Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

اگر نسل ما نه، پس کی؟ / مهرنوش ل

مرضيه گفت: "من اين زندگی را برای خودم انتخاب نکردم. من يک خانواده عادی می خواستم که بی خيال همه چيز باشه و کار به سياست و به دنيا نداشته باشه..."

ماه گذشته کنفرانسی در مورد کشتار 1988 (1367) در کلن، آلمان برگزار شد. من نتوانستم که در کنفرانس شرکت کنم اما به سخنرانی ها که ضبط شده بودند گوش دادم. به عنوان يک دانشجوی 22 ساله، شديدأ مشتاق بودم که نظرات جوانانی را که می توانند نقطه نظرات قابل توجهی را در مورد اين برهه از تاريخ معاصر ما ارائه دهند، بشنوم. اما وقتی که سخنرانی زن جوانی به نام مرضيه را شنيدم، بسيار نااميد شدم.

مرضيه گفت: "من اين زندگی را برای خودم انتخاب نکردم. من يک خانواده عادی می خواستم که بی خيال همه چيز باشه و کار به سياست و به دنيا نداشته باشه..."

مرضيه، خيلی تأسف آور است که تو دوران کودکی بسيار دشواری را داشته ای. من انزجار تو را عليه فعاليت سياسی درک می کنم. اما اگر جوانان دوران انقلاب فرانسه و يا ميليونها جوانی که در مبارزات اجتماعی دهه 1960در سراسر دنيا شرکت داشتند (که ما بسياری از آزادی های امروزمان را مديون آن هستيم) هم اينقدر بی تفاوت و غير سياسی شده بودند، چه اتفاقی می افتاد؟
تو می گويی که نمی خواهی کاری به سياست داشته باشی و می خواهی که فقط روی زندگی خصوصی خودت متمرکز شوی. اما ما چيزی بيش از "افراد" هستيم. ما جزئی از جامعه ای هستيم که مافوق زندگی های خصوصی خودمان قرار می گيرد. به عنوان جوانان جامعه، ما بايد آرمانخواه ترين و مترقی ترين پيشروان تغييرات سياسی باشيم.

برای اينکه بدانی می توانم تو را درک کنم بايد بگويم که دوران کودکی من هم آسان نبود. والدين من هم فعالين سياسی ای بودند که در زمان کشتار دهه 60 و سالهای قبل از آن فعاليت می کردند. خانواده من قبل از دنيا آمدنم و در بيشتر دوران اوليه کودکی ام، زندگی مخفی داشتند. من و والدينم مرتبأ از مخفی گاهی به مخفی گاه ديگری نقل مکان ميکرديم و زندگی امان در خطر بود. ما برای خريد مواد غذايی مشکل داشتيم، چون فقط کسانی که مدارک شناسايی قانونی داشتند می توانستند کوپن بگيرند. مواد غذايی بازار سياه نيز خيلی گران بود. وقتی که من مريض می شدم، نمی توانستيم به دکتر برويم و خريد دارو هم برايمان مشکل بود.
ما حتی برای گرفتن خانه مشکل داشتيم. چون دولت از صاحب خانه ها می خواست که اسامی و اطلاعات شخصی مستأجرانشان را به پليس گزارش دهند. يک بار صاحب خانه ما حدس زد که پدر و مادرم سياسی هستند، اما آنها را به پليس لو نداد. من فکر می کنم که او جزو بسياری از مردم عادی ای بود که از فعالين سياسی حمايت می کردند. اما به هر حال والدين من تصميم گرفتند که از آن آپارتمان نقل مکان کنند تا هم از دچار مشکل شدن صاحبخانه جلوگيری کنند و هم خطرات احتمالی را بر طرف سازند. بارها نزديک بود که پدرم دستگير شود، که در آنصورت بدون شک کشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شد. بالاخره بعد از چندين سال ما به طور غيرقانونی از ايران خارج شديم.

در گذشته، من هم گاهی دلم برای خودم می سوخت و فکر می کردم که زندگی ام چقدر راحت تر و آسوده تر می بود اگر والدينم سياسی نبودند. اما بعد به ميليونها بچه ای فکر می کردم که در افريقا، آسيا، امريکای لاتين، و سراسر جهان از گرسنگی و بيماری های درمان پذير و فقر رنج می برند. من می دانم که انقلابيونی مثل والدين ما مبارزه کردند که همه بچه ها منجمله بچه های خودشان، بتوانند در يک دنيای بهتری زندگی کنند. و من برای هيچ کدام از اين دشواری هايی که در زندگی داشتم، افسوس نمی خورم. من افتخار می کنم که دختر دو انسان انقلابی هستم که به برابری و عدالت اجتماعی معتقد هستند و زندگيشان را وقف رسيدن به اين هدف کرده اند. اين دقيقأ همان نوع انسانی است که من هم می خواهم بشوم.

اگر "عادی" بودن به معنی پشت کردن به بی عدالتی ها و پذيرفتن هر چيزی به همان شکلی که هست باشد، بنابراين من والدين عادی نمی خواهم. من والدينی را نمی خواهم که تمام زندگيشان صرف تربيت بچه هايی شود که مثل خودشان بی خبر از همه چيز و از نظر سياسی نا آگاه باشند.

مرضيه، تو از نوع زندگی فعالين سياسی نسل پدر و مادرات انتقاد می کنی و می گوئی که از آنجا که آنها می دانستند چه خطراتی از جانب رژيم آنها را تهديد می کند، پس نبايد بچه دار می شدند.

اما من از تو سوال می کنم که ما بر اساس کدام قواعد اخلاقی و معنوی می توانيم بگوئيم که فعالين سياسی نبايد بچه دار شوند؟ آيا اين بدان معنا نيست که فعالين سياسی را بايد محکوم به يک زندگی بدون عشق و بدون خانواده کرد، آنهم فقط به اين دليل که آنها مبارزه برای يک دنيای بهتر را انتخاب کرده اند!؟
همه وابستگی های خانوادگی دارند، همه، پسر يا دختر و مادر يا پدر فرد ديگری هستند. اما زندگی خصوصی ما نبايد ما را از ايفای نقش و وظايفمان به عنوان عضوی از جامعه ضد انسانی کنونی باز دارد.

من معتقدم که افرادی که بيش از همه در اين دنيا صلاحيت پدر و مادر بودن را دارند،اتفاقا انقلابيون مبارز هستند. انقلابيون واقعی به دليل داشتن عميق ترين عشق و عواطف و محبت نسبت به همه بچه های دنيا، و نه فقط برای فرزندان خودشان است که اين نوع زندگی را انتخاب می کنند. انقلابيون دارای عالی ترين خصايص بشری هستند که می توانند آنها را به نسلهای آينده منتقل کنند.

دختر جوان ديگری نيز در سمينار کلن صحبت کرد و گفت:
"... ما خيلی پرت هستيم ... يکی آمد گفت که ياد همه مبارزين راه آزادی و سوسياليسم گرامی باد، من از ايران ميام. سن من نه ميدونه سوسياليسم چيه، نه ميدونه کارگر کيه، هيچ چيزی را نمی دونه، اما ميدونه چطوری آرايش کنه، چطوری ديسکو بره، چطوری شماره تلفن رد و بدل بکنه... شما انقلاب کرديد اما به هيچ جا نرسيديد... "

خوب، من هم گاهی اوقات به ديسکو می روم، اما در باره سوسياليسم هم می دانم و می خوانم . اين واقعيت دارد که بيشتر جوانهای ايران فقط به فکر مهمانی و قيافه و ظاهر و جراحی پلاستيک و ديگر ابتذالات خودخواهانه هستند. اينها جوانانی هستند که اين رژيم آفريده است. اين نوع انسانها، همانهايی هستند که رژيم می خواهد از همسن و سالهای ما بسازد، راحت طلب، بی تفاوت و غير حساس و غير انتقادی نسبت به سيستم.

اما من معتقدم که در ازای هر يک ميليون نفر جوان خودخواه، تعدادی هم وجود دارند که وجدان اجتماعی را در خود پرورش داده اند و مارکس و انگلس و لنين و چه گوارا را خوانده اند، و خود را سازماندهی خواهند کرد که پيشگامان تغيير (جامعه) بشوند . همانگونه که والدين ما بودند.

مرضيه، دشواری هايی که من و تو با آنها روبرو بوديم را نمی توان با درد هائی مقايسه کرد که صد ها و هزاران کودک خيابانی در ايران و کشور های ديگر دنيا می کشند.چه ما بخواهيم و چه نخواهيم والدين ما برای بر هم زدن اين شرايط ظالمانه مبارزه کردند و اين شرايط نسل ما را نيز به واکنش واميدارد بگذار در اين واکنش موضعی مشترک و انسانی داشته باشيم، موضعی که والدين ما برای آن جنگيدند و پدر عزيز تو جانش را فدای رسيدن به آن کرد.
(mehrnoosh01@yahoo.com)
سپتامبر 2007