امروز جمعه 20 مهر 1386است: زهرا بنی عامری پزشک فارغ التحصيل دانشگاه پزشکی تهران روز تعطيل خود را آغاز می کند پس از يک هفته کار بعنوان پزشک کارآموز در روستاهای اطراف همدان و معالجه بيماران محروم اين مناطق دور افتاده.
زهرا شايد لحظه ای فراموش کرده بود که او زن است، شايد در آن لحظه فراموش کرده بود که او دانشجويی فارغ التحصيل در حال خدمت به هموطنان محروم و ستمديده خود افتاده است، شايد فراموش کرده بود که او فقط به همين دو دليل "مجرم" است و شايد فراموش کرده بود که هر آن می تواند توسط نيروهای "امر به معروف و نهی از منکر" که وظيفه اصلی شان رسيدگی به اين دوجرم است، ربوده شود و شايد هم فراموش کرده بود که عشق در اين مملکت ممنوع است.
امروز صبح جمعه است و زهرا با فرياد و اعتراض توسط ماموران "کنترل زنان و جوانان و سرکوب آنان" در مقابل چشم مردم به داخل ماشين کشيده شد...
امروز دوشنبه 23 مهر است: خبرنامه بوعلی سينا مرگ زهرا را اعلام می کند و سپاه پاسداران استان همدان اين خبر را شايعه ای عليه امنيت ملی اعلام کرد!
اما زهرا بنی عامری، ديگر در ميان نيست؛ و پيکر بی جانش باقی ماند تا گواهی شود بر امنيت کامل نظام زن ستيز و آگاهی ستيز و ناامنی تک تک دختران اين سرزمين! به گفته پزشک قانونی زهرا روز بعد از دستگيری، شنبه شب 21 مهر در مرکز بسيج همدان فوت کرده است. فرقی نمی کند که زهرا خودکشی کرده يا به قتل رسيده باشد، در هر دو حالت عاملين مرگ (يعنی ماموران انتظامی) مشخص اند.
مرگ زهرا بنی عامری يک حادثه در ميان هزاران حادثه روزانه نيست. قتل زهرا آئينه موقعيت هزاران زن و دختر جوان دانشجوست که وجودشان به خودی خود به معنای به خطر انداختن اين نظام است. نظامی که در آن دانشجويان بعنوان گل های سر سبد جامعه دسته دسته روانه زندان می شوند، نظامی که دانشجويان بعنوان منبع آگاهی عامل ناامنی هستند. جامعه ای که دختران دانشجو بعنوان گل سر سبد پويايی و شکوفايی جامعه تحت عناوين متزلزل کردن نظام دستگير و مجازات می شوند.
نظامی که در مقابل جنبش رشد يابنده دانشجويی مستاصل شده و گمان می کند که با سرکوب و خشونت می تواند چشمه های زلال آگاهی و سرکشی اين جنبش را نابود کند.
سپاه پاسداران همدان پس از اينکه نتوانست جسد زهرا را انکار کند، اعلام کرد زهرا خودکشی کرده است، همانگونه که در مورد اکبر محمدی دانشجوی مبارز ديگری در دو سال پيش اعلام شد که در سلول زندان سکته کرده است. شايد بتوان با اين دروغها برای مدتی، برخی را آرام کرد. اما جنبش دانشجويی در اعتلای چند سال گذشته خود اين روش های سرکوبگرانه را شناخته است و مبارزات پيگيرش تا کنون پاسخ درخوری به اين جنايات بوده است.
جنبش دانشجويی هزاران زهرا را در ميان خود دارد، هزاران عزت مصلی نژاد، هزاران هزار گل سرسبد ديگر ...
جنبش دانشجويی می داند که عقوبتی دو چندان پسران دانشجو در انتظار دختران دانشجواست. چنانچه زهرا فقط دستگير و زندانی نشد، زهرا نه فقط دستگير شد، در مرکز بسيج همدان مورد تجاوز جمعی قرار گرفت، به زهرا تجاوز شد تا ابتدا روح سرکش او را بعنوان يک دختر دانشجو درهم شکنند؛ و سپس موجبات مرگش را فراهم آوردند تا پيکرش را نابود کنند تا به خيال خود درسی شود برای ساير دختران دانشجو.
اما مرگ زهرا بنی عامری نيشتری است بر جنبش دانشجويی تا اين رنج و اندوه را با قدرتی شگرف در اعتراضی گسترده و پيگير به اين جنايات به نمايش گذارد.
آخرين فرياد زهرا بنی عامری از دل تاريک خاک روزنه ای بسوی ما گشوده است و ما را فرا می خواند تا خبر اين جنايات را به گوش همگان برسانيم، جنبش اعتراضی را عليه اين جنايت سامان دهيم و داد خواهی کنيم. قتل زهرا و اعتراض به آن بايد به برگی ديگر از پيوند جنبش دانشجويی و زنان بدل شود.■
منبع: نشریه دانشجوئی بذر
http://www.bazr1384.com/prog/main.php?fn=../nshrmaghalat/zahra.htm&idno=192