شاید خواب تمرینِ سادهی مُردن است
بالشِ شاهدی
که هراسهای شبانهی تو را
در خوابهای بیخیال قسمت میکند
نوکِ پستانهایت سیخ و کبود
و رانهای ناآرامات در رأسِ هر ساعت
سراسر یک سُرفه را تکرار میکنند
کلمات باکره باد کردهاند
و من اینجا در خیمهی خروشانِ خلوتِ خود بالا میآورم
اما کوتاه نمیآیم
شنا میکنم به رسمِ برعکس
لُخت میشوم به رسمِ خواب
حالا به انتظار یک اتفاقِ
لُخت فکر کردهام
و به رنگِ پروانه از خوابهای ولگردِ تو خارج شدهام
روی بالشات به انتظار فرصتی عجیب کمین کردهام
که رهایی را با مُردن تاخت بزنم
اما تو به عادتِ مجبور
خوابهایت را خاکستر کن
تریر. 23.06.2007