در حاشیه ملاقات آینده نمایندگان ایران و آمریکا در بغداد / مرجان افتخاری
ادامه بحران، بی ثباتی،جنگ داخلی و شکست اهداف امپریالیسم آمریکا در عراق، بازگشت و حضور فعال طالبان در افغانستان، اهداف و نقش جمهوری اسلامی در دامن زدن و بحرانی تر کردن شرایط موجود دراین دو کشور موضوع بحث این مقاله است.
کنفرانس-های بغداد و قاهره در ماه مارس و ماه مه، دعوت از جمهوری اسلامی و همچنین ملاقات و مذاکرات آینده نمایندگان رژیم اسلامی و آمریکا در بغداد موضوعات مهمی هستند که باید از زوایای مختلف به آنها پرداخت.
چند ماهی است که ترور-های انتحاری، بمب گذاری، سوء قصد و گروگان گیری در قلب کابل پایتخت افغانستان و در دیگر شهر-های بزرگ این کشور نشاندهنده ناتوانی نیرو-های نظامی چند ملیتی در پاکسازی شهر-ها و مبارزه با تروریسم است. سوء قصد بجان عبدالکریم خرم، وزیر فرهنگ افغانستان و والی شهر قندهار و کشته و زخمی شدن سربازان آلمانی نشان میدهد که نیروهای ارتجاعی و تروریستی طالبان با سازماندهی و امکانات جدیدی در حال پیشروی هستند. اخبار و اطلاعات منتشر شده هیج تردیدی در دخالت رژیم اسلامی ایران، کمک-های مالی و نظامی این رژیم به طالبان برای بی ثباتی و بحرانی تر کردن اوضاع در این کشور به جا نمی گذارد.
اخراج 85 هزار کارگر افغانی در شرایطی که این کشور در تنگنا-های اقتصادی و سیاسی قرار دارد نه تنها یک فاجعه انسانی است، بلکه بحران، بی ثباتی وعدم امنیت را در این کشور افزایش می دهد. مهمتر از آن رانده شدگان بی سر پناه می توانند منبع مناسبی برای سرباز گیری طالبان باشند. گزارشتات خبر نگاران بدون مرز، برنامه-های مستند تلوزیونی و اظهارات صریح تعدادی از جنگجویان طالبان این موضوع را ثابت میکند. بدون تردید، فقر، گرسنگی، بی خانمانی و از همه مهمتر بی سوادی و نا آگاهی در صد عظیمی از مردم افغان خوراک و زمینه مناسبی برای طالبان و یا هر نیروی ارتجاعی و تروریستی دیگری است. ایران با استفاده از تجربه 4 ساله خود در عراق که دارای ساختار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بمراتب پیچیده تری از افغانستان است، مداخله در امور این کشور را تسریع کرده است.
بطوری که سفیر جدید انگلیس در افغانستان، شرارد کوپر کولز (Sharad Cowper Coles) در مصاحبه-ای با خبرگزاری BBC در تاریخ 18 مه نگرانی خود را در رابطه با حمایت جمهوری اسلامی از شورشیان در این کشور اظهار داشت.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی منافع چندان گسترده-ای در افغانستان، کشوری سنی مذهب با ساختار اقتصادی بسیار عقب مانده نمی تواند داشته باشد. ولی با تشدید شرایط بحرانی در افغانستان وزنه سیاست خارجی، نفوذ و قدرت خود را در منطقه تثبیت میکند. بطور خلاصه، جمهوری اسلامی اهداف دیگری را در رابطه با اخراج پناهندگان و پشتیبانی از طالبان جستجو میکند. در واقع، تجربه و عملکرد نشان داده است که رژیم اسلامی از هر سیاست غیر انسانی برای کسب قدرت و هژمونی در منطقه استفاده میکند.
برای جمهوری اسلامی افغانستان تنها وسیله و ابزار کوچکی است برای دسیابی به هدفی بزرگتر یعنی عراق. بدون تردید، عراق از نظر منابع زیر زمینی و انرژیک و بازار اقتصادی اهمیت ویژه خود را دارد. ولی، این کشور برای رژیم اسلامی از نظر سیاسی و ایدئولوژیکی یعنی بدست آوردن رهبری و هژمونی شیعیان، کسب قدرت سیاسی در منطقه جایگاه خاصی دارد. همه تلاش جمهوری اسلامی از فردای اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و انگلیس در همین راستا بوده است.
تا کنون جمهوری اسلانی توانسته است با بهره گیری از اشغال عراق، با دامن زدن به اختلافات قومی-مذهبی، مسلح کردن گروه-های مختلف شیعه، در بی ثباتی و بحرانی کردن عراق، قدرت و موقعیت سیاسی خود را در این کشور تثبیت کند. در همین رابطه وزیر دفاع جدید آمریکا رابرت گیتز (Robert Gates)، بالاخره در اوائل فوریه بوجود 4 جنگ در عراق اعتراف کرد. برای روشن شدن موضوع بطور خیلی کوتاه به نیرو-ها و ویژگی-های هر یک از آنها اشاره میشود. طبق تحلیل و نظرات رابرت گیتز که در 11 آوریل در روزنامه لیبراسیون (La Libération) منتشر شد این 4 جنگ داخلی عبارتند از:
1-سنی-ها ( جریان اصلی مخالف آمریکا)
سنی-ها بیشتر در جنوب بغداد و در استان ال عنبر (Al-Anbar)در مرز عربستان سعودی علیه آمریکا میجنگند. سه جریان اصلی سنی در این منطقه عبارتند از 1- مجلس مشورتی مجاهدین به رهبری ابو اعبدالرحمان ال بغدادی (Abou-Abdur-Rahman al Baghdadi) و ابوعبدالله ال مهاجر (Abou-Abdullah al-Mohdajir) 2- ارتش اسلامی متعلق به شیخ دری ال محمود (Cheikh-Dari al-Mahmoud) 3- گروه مشاور نجات (Al-Anbar) و همچنین گروه کتاب ال حق و یا فالاژیست-های اسلامی. افراد حزب بعث صدام حسین بیشتر در ناحیه دییلا
(Diyala ) فعالیت دارند
2- ال قاعده
افراد این جریان را بیشتر داوطلبان مسلمان از کشور-های دیگر تشکیل می دهند که برای جنگ مقدس به عراق آمده-اند. افراد ارتش سابق عراق هم با این گروه همکاری میکنند. هدف-های ال قاعده بیشتر، ارتش آمریکا و افراد وابسته به دولت عراق و شیعیانی است که متهم به الحاد و ارتداد و همکاری با اشغال گران میباشند. یک گروه مسلح سنی بنام " ملی-ها" را هم که عمدتا در شهر سامره (Samara) فعالند می توان در این کاتوگوری گذاشت.
ال قاعده بیشتر در فلوجا (Fallouja)، بغداد و باکوبا (Baaqouba) فعال است و اخیرا هم سعی کرده-اند در ناحیه نفت خیز کرکوک (Kirkouk) مستقر شوند، شهری که محل درگیری عرب-ها، شیعیان، سنی-ها، کرد-ها و ترکمن-ها است. لازم به یاد آوری است که رهبر ال قاعده ضرقاوی در همین ناحیه کشته شد. گروه معروف انصار ال سونا (Ansar-al-Sunna) هم وابسته به همین جریان است. رئیس این گروه ملا کراکر (Mollah Krekar) که مسئول قتل عام صد-ها نفر از مردم است به طور تئوریک از سال 1991 بعنوان پناهنده سیاسی در نروژ زندگی میکند.
3-جنگ بین شیعه و سنی ( جنگ تا پای مرگ، نقش جانبی ایران)
از فوریه 2005 و بمب گذاری در مسجد طلا سامره (Samara) یکی از مراکز مهم شیعیان، در گیری و خشونت بین این دوفرقه مذهبی به یک جنگ اصلی و واقعی تبدیل شد. گرو-های سنی با بمب گذاری و انفجار ماشین، یا ترور و آدم کشی به شیوه-های انتحاری معروف هستند. در بغداد و باکوبا (Baaqouba) بیشتر مردم چه سنی و چه شیعه این ناحیه را بعلت عدم امنیت ترک کرده-اند. در بصره (Bassora) در طول این 4 سال نسبت جمعیت سنی از 40% به 11% رسیده است. در این منطقه تنها مرگ و درگیر-های مرگ آور مطرح نیستند بلکه دشمنی قومی–فرقه-ای عمیق تر از آن است که بتوان تصور کرد. در اینجا مرده-ها را هم شکنجه میکنند، سر آنها را میبرند و جمجمه اجساد را با مته برقی سوراخ میکنند
4-گروه-های شیعه ( گروه-های وابسته به رژیم ایران)
جنگ داخلی بین گروه-های شیعه میتواند با خروج امریکا و انگلیس در جنوب، بویژه در امارا (Amara) و نصیریا (Nassiriya) شدت یابد. دو نیرو و یا دو گروه اصلی و بزرگ که هر یک به نوعی وابسته به دولت ملکی هستند عبارتند از:
ارتش مهدی به رهبری مقتدا صدر و ارتش بدر شاخه نظامی شورای عالی انقلاب اسلامی عراق. بطور کلی،هر دو گروه کاملا تحت نفوذ و کنترل دولت جمهوری اسلامی تهران اداره میشوند.گروه مقتدا صدر توسط سرویس مخفی ( وزارت اطلاعات ایران و سپاه پاسداران ) و ارتش بدر توسط شخص خامنه-ای ارگان رهبری اداره میشود. هر کدام از این دو گروه محلات، ارگان-ها، نیرو-های مسلح، و حتی ادارات شبه وزارتی خود را دارند مانند وزارت بهداشت و سلامتی.
اعتراف به جنگ داخلی در چنین ابعادی از سوی وزیر دفاع آمریکا در واقع چیزی جز پذیرش شکست سیاست آمریکا در عراق نیست.
شرایط و وضعیت در عراق بگونه است که اگر راه حلی هر چند کوتاه مدت برای شرایط بحرانی این کشور پیداد نشود و اگر نیرو-های آمریکا و انگلیس از عراق خارج نشوند، عراق به کانونی به مراتب خطرناک تر و بحرانی تر از فلسطین تبدیل خواهد شد، چیزی که هیچ یک از نیرو-های در گیر و غیر درگیر، آمریکا، انگلیس، اتحاد اروپا، اعراب، ایران، سوریه، حتی اسرائیل خواهان آن نیستند.
دعوت از ایران و سوریه در کنفرانس مربوط به عراق، سفر اخیر خاویر سولونا و مذاکرات او با لاریجانی و اعلام ضروزت مذاکرات مستقیم امریکا و ایران از طرف او و همچنین سفر-های احمدی نژاد به عربستان که مفاد و مضمون آنها بطور واقعی علنی نشد روند سیاسی و دیپلماتیکی هستند برای خاتمه دادن به جنگ داخلی عراق، برون رفت از بحران و تقسیم و تثبت قدرت بین آمریکا و رژیم اسلامی. و یا به عبارتی یک نوع معامله سیاسی.
در واقع، این سیر دیپلماتیک، خاتمه به مذاکرات غیر علنی و پنهانی آمریکا با ایران، پیشبرد روابط دیپلماتیک آزاد، و پذیرش رژیم اسلامی بعنوان قدرت سیاسی منطقه است. آمریکا باید برای بسیاری از مسائل با رژیم اسلامی وارد مذاکره شود. اگر همه پارامتر-ها، همه شرایط بدون هیچگونه مشکلی و یا بدون هیچ حادثه مهمی و طبق پیش بینی-ها مسیر خود را طی کنند، بزودی علیرغم فحاشی-های نمایشی احمدی نژاد و جورج بوش باید شاهد تغیرات و تحولاتی در عراق و مسائل داخلی ایران منجمله بحران هسته-ای باشیم. مگر اینکه شرایط و حادثه-ای پیش بینی نشده و توجیح نشده این روند دیپلماتیک را به نقطه کور خود منتهی کند.
21.05.2007
E-mail :eftekhari_marjan@yahoo.com
|