. در این باره از جمله گفته می شود که : " خود زنان کارگر علاقه ای به شرکت در عرصه های مبارزاتی نشان نمیدهند!"
جالب است ! وقتی که حتی پوسترهای کارگری اغلب مردان با اندام های ورزیده را ترسیم می کند, وقتی که تلاش چندانی برای برداشتن بارهای بسیاری که بر دوش زنان کارگر در خانه و خانواده وجود دارد, حتی از سوی خود مردان طبقه کارگر انجام نمی گیرد؛ وقتی که حتی مردان کارگر در به حاشیه راندن زنان کارگر نقش داشته و تحت تأثیر روابط پدرسالارانه حاکم بر جامعه به شکاف جنسیتی دامن میزنند, دیگر صحبت از عدم علاقه زنان کارگر به شرکت در عرصه های مبارزاتی , روشن است که توجیهی بیش نیست . چرا زنان کارگر به فعالیت علاقه نشان نمیدهند؟ هیچ توجه کرده اید که زنان در دو شیف , در دو نقش و در دو جبهه کار و مبارزه می کنند؟ کارگر در بیرون خانه , خدمتکار در خانه . انجام امور منزل و مراقبت از خانه و کودکان و افراد مسن خانواده, بخش عظیمی از وقت و انرژی زنان کارگر را می گیرد. بردگی خانه داری دائم العمر بدون جیره و مواجب و بدون حق بازنشستگی, آیا جایی برای بخود آمدن و آموزش طبقاتی زنان باز میگذارد؟
میخواهم به این نتیجه برسم که بنابراین سخن گفتن از مواردی که مسائل ویژه زنان در آن برجسته میگردد, نه تنها به اتحاد در درون طبقه کارگر لطمه نمیزند, بلکه آنرا صیقل میدهد و از آلودگی های ناشی از شکاف جنسیتی به دور میسازد. قرار نیست طبقه کارگر تحولات و انقلاب اجتماعی را بطور مردانه به پیش ببرد, بلکه قرار است آنها را طبقاتی متحقق سازد. و نیمی از این طبقه را هم زنان کارگر تشکیل میدهند. پس این کل طبقه است که باید در درجه اول از شکاف های درونی خود رها شود تا بتواند به مثابه یک طبقه خود را رها کند. مبارزه مشترک زنان و مردان طبقه کارگر بر علیه ستم جنسیتی بر زنان و به چالش کشیدن همه نمودهای آن در خانه, در اجتماع, در محیط های کاری و صد البته در درون جنبش کارگری, به نیرومند کردن این جنبش خواهد انجامید. یک جنبش برای آنکه قوی گردد, باید با هرآنچه که آن را از درون می پوساند, تخریب و تضعیف می کند, مبارزه نماید. شکاف جنسیتی در درون طبقه کارگر یکی از آن ضایعاتی است که بر این طبقه از درون ضربه میزند, از صلابت بدنه آن می کاهد, نیروی جنبش آن را کاهش میدهد, یک پارچگی آن را از بین میبرد, و نهایتا قدرت آن را در پیشبرد امر انقلاب رهایی بخش اجتماعی , سرنگونی بورژوازی و واژگونی سیستم کارمزدی تقلیل میدهد.
وقتی جنبش کارگری فقط به اعتبار مردان کارگر تعریف میشود, باور کنید نشانی از یک نابسامانی عمیق دارد, که آوار ستم مضاعف جنسیتی بر زنان کارگر است.

زمانی طبقه کارگر یک پارچگی خود را به دست می آورد که بخش های متفاوت آن در عمل روزمره و پراتیک اجتماعی خود به علل شکاف های درونی خود آگاهی یابد و برای رفع آن ها تلاش کند, از جمله به شکاف جنسیتی در درون خود.

جنبش کارگری نیازمند تغییرات بنیادی در خانواده, محیط کار و در سطوح مختلف اجتماعی است. زنان کارگر باید در زندگی روزمره و تجربیاتی که کسب می کنند, هویت و آگاهی طبقاتی خود را به دست آورند. این یعنی درگیر شدن در زندگی اجتماعی, امری که پیش شرط رهایی آنان است.

بنابراین باید برای ساختار شکنی در قالب های سلطه گر جنسیتی, بستر سازی کرد: اگرچه جنبش مبارزاتی زنان گام های برجسته ای در این راه برداشته است , اما در کنار آن مردان کارگر, جنبش کارگری و فعالین و رهبران آن باید مناسبات خود را با جنبش زنان نزدیک تر و مستحکم تر کنند. باید به عمق فرودستی و بی حقوقی زنان, به عمق ستم مضاعف بر زنان کارگر و همچنین بر لزوم مبارزه همگی کارگران بر علیه این بی حقوقی آگاه تر بشوند.
من فکر می کنم نشانه هایی در این زمینه در ایران در حال ظهور است. نمونه دفاع فعالین کارگری از فعالین جنبش زنان و اعتراض به بگیرو ببندهای رژیم در دوره اخیر از آن جمله است. اما دفاع کافی نیست. دفاع باید به شرکت در این جنبش منتهی شود و این جنبش را از آن خود بداند. اجازه بدهید به صحبت ام با اشاره کوتاهی به آنچه از مارکس آموخته ام, خاتمه دهم.
کارل مارکس میگوید سوسیالیسم هیچ چیز نیست مگر محو چهار خصیصه پایه ای جوامع کنونی:
1 ) از بین بردن شکاف های طبقاتی ؛
2 ) از بین بردن آن روابط اقتصادی ای که این شکافها را ایجاد می کند؛
3 ) از بین بردن آن روابط اجتماعی ای که بر شالوده این روابط اقتصادی پدیدار شده و به استمرار آن خدمت میکند؛
4) از بین بردن آن ایده های کهنی که این روابط اجتماعی را ستایش کرده و به تداوم آن خدمت می کند؛

اگر قبول داشته باشیم که یکی از این روابط اجتماعی , روابط و مناسبات اجتماعی کار حول تبعیض جنسیتی است , پس چگونه میخواهیم و می توانیم یک جامعه آزاد و برابر به همراه عدالت اجتماعی را – بر ویرانه های نظام سرمایه داری – ایجاد کنیم , بدون اینکه این روابط را نیز درهم شکسته باشیم ؟!

این مطلب، متن سخنرانی پروین اشرفی در رابطه با "وضعیت زنان کارگر" در سمینار کارگری در شهر ونکوور - کانادا است . این سمینار به مناسبت بزرگذاشت روز جهانی کارگر در تاریخ 28 آوریل انجام گرفت. این سخنرانی بصورت نوشته تنظیم و در اختیار خوانندگان نگاه قرار میگیرد.
سایت نگاه

توضیح سایت شبکه: این مقاله از طرف دوست گرامی پروین اشرفی برای سایت ارسال شده است. علی رغم اینکه سخنرانی در سال گذشته ایراد شده است و با توجه به اینکه این مطلب تازگی خود را از دست نداده و همچنان در مورد شرایط امروز صادق است ، جهت اطلاع علاقمندان آن را مجددا انتشار میدهیم.