"سمینار سراسری تشکلهای زنان و زنان ایرانی در آلمان" می رود که برای سومین سال، با نام تغییریافته، در ژانویه ی 2008 در برلن، برگزار شود. امر" تغییر نام" و "شکل کنونی نام" اما همچنان مورد نقد گروهی از زنان است که در این سمینارها فعالانه شرکت کرده و می کنند. نوشته ی حاضر در برگیرنده ی دیدگاه این نگارنده است درباره ی مسئله "نام سمینار" که در میزگرد سال 2007، در سمینار فرانکفورت، به شکل خلاصه و نیمه تمام طرح شد.
هایده ترابی، هژدهم نوامبر 2007
پرواز را به خاطر بسپاریم اما طوطی نباشیم!
پیش از آنکه نقد خود را بر چند و چون تغییر نام سمینار طرح کنم، بگویم که در نگاه من مسائل گرایشهای جنسی و پیوند آنها با بحثهای جنسیتی – هویتی می بایست هر چه عمیقتر، گسترده تر و علنی تر دنبال شود. زنان باید بتوانند دیدگاههای گوناگون و متضاد خود را در این باره بی هیچ هراس و سانسوری بیان کنند و اندیشه های خود را در سطحی فراگیر، در چالش با باورها و فرهنگ مردسالار، به آزمون و داوری بگذارند. بنابراین دیدگاه حاضر نه برخاسته از یک جدل صرف "درون سمیناری"، بلکه برخاسته از فضای بیرونی و برداشتها و باورهای جاری در جنبش زنان است و سویه ی بیرونی دارد.
به نظر من، در آغاز باید به خود رجوع کرد و راست و روشن بر تجربه ها و مشاهدات شخصی تکیه کرد و سپس این تجربیات را از زوایای گوناگون به طور جدی و ریشه ای مورد بررسی قرار داد. نباید اجازه دهیم که خوشامد افکار عمومی یا حتا خوشامد این یا آن گروه و محفل زنان بر واقعیت تجربه ها و شناخت فردی ما سایه بیاندازد، آنگونه که راه اندیشه ی سیال بر ما بسته شود. زنانی که بر خودآگاهی و استقلال فردی این چنین تأکید می ورزند، نمی توانند طوطی وار حرفهای جویده شده ی دیگران را تکرار کنند، حتا اگر این حرفها به دیگرانی تعلق داشته باشد که بسیار مورد احترام آنان هستند.
پس ما اگر چه پرواز را به خاطر سپرده ایم اما طوطی نیستیم. این بحث صلاح و مصلحتهای جنبش زنان و یا مردم و غیره هم در نگاه من همیشه یک گرایش انحرافی بوده که ما را از درک و بیان واقعیتها دور کرده و به کژراهه کشانده است. براستی اگر زنی می خواسته در فکر صلاح و مصلحتها باشد، نمی بایست به جنبش زنانی می پیوسته که علیه صلاح و مصلحتهای فرهنگ و جامعه ی مرد سالار شوریده و خواهان دگرگونی های ریشه ای در جامعه است. هر یک از ما بهای سنگینی بابت حق آزاد اندیشی پرداخته تا بتواند اینجا بنشیند و از هویت مستقل خود سخن بگوید. بنابراین تابوشکنی آری، کلیشه سازی و نسخه برداری و کپی برداری و موج گرایی و بت سازی نه. ما از مرزها و خطهای قرمز گذر نکرده ایم تا بنا بر مصلحتها و بهانه های نوینی مرزها و خطهای قرمز دیگری را به رسمیت بشناسیم. ما علیه قالبهای کهن نشوریده ایم تا این بار در قالبهای نویی – به بهانه ی مبارزه با مردسالاری – طبقه بندی شویم و مهر هویتی بخوریم که خود بازش نمی شناسیم. کلید پویایی اندیشه شک کردن، تردید داشتن و پرسیدن است. بدیهی است که اگر این پروسه متوقف شود دیگر از آزادی اندیشه نمی تواند سخنی در میان باشد. و یادمان هم نرود که همه ی ما همیشه می توانیم اشتباه کنیم. امیدوارم هرگز آن قدر دچار جهالت نشویم که توانایی دیدن خطاهایمان را از دست بدهیم. چون آن زمان کارمان از حد خطا گذشته و چه بسا به فاجعه رسیده باشیم.
در نگاه من، ریشه ای ترین مشکل در اقدام برای تغییر نام سمینار به چیزی بر می گردد که همه ی ما دست کم در حرف ردش می کنیم و به شدت مورد نکوهش ماست، و آن مسئله ی تحمیل است. اما آرایش واکنشهای ما در برابر این مسئله چگونه است؟
- برخی این را نه یک تحمیل، بلکه کاری می بینند کارستان. آن را دستاورد بیست و پنچ سال جنبش زنان ایرانی در خارج کشور تلقی می کنند که به دموکراتیک ترین شکلی حاصل شده است.
- برخی این تحمیل را همان تحمیل می بینند اما بر این باورند که دموکراتیک است، پس روایش می دانند و توجیهش می کنند.
- برخی این تحمیل را مهم نمی دانند، مسئله شان نیست و حوصله ی سر و کلّه زدن سر نام سمینار را ندارند.
- برخی نیز این تحمیل را بی زیان ارزیابی می کنند و می گویند شاید از این بابت سودی هم نصیب جنبش زنان ایرانی شود، با این تصور که مثلا این اقدام دهان کجی به افکار عقب مانده و یا تابو شکنی است.
- و اما در کنار اینها گروهی از زنان هم هستند که خود را بازیچه و بازنده ی این تحمیل می بینند و بر این باورند که
چشم بستن بر خطاها به بهانه ی "مصلحت" به سود جنبش زنان نیست.
چرا تغییر نام سمینار با آن راه و روش و آن ترکیب واژه ها تنها می تواند یک امر تحمیلی باشد؟
آن گونه که من این مسئله را با شواهد و اطلاعات کتبی و شفاهی ﭙیگیری کردم، در سمینار سال 2004 در کلن، در کنار بحثهایی که در میزگرد آن سال شد، ﭙیشنهاد تغییر نام سمینار طرح می شود. گویا همکار گرامی ما سیمین نصیری این پیشنهاد را در سال 2003 طرح کرده و اینبار در سال 2004 با پیگیری بیشتری خواستار تغییر نام سمینار شده است. جالب اینجاست که همه ی همکارانی که بر تغییر نام سمینار پای فشاری می کنند، هنوز به لزوم "تابو شکنی" و تغییر نام در تشکلها و گروههای خود نرسیده اند و روشن نیست که چرا آنها تغییر نام را تنها برای این سمینار سالانه ضروری تشخیص داده اند، هر یک از آنها در گروههایی فعالیت می کنند که فاقد این تقسیم بندی بر اساس هویت و گرایش جنسی در نامها هستند.
در گزارش منیره کاظمی چکیده ای از دیدگاههای چند زن در سمینار سال 2004 آمده است اما هیچ ذکری از تصمیم گیری نهایی و رأی گیری درباره ی نام سمینار در میان نیست. او برعکس در انعکاس دیدگاههای زنان شرکت کننده در میزگرد به روشنی خاطر نشان می کند که سه تن از آنها (سعیده سعادت، شادی امین و فرزانه) بر ضرورت نهادینه شدن طرح این خواست تأکید ورزیده اند و چگونگی پذیرش حق همجنسگرایی زنان و تغییر نام را بسیار تعیین کننده و مهم می بینند. چکیده ی همین دیدگاهها را می توانیم در گزارش سهیلا میرزایی نیز دنبال کنیم. او البته به تصمیم گیری نهایی در باره ی نام سمینار اشاره می کند. طبق گزارش او اکثریت "اعضاء" افزوده شدن نام زنان لزبین را به نام سمینار در رأی گیری تصویب می کنند.
رأی گیری در آخرین ساعات برگزاری سمینار، بی آنکه از پیش اعلام شود، اجرا می شود. بسیاری از زنان شرکت کننده در سمینار کلن در این ساعات رفته اند و دیگر حضور ندارند. به مدارک موجود در این مورد می توان رجوع کرد، گویا از میان 140 تن زن شرکت کننده در سمینار، در روز آخر بنا به گزارشهای شفاهی برخی از دوستان، تنها در حدود چهل زن، شاید هم اندکی بیشتر یا کمتر، توانسته اند افزوده شدن نام زنان همجنسگرا را به نام سمینار به تصویب برسانند. گر چه در منبع کتبی دیگری از زنان هانوفر صحبت از 60 رأی مثبت می شود.بر اساس گزارشهای شفاهی گویا برگزارکنندگان این رأی گیری خاطرنشان کرده اند که همین تعداد اندک "اعضای حقیقی" سمینار هستند، چرا که آنها تا به آخر می مانند و هر ساله بی وقفه حضور دارند.
من نشنیده ام که این دوستان درباره ی حق و حقوق "اعضای غیرحقیقی" چه گفته اند، یعنی همان زنانی که تعداد شان هرساله با افتخار در گزارشهای سمینار به رخ کشیده می شود. همان زنانی که خوب گوش می کنند و کمتر می گویند و تعدادشان هم بسیار بالاتر از چهل تن یا شصت تن است. همان زنانی که بی چشمداشت ویژه ای، حضور دارند و از اینکه یکی دو روزی را در فضایی گرم و دوستانه بگذرانند، تردیدها و ترسهاشان را با هم در میان بگذارند، نکته تازه ای بشنوند، از همدیگر جویا و باخبر باشند و بپرسند لذت می برند. همان زنانی که گرمای حضورشان به درستی و ضرورت برگزاری سمینار سالانه ی سراسری زنان ایرانی در آلمان گواهی می دهد. همان زنانی که اگر نباشند توفیق و مقبولیت سمینار را در عرصه های سیاسی و فرهنگی و در افکار عمومی به زیر پرسش برده اند. جایگاه این زنان در تصمیم گیریهایی که هویت حرکت ما را تعریف می کند، کجاست؟ آنها در اینگونه موارد چقدر جدی گرفته می شوند؟ آیا از آنها استفاده ی ابزاری نمی شود؟ آیا با آنها چون سیاهی لشکر رفتار نمی شود؟ دارم از گروه به ظاهر خاموشی سخن می گویم که صدای اعتراضش را در حواشی می شنویم. و دروغ می گوییم اگر که بگوییم کدام گروه، کدام حواشی ، کو صدای اعتراض. آسان ترین راه اینست که نشنیده بگیریم. اصلا به روی خودمان نمی آوریم. انگار نه انگار که صدای دیگری هم هست. و بعد همدیگر را در آغوش می کشیم و یک نفس قربان همدیگر می رویم و به اهداف درخشانمان می رسیم. دست آخر هم سرخوش از پیروزی مان راهی خانه هایمان می شویم و دیگر نمی بینیم که داریم در تکرار خود و انکار دیگران فاسد می شویم. تراژدی اینجاست که در چنین فضایی، در دراز مدت، همه ما بازنده هستیم و برنده ای وجود ندارد، حتا اگر کسانی از ما در کوتاه مدت مست خودخواهی ها و ارضاء منافع شخصی و رهبری خواهی های خود شوند، باز هم همه ی ما بازنده خواهیم بود.
بیایید ادعای دموکراتیک بودن تغییر نام سمینار را با روشی که به کار رفت، بار دیگر مورد دقت قرار دهیم. رجوع به منابع کتبی و شنیده هایمان از دوستان و آشنایان از سمینار کلن و پروسه ی پیش از آن، ما را با تناقضات و ایرادات جدی روبرو می کند:
یکم – با تکیه بر روایت شفاهی چند تن از زنان که از قضا همواره دستشان در ساز و کار برگزاری سمینار ها هست و خود در طرح مسئله ی "همجنسگرایی و دگر جنسگرایی اجباری" می کوشند، رأی گیری در کلن به منظور تغییر قطعی نام سمینار به شکلی که پیش رفته، نبوده است. بر اساس برداشتهای آنان، نتیجه ی این رأی گیری تنها توافق اکثریت حاضر را، در روز آخر سمینار کلن، بر سر ضرورت ادامه مباحثات و تعمیق در نظرات و تصمیم گیری بیان می کند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که حتا همه ی آن شصت تن یا چهل تن، یا کمی بیشتر یا کمتر، به این راه و روش برای تغییر قطعی نام در آن روز رأی نداده اند.
دوم- هرگز به شکل رسمی از سوی برگزارکنندگان سمینارها، فراخوانی برای طرح دیدگاههای گوناگون و متضاد درباره ی تغییر نام سمینار داده نشده و همچنین هرگز تاریخ و مهلتی برای پیشبرد مباحثات و تصمیم گیری برای تغییرنام سمینار اعلام نگردیده است. *
سوم- زنانی که در این رأی گیری حضور نداشته اند، نمی دانسته اند که قرار است در باره ی بیان هویت جنسیتی شان به عنوان دوستداران و شرکت کنندگان سمینار، تصمیم گیری شود.
چهارم- حتا آنانی که رأی بر افزوده شدن نام زنان لزبین یا همجنسگرا را به نام سمینار تأیید کرده اند و یا آن را در گزارش خود منعکس کرده اند، نمی دانسته اند که هویت جنسیتی گروهی دیگر از زنان هم به عنوان "زنان دگرجنسگرا" در ترکیب فعلی نام تعریف خواهد شد. واقعیت آنست که ما در ترکیب فعلی نام با افزودن یک هویت جنسیتی دیگر بر نام سمینار روبرو نیستیم، بلکه می بینیم که یک گرایش با درک ویژه اش از مسائل جنسیتی، به شکلی غیر دمکراتیک، مهر خود را بر هویت های جنسیتی زنان دیگر هم زده و کل مفهوم جنسیتی سمینار را طبقه بندی و تعریف کرده است.
پنجم- تنها همین چند گزارش کتبی منتشر شده نشان می دهد که برداشت دقیق و یکسانی از نتیجه ی میزگرد سال 2004 برای تغییر نام وجود نداشته است. چنانکه در یکی از آنها مطلقاﱟ سخنی از تصمیم گیری نهایی و رأی گیری در باره ی نام سمینار نمی رود. چگونه می شود که مصوبه ی سمیناری در باره ی تغییر نام جنسیتی – هویتی زنان شرکت کننده درسمینار آنقدر ناروشن بوده باشد که گروهی از زنان آن را متوجه نشده اند یا اینکه آن را تا این حد کم اهمیّت و حاشیه ای دیده اند که به مسئله ی تغییر نام حتا اشاره ای هم نمی کنند و یا آنکه دچار برداشتهای اشتباه شده اند؟ آیا این خود دلیلی بر ناروشنی، سهل انگاری و نبود رعایت اصول دمکراتیک درحین رأی گیری نبوده و نیست؟
با تکیه بر این شواهد، می بینیم که زمینه سازی برای تغییر نام سمینار به هیچوجه پروسه ی دمکراتیک و به قاعده ای را طی نکرده و دوستانی که دخیل در این ماجرا بوده اند نسبت به این مسئله یا دچار سهل انگاری و بی توجهی جدی بوده اند و یا اینکه به خیال خودشان با "نیت خیر" پیرو همان سیاست بازیهای مرسوم شده اند. اینجا هم باید شاهد باشیم که سیاست حتا بر "مادر و خواهر" خود نیز رحم نمی کند. اینجا هم باید بینیم که "هدف وسیله را توجیه می کند" و "خیرخواهان" ما خواسته اند تا تنور داغ است نان را بچسبانند. اما این "خیرخواهان" دیگر به این نمی اندیشند که این نان را نمی توانند با زنانی تقسیم کنند که احساس می کنند جدی گرفته نمی شوند و به حساب نمی آیند و بر این باورند که حق اندیشه ی آزاد از آنان سلب شده است.
از همه ی اینها که بگذریم ما با یک پرسش بنیادین روبرو هستیم: براستی چه کسی حق دارد برای هویت جنسیتی کسی دیگر تصمیم گیری کند؟ حتا اگر یک زن شرکت کننده در این سمینارها نتواند هویت مستقل خود را در نام فعلی سمینار بازبیابد و با این تعریف و عنوان مشکل هویتی داشته باشد، هیچ اکثریتی نمی تواند درباره ی هویت آن زن شرکت کننده تصمیم گیری کند. یعنی ما نمی توانیم به کسی که پیش از این در سمینارهای ما (با هر گونه تعلق و تمایل جنسیتی) بی هیچ پسوند و پیشوند هویتی، شرکت می کرده، بگوییم پس از این مهم نیست که تو خودت را چگونه می بینی و چگونه تعریف می کنی، چرا که اکثریت ما تصمیم گرفته از این پس ترا این گونه تعریف کند. و دست آخر سرش هم منّت بگذاریم که ما هویت ترا کامل تر و دقیق تر کرده ایم. پس دهانت را ببند و دنبال ما راه بیافت، چون ما "خیرخواهان" جنبش زنان، "اکثریت" و"اعضای حقیقی" سمینار هستیم.
هیچ یک از ما نمی تواند با همراهان خود در این سمینارها چنین رفتار کند، چون یکی از بنیادهای جنبش های مستقل زنان به رسمیت شناختن هویت های فردی تک تک زنان در همه ی گردهمایی ها و محافل فمینیستی زنان است. در اینجا دیگر اکثریت و اقلیت معنایی ندارد. به همین تبع حق هرزنی است که هویت خود را آنگونه که شایسته می داند تعریف کند. اما آیا همه ی تعاریف می تواند در نام یک سمینار سراسری که متشکل از زنان گوناگون با درکهای متفاوت جنسیتی است، بگنجد؟ واقعیت این است که مشکل تحمیلی بودن نام نو سمینار تنها به غیر دمکراتیک بودن پروسه ی تصمیم گیری محدود نمی شود. ما از سوی دیگر با تحمیلی زبانی روبرو هستیم که خود نشانه ی یک مشکل بسیار ریشه ای است.
در نگاه من تضادها و تناقضات مفهومی در نام فعلی سمینار، بازتاب زبانی یک بحران ایدئولوژیک در تقسیم بندیهای جنسیتی – هویتی است و البته تنها به الکن بودن و جا نیافتادن آن در زبان فارسی مربوط نمی شود. تا آنجا که من شاهد بودم و دنبال کرده ام، پس از سمینار کلن، زنان هانوفر سعی می کنند نام زنان دگرجنسگرا را به عنوان سمینار بیافزایند. فرمولهای گوناگون این افزودن نام با مشکلات و نارسایی های معنایی و مفهومی روبرو می شود:
فرمول "سمینار سالانه ی سراسری تشکلهای زنان و زنان ایرانی و همجنسگرایان ایرانی در آلمان" این نارسایی مفهومی را دارد که گویا همجنسگرایان ایرانی چیز دیگری غیر از زنان ایرانی هستند. فرمول "سمینار سالانه ی سراسری تشکلهای زنان و زنان ایرانی و زنان همجنسگرای ایرانی" نیز باز مفهوم نادرست دیگری را بیان می کند. گویی گروهی هستند که تنها زن ایرانی هستند و گروهی دیگر اما هم زن ایرانی هستند و هم همجنسگرای ایرانی. بنابراین دوستان هانوفری می روند فرمول دیگری را یک راست از زبان آلمانی کپی می کنند و با همان ساختار ترکیبی زبان آلمانی برش می گردانند به فارسی، یا بهتر بگویم زورچپانش می کنند به فارسی، به این شکل: "سمینار سالانه ی سراسری تشکلهای زنان و زنان دگر- و همجنسگرای ایرانی". اما چنین ترکیبی در فارسی وجود ندارد. یعنی نمی توان یک اسم ترکیبی را با خط فاصله جدا کرد و چسباندش به یک اسم ترکیبی دیگر. زبان فارسی و قراردادهایش این اجازه را نمی دهد. بنابراین فارسی زبانانی که غیر ما هستند و با مشکلات ما در تغییر نام سمینار آشنایی ندارند، زمانی که با این ترکیب برخورد می کنند، حق دارند که این نام را گونه ای دیگر بخوانند و حتا ته دلشان به ما بخندند و بپرسند که جریان چیست؟ این زنان دگر که هستند که قرار است با همجنسگرایان ایرانی مشترکاﱟ سمینار برگزار کنند، آنهم با یک خط فاصله میانشان؟ دیگرانی که به فصاحت و روانی زبان در انتقال مفاهیم اهمیّت می دهند و با ما هم دشمنی ندارند، به گمان من، حق خواهند داشت اگر که نام ترکیبی فعلی سمینار را به حساب کپی سازی و ضعف زبان فارسی ما در خارج کشور بگذارند و در نتیجه آن را جدی نگیرند و از کنارش بگذرند.
اما در این گیر و دار، زنان فرانکفورت که در کار برگزاری سمینار امسال بودند، متوجه مزاحمتهای این خط فاصله ی محترم شده بودند. این دوستان خود نیز – یا دست کم چند تن از آنان - از منتقدان روش تغییر نام سمینار بوده و هستند. با اینهمه نمی خواستند اصول را زیر پا بگذارند و یک بار دیگر تا تنور داغ است نان خودشان را بچسبانند. بنابراین به ترکیب کلی نام سمینار دست نمی زنند بلکه می ایند آن خط فاصله معصوم را بی سر و صدا شهید می کنند. ترکیب نام می شود:
" سمینار سالانه ی سراسری تشکلهای زنان و زنان دگر و زنان همجنسگرای ایرانی" . در این ترکیب دیگر خط فاصله ای در کار نبود، اما حالا ما رسماً دارای "زنان دگر"ی شده بودیم که داشتند بی خط فاصله با زنان همجنسگرای ایرانی سمینار مشترک می گذاشتند. گویا زنان فرانکفورت خود متوجه اشکال کار شده بودند و یا دیگرانی به آنان تذکر می دهند که ای بابا گفتیم "دگر" اما نه بی خط فاصله. ظاهراً زنان فرانکفورت باز هم کوتاه می آیند و به ناچار، از روی حسن نیّت، باز می روند حضرت معصومه علیه السلام، خط فاصله ی بزرگوار را از عالم فانی احضار می کنند و آن را بار دیگر چون شهید زنده ای می نشانند میان "زنان دگر" و "همجنسگرای ایرانی" و قال قضیه را به طور موقت می کنند. به این ترتیب نام سمینار دوباره می شود: "سمینار سالانه ی سراسری تشکلهای مستقل زنان و زنان دگر – و همجنسگرای ایرانی". خط فاصله بر می گردد و باز الکن بودن عنوان و نام ها کماکان باقی می ماند.** ما به هر رو می دانیم که منظور آنست که "زنان دگر جنسگرای ایرانی" با "زنان همجنسگرای ایرانی" سمینار مشترک می گذارند. اما این ترکیب گذشته از نارسایی زبانی (به علت وجود خط فاصله) تناقضها و محدویتهای جنسیتی – هویتی را با خود حمل می کند:
مهمترین مسئله آنست که تکلیف زنانی که خود را با هویتهای جنسیتی فوق یعنی دگر جنسگرا یا همجنسگرا تعریف نمی کنند، چه خواهد شد؟ تکلیف زنانی که با نوع کار و زندگی خود در جهت رد این طبقه بندیها حرکت می کنند چه خواهد شد؟ آیا "خیرخواهان" جنبش زنان قصد تعمیق همبستگی زنان شرکت کننده در سمینار را داشته اند یا آنکه خواسته اند تیر خلاص را به گروهی از زنان شرکت کننده بزنند که با این چهارچوبها کنار نمی آمده اند و به اصطلاح موی دماغ محسوب می شده اند؟
استدلالی که تغییر نام را در گرو گرایشهای جنسی نمی داند بلکه بر هویت جنسیتی پافشاری می کند و بر این باور است که همجنسگرایی زنان یک همبستگی جنسیتی را مد نظر دارد که محدود به گرایش جنسی هم نمی شود، دیگر نباید مفهوم "زنان دگرجنسگرا" را به رسمیت بشناسد. زیرا با این استدلال همه ی زنانی که در پی همبستگی زنانه هستند به گونه ای همجنسگرا بشمار می آیند و دیگر نوع رابطه جنسی زنان تعیین کننده ی هویت جنسیتی آنها نیست. براستی اگر همه ی این زنان همجنسگرا هستند، چرا باید مفهوم "زنان دگر جنسگرا" را به گروهی از آنان اطلاق کرد؟ و اگر همه ی این زنان با آگاهی بر سرشت و نهاد خود همجنسگرایی می کنند، "زنان دگرجنسگرا" چگونه زنانی بشمار می آیند؟ منطقاً، بنابراین استدلال، "زنان دگر جنسگرا" می بایست جزو زنان ناآگاهی بشمار بیایند که هنوز به همبستگی زنانه نرسیده اند و به شکلی در اسارت روابط مردسالارانه به سر می برند؟ در غیر اینصورت آنان "زنان دگرجنسگرا" نامیده نمی شدند. گرایشی که با تکیه بر این استدلال در پی تغییر نام سمینار بوده - دست کم - با به رسمیت شناختن مفهوم "زنان دگر جنسگرا" در نقض تئوری خود حرکت می کند. توجه کنیم که مسئله ی "دگرجنسگرایی اجباری" در این تغییر نام و در این استدلال هیچ جایگاه مناسبی نمی یابد و کل مفاهیم جنسیتی – هویتی با تناقض و بحران روبرو می شود.
یکی از زنانی که مفاهیم "دگرجنسگرایی اجباری" و "همجنسگرایی زنان" را عمیقاً و روشنگرانه بررسی کرده آدریان ریچ، شاعر و نویسنده ی فمینیست امریکایی است. قدمت بحثهای او به سی سال پیش برمی گردد. گزیده ای از آثار او و ادری لرد در کتاب "قدرت و لذت" به همت شادی امین ترجمه و منتشر شده که خود من نیز در جریان این امر با او همکاریهای تنگاتنگ داشته ام. به گمانم در آوریل سال 2006 بود که ما هر دو در بحبوحه ی جریان ترجمه و ویراستاری کتاب به برخی برداشتهای - به باور ما سطحی – در زمینه ی همجنسگرایی، برخورد کردیم و در پی آن دیدگاههای خود را در اینترنت منتشر ساختیم. من ضمن اینکه با علاقه ی بسیار بحثهای آدریان ریچ و ادری لرد را در این زمینه دنبال می کردم، در یادداشت کوتاهم اظهار داشتم که گرایش جنسی صرف را از هر گونه ای که باشد، نباید ایده آلیزه کرد، زیرا که انسانها با هر نوع گرایش جنسی می توانند در ساختار طبقاتی و تبهکارانه ی مردسالاری ضد ارزشهای خود را تولید کنند.
برای من روشن است که آدریان ریچ و ادری لرد که همجنسگرایی زنان را به عنوان راه رهایی جنسی زنان مطرح می کنند، بر مسئله ی هویت جنسیتی زنان تکیه دارند و رد پای آن را در جدایی طلبی زنان از مردان به شکلهای متنوع در طول تاریخ مرد سالاری جستجو می کنند. از همین روست که آنان مردان همجنسگرا را متحدان طبیعی جنبش زنان نمی دانند. از دید آنها در دوره ی مادر سالاری چه زنان و چه مردان به طور طبیعی گرایش جنسیتی خود را از مادران می گرفته اند و بر همین تبع گرایش به جنس زن، هم برای مردان و هم برای زنان گرایش چیره بوده است. بدین معنا که مردان نیز تابع این همبستگی جنسی زنانه بوده اند و بنابراین گرایش و وابستگی جنسی و هویتی به زنان داشته اند. با چنین تحلیلی آدریان ریچ بر این باور است که زنان همجنسگرا هیچ نیازی برای تعریف هویت جنسیتی خود ندارند و نباید بر این تبعیض گردن نهند، چرا که این گرایش در سرشت و نهاد هر زنی نهفته است و گرایش طبیعی و غالب بوده است. اینک این زنان دگرجنسگرا هستند که می بایست چرخش و هویت جنسیتی خود را در دوره مرد سالاری روشن کنند. با چنین دیدگاهی آدریان ریچ دیگر برجسته کردن زبانی مفهوم همجنسگرایی زنان را ضروری نمی بیند، زیرا برای او هویت جنسیتی زن برخاسته از همان همجنسگرایی مادرسالارانه است و زن بودن معنی دیگری جز این نمی دهد. بر اساس دیدگاه او اگر بخواهیم نام و عنوانی برای سمینار تعیین کنیم، باید به گونه ای باشد که اینبار مفهوم زنان دگرجنسگرا به عنوان یک نام اضافی برجسته شود. یعنی مثلاً بگوییم "زنان ایرانی و زنان دگرجنسگرای ایرانی". و خب روشن است که این نیز نمی تواند راه حلی برای ما باشد چرا که همه ی آن نارسایی های زبانی و تناقضات جنسیتی – هویتی اینبار در پیوند با مفهوم دگر جنس گرایی و زنان ایرانی بروز خود خواهد کرد و البته آدریان ریچ هم چنین توصیه ای به خواننده خود نکرده است.
دوستانی که ادعا می کنند در تغییر نام سمینار به گرایشهای جنسی توجهی نداشته اند و خواسته اند هویتهای جنسیتی گوناگون را به رسمیت بشناسند، باید بدانند که حتا تئوریهای مورد پذیرش خود را نیز نقض کرده اند. آنها باید روشن کنند که منظورشان از زنان دگر جنسگرا چه کسانی است؟ آیا جز این است که می خواهند بگویند این زنان گرایش جنسی به مردان دارند؟ آیا فرق دیگری هم دارند این زنان؟ و اگر فرق دیگری ندارند، تکلیف هویت جنسیتی این زنان چه می شود که به ادعای دوستان ما می بایست فراتر از گرایش جنسی درک شود؟ می بینید که هیچ زبانی نمی تواند لباس مناسبی بر تن این واژه ها و مفاهیم بحران زده باشد.
امروز پس از گذشت سی سال هنوز می توانیم از نوشته های آدریان ریچ و ادری لرد و دیگر زنانی که مباحثی جدی و ریشه ای را درباره هویت جنسیتی زنان طرح کرده اند، بیاموزیم. اما بی هیچ تردیدی این دیدگاهها نیازمند بازنگری اساسی است. باید ببینیم زنانی که تلاش کرده اند با این تئوریهای جنسیتی به هویت جنسی خود معنا بدهند اینک کجا ایستاده اند و تاکنون چه کرده اند؟ ما در دنیایی زندگی می کنیم که بر پایه رقابت، قدرت و هیرارشی شکل گرفته است. همچنان ضعیف ترها زیر دست و پا له می شوند و قدرتمندان بر همه ی امکانات و ذخایر ثروت چنگ انداخته اند. زندگی را برای ما به جهنمی بدل کرده اند که یا باید به زیر بکشیم و یا به زیرکشیده شویم. راز توفیق در این ساختار قدرتمدار همچنان دروغ و دورویی و سوء استفاده از دیگری است. ما یا باید از این ساختار فاصله بگیریم و یا اینکه بر قوانین آن گردن نهیم. اگر از این ساختار فاصله بگیریم، چقدر شانس بقا داریم؟ براستی گروهها و محافل فمینیستی تا چه حد توانسته اند خود را از این ساختار قدرت بیرون بکشند؟
در طول بیست و پنج سال تداوم جنبش مستقل زنان ایرانی در خارج کشور، آیا ما با مظاهر این قدرتمداری روبرو بوده ایم یا نه؟ اگر روبرو بوده ایم زیر چه عنوانهایی و با چه "هویتهای جنسیتی" این قدرتمداری بازتولید شده است؟ آیا ما اصلاً می توانیم این ساختار را نفی کنیم، زمانیکه که در درون آن ادامه حیات می دهیم و در واقعیت با هزار رشته ی مرئی و نامرئی از آن تغذیه می کنیم؟ آیا توانسته ایم با تقسیم بندی های جنسیتی – هویتی بر فرهنگ قدرتمداری در درون خودمان چیره شویم؟ آیا این هویت ها از معنای خود تهی نشده است؟
امروز زن همجنسگرای "فمینیستی" که در ساختار همین جامعه ی قدرتمدار به عالیترین پستها و مدارج علمی و اجتماعی رسیده و از امتیازات بسیاری بهره مند شده و خود را لیبرال فمینیست می نامد و از همین رو از سیاست جهانی سازی امریکا حمایت می کند و به بوش انتقاد می کند زیرا که او در جنگ با عراق موفق نبوده است، این زن در برابر استثمار جنسی و استثمار نیروی کار میلیونها زن و کشتار صدها هزار انسان چه دارد بگوید؟ هویت جنسیتی او چه نقشی در حرکت اجتماعی و موضعگیری سیاسی او دارد؟
بنابراین ما نمی توانیم بی توجه به دگرگونیها و تجربیات سی ساله در جنبش فمینیستی جهان، بی توجه به تجربیات بیست و پنج ساله ی خودمان و بی توجه به معناها نسخه برداری هویتی کنیم. چه بسیار واژه ها که از معنای خود تهی شده است. چه بسیار واژه ها که تنها نفش اتیکت را پیدا کرده است. ما باید بتوانیم در چند و چون این هویتها و معناها در زندگی خود و دیگر زنان تأمل کنیم. دستاوردها و آزمونهای جنبش فمینیستی را از نظر دور نداریم، اما تضادها و بحرانهای دیدگاهی را در در رودرویی با واقعیتهای جاری نیز منکر نشویم.
سال گذشته در سمینار هانوفر، دوستی در پاسخ به منتقدان تغییر نام سمینار اظهار داشت که ما زنان ایرانی از جنبش فمینیستی غرب بسیار عقب تریم، بنابراین حتا اگر امروزه تعابیر جنسیتی – هویتی نیازمند بازنگری و نقد باشد، ما باید همان قدمهای پیشین را طی کنیم که انشاءالله سی سال بعد به همان جایی برسیم که فمینیستهای غربی امروز رسیده اند. تو گویی این تغییر نام از سر ما هم زیاد بوده است و برای همین دیگر حق اما و اگر هم نداریم.
ببینید تبعیض و تحقیر در این سیستم نابرابر چگونه عمل می کند که ما به عنوان "زن ایرانی" یا "زن جهان سومی" این چنین نسبت به نیرو، توان و قوه ی درک خود بی اعتماد هستیم. گویی ما باید همیشه دنباله روی فمینیستهای غربی باشیم و از روی دست آنها رونویسی کنیم، حتا اگر بدانیم که آنها خود به چه موانعی برخورد کرده اند و کجا متوقف شده اند! چرا باید چنین باشد؟ اگر که راه خود را درست می دانیم، چرا نباید در آن راه پیشگام باشیم؟ چرا آزموده های فردی خود را جدی نمی گیریم؟ با چنین ذهنیتی چگونه می توانیم از هویت مستقل خود سخن بگوییم؟
به دلایلی که برشمردم، من روش تغییر نام و ترکیب فعلی آن را نه یک دستاورد و نه یک تابو شکنی اصیل بلکه یک نسخه برداری کور می بینم که هویتهای جنسیتی زنان را به شکلی جزمی و غیر واقعی بیان می کند. همان گونه که پیشتر اشاره کردم، بر این باورم که هیچ زن شرکت کننده ای نباید به اجبار، با نام سمینار خود دچار تضاد هویتی شود. پیشنهاد من این است که برگردیم به نام پیشین سمینار. در این برگشت می توانیم قدری نام پیشین را خلاصه کنیم. به این شکل:
"سمینار سالانه ی سراسری زنان ایرانی در آلمان". زیر این عنوان می تواند – تنها اگر اصراری در میان باشد - این عبارت اضافه شود: "با حضور زنان کوشنده ی همجنسگرای ایرانی". اضافه کردن این عبارت، یا چیزی شبیه آن، باز هم خالی از تناقض و تضاد نخواهد بود، اما شاید راه حلی ممکن (در شرایط حاضر) برای سازش تعاریف متضاد در کنارهم باشد، به این ترتیب با زبان روان تری هم سر و کار خواهیم داشت. امیدوارم زمانی برسد که همه ی این اضافات برای جنبش زنان ضرورت خود را از دست بدهد.
* این نکته بر می گردد به تاریخ پیش از برگزاری سمینار 2007 در فرانکفورت.
** در بروشور سمینار امسال در برلن دید م که باز "خط فاصله" حذف شده است!