با یاد متن "چه کنیم که سوسکها سوسک مان نکنند؟"
و کاریکاتور همراه آن در" روزنامه ایران" نشریه دولتی جمهوری اسلامی!
ریشهها
سوسکهای خانه خاله بدری
همه آلمانی بودند*
هیچ اصلاً هم لهجه نداشتند
اهل چاهکهای اصیل تهران
با سیخ و شاخ و شاخکها
با جوشنهای همه قهوهای
با نیروهای هم زمینی، هم دریایی، هم هوایی
اهل پرواز و فناوری
با کادرهای ورزیده، مخفی
زیر میز، پشت مبل
توی کیف، روی ُمهر
ِپِرررر... َپر می زدند
لای عکسهای یادگاری خاله بدری با سرهنگ
در شیراز، در برلین.
پرسه می زدند در کشو
پی رد تخمهایشان
در حاشیه عکس عروسی خالهام بدری
یا آنجا، پشت عکس لوله شده سرهنگ
زمانی که هنوز دانشجو بود
در زرّادخانه مونیخ.
سوسکهای خانه خاله بدری
با ما بودند
از ما بودند
در عروسی و عزا همساز بودند
هیچ اصلاً هم لهجه نداشتند
عین خودمان اهل ایران زمین
تنها از نوع آلمانیش
سخت کوش و ارتشی بودند.
*سوسکهایی که در خانه های قدیمی تهران به وفور یافت می شوند، سوسک آلمانی نامیده می شوند.
* * * *
دیسکورس
دلت بسوزد ای ایر
این منم، نگاه سنتی
نشد زبانم پورنو
شعر مسقطی نیستم
یا حلوای پسا مدرن!
ببین، ونوس سرطان پستان گرفته
و شیر شعر آقای اروس هم ته گرفت و سوخت
حالا بازهی شاعر بشوبگو:
"شیر آبم چکّه میکند بی دلیل"
بشکن بشکن است؟
من نمی شکنم
نه دَف دَفی دارم
نه تق و توق و شکستنی
با ساختارم چفت و بستی ناگسستنی دارم
به این میگویند اروتیسم خودباوری
این تابو نیست، خنگ خدا!
شاهد روزگار خویشم، حیّ و حاضر
راست گویی: اهریمنی، عین برج زهرمارم!
لکّاتهام؟ گو باشم!
سلیطهام؟ کی کنم حاشایش؟
ترا رفتهام نشانه آخر، ای ریا!
شوخی که نداریم ما
آری هستم این و آن هم بگو رویش!
- لیک -
چو نیک نظر کنی دَرَم
- جانِ فوکو، مرگِ همان لاکان ات -٭
ترا من آیینهام.٭٭
بیا، بیا... طفلکم
بیا، بیا... مَردَکم
ننهام من، فولاد زره
این هم دشت دامنم
دیدی که همان میهن تو، مام ایرانم؟
بیا، بیا... بچّه ننه خنزرپنزریام
21/2/2007
٭ مراد میشل فوکو فیلسوف فرانسوی و ژاک لاکان روانپزشک و روانکاو فرانسوی است. ژاک لاکان خواستار بازگشت رادیکال به اصل تئوریهای فروید در مکتب روانشناسی بود.
٭٭ مرد خنزرپنزری، در بوف کور هدایت، عاقبت لکّاته را در خود می یابد.