استثمار کار بی مزد زنان در سیستم پدرسالاری و سرمایه داری
Scholich - Edith Bartelmus-Scholich - مترجم: ناهید جعغرپور
توضیح مترجم: در این نوشته نویسنده تلاش نموده است بحث کار بی مزد خانگی را که در سال های اخیر بحث مهمی در میان جنبش فمنیستی جهان است دنبال نماید و این معضل را بطوری عمقی بشکافد. بحثی که جنبش فمنیستی ایران هم بدرستی روی آن انگشت نهاده است.
هدف از ترجمه این گونه مباحث دنبال نمودن این سری از بحث ها از یک سو و دیالوگ برای یافتن بدیل های متفاوت از منظر فمنیستی از سوی دیگر است آنهم درست در زمانی که این شکل کار هم اکنون از بعد کار خانگی خارج شده و در جهانی سازی نئولیبرالی شکل کار گسترده بازار کار گشته است.
دوسال پیش زنی برای من در نامه ای نوشته بود که: "زمانی که من هنوزکار می کردم به هیچ وجه احساس استثمار از سوی رئیسم را نداشتم بلکه این احساس را من تنها در زندگی زناشوئی با همسرم داشتم. برای چه قبول نمی کنید که بسیاری از مردان هم ما زنان را استثمار می کنند؟".
بسیاری از زنان دیگر هم گفته های این زن را به گونه های متفاوت تائید نموده اند و آنهم به این صورت که بیان نموده اند از اینکه در زندگی کاری و زندگی زناشوئی بسیار کمتر از آن چه مایه می گذارند نصیبشان می شود در رنج و عذابند. حتی بسیاری از این زنان واضح و روشن بیان نموده اند که در وضعیت مشخص خود ازرابطه نامعقول میان دادن و گرفتن در مناسبات زناشوئی بیشتر عذاب کشیده اند تا رابطه نامعقول دادن و گرفتن در مناسبات کاری و عدم پرداخت عادلانه دستمزد نیروی کارشان در کارخانه جات و مراکز تولیدی در مقایسه با همکاران مردشان. این زنان همچنین از این رابطه نامعقول میان دادن و گرفتن در زندگی زناشوئی با واژه استثمار یاد می کنند.
برای قبول نمودن این مناسبات نامعقول و ناهنجار که بسیاری از زنان از آن نام برده اند بررسی هائی انجام پذیرفته است.
زنان برای خدمات و نیروی کار زیادی که بکار می گیرند دستمزد بسیار کمتری دریافت می کنند. ۶۵% کار سرتاسر جهان را زنان انجام می دهند در صورتیکه سهم آنان از درآمد جهان ۱۰% است و سهمشان از ثروت های جهان ۱% .
کسانی که از این آمار نام می برند همزمان می بایست بسیار روشن اعلام کنند که مردان ٣۵% کار جهان را انجام می دهند و ۹۰% درآمد جهان را دریافت می کنند و ۹۹% ثروت های جهان را در اختیار دارند. در نتیجه مردان وقت آزاد بیشتر و قدرت خرید بالا تر و در نهایت از سرمایه ای بیشتری نسبت به زنان برخوردارند. خلاصه بگوئیم این کار زنان است که مردان را ثروتمند می کند.
در ادبیات سنتی جنبش کارگری از این شکل استثمار زنان در مناسبات زناشوئی نامی برده نشده است و تنها ازواژه استثمار در مناسبات تولیدی میان انسان توسط انسان نام برده می شود.
در این رابطه به بخشی از کتاب "چشم اندازهای نوین برای آزادی زنان" که یکی از نادر آثاری است که در سال های اخیر با این مشکل درگیر شده است نظر می اندازیم:
"کار خانه گی در خانواده هیچگونه ارزش مبادله ای ندارد زیرا که این کار بعنوان کالا ظهور نمی کند و تنها برای رفع نیازهای خانواده بکار گرفته می شود. بدین صورت یک نوع مناسبات اقتصادی درون خانوادگی وجود دارد که از کاراکتر "اقتصاد طبیعی" برخوردار است. مرد خانواده بعنوان تنها فرد مزد بگیر از آنجا که کار خانگی همسرش را خریداری نمی کند یعنی مزدی برای آن پرداخت نمی کند لذا نمی توان از این صحبت نمود که او (مرد) زن را استثمار می کند. یعنی اینکه وی کار بیمزد زن خانه دار را تصاحب می کند".
این نوشته از جهات مختلف قابل انتقاد است. اولین سئوال این است که آیا استثمار نیروی کار حقیقتا به خرید آن نیروی کار و پرداخت مزدی در قبال آن وابسته است؟ من به این سئوال پاسخ منفی می دهم . در تاریخ بشریت اعصاری بوده اند که در آن نیروی کار کاراکتری کالائی نداشته است و ارزش تولیدی خلق شده از سوی کارگران بر بسترهای دیگری از سوی طبقات رهبری کننده تصاحب شده است. در این میان پریودهائی وجود دارند که در این پریودها مناسبات اقتصادی کاراکتر اقتصاد طبیعی را داشته اند. هرگز نمی توان ادعا نمود که برده داران نیروی کار برده گان و یا فئودالان نیروی کار رعیت های خویش را می خریده اند اما با این وجود هیچکسی با ما مخالفت نکرده است که چرا برای این مناسبات از واژه درست استثمار استفاده می کنیم. در واقع در طول تاریخ همواره تمایل به تولید ارزش اضافی رشد نموده است و آنچه که تاریخا در مسیر این تمایل به ارزش اضافی تغییر نموده است همانا مناسبات حقوقی است که این تمایل را مشروع ساخته اند. این مناسبات حقوقی بر بستر مادی مناسبات تولیدی توسعه می یابند و درجه برابری وابستگان به کار در جامعه را به تصویر در می آورند. بنا براین باید بررسی نمود که آیا و چگونه مرد نیروی کار زن خانه دار را تصاحب می کند و نه اینکه آیا وی نیروی کار زن را خریداری خواهد نمود.
در سال ۱٨۴۶ کارل مارکس می نویسد: "مسلما بردگی نهان و بسیار طبیعی و دست نخورده در خانواده اولین شکل مالکیت است که در ضمن از آنجا که موضوع بر سر در اختیار گرفتن نیروی کار بیگانه است، بطوری کامل با تعریف اقتصاددانان مدرن مطابقت می کند. (...) (ارزش اضافی جلد سوم صفحه ۱۷ سال ۱٨۴۶)
متاسفانه امروزه این نگاه مارکس در نزد بسیاری از مارکسیست ها گم شده است. در کتاب "چشم اندازهای نوین برای آزادی زنان" آمده است: "کار برای خانواده کار برای بیگانه نیست که توسط یک استثمارگر بلاواسطه تصاحب شود. محصول کاربرای خانواده در مالکیت خانواده باقی خواهد ماند".
یک چنین تعبیری از کار خانگی مسلما مورد نقد است. اینکه کار زن به کار برای خانواده ربط پیدا می کند و نقش خود زن در مناسبات خانوادگی محو می شود و اصولا در این شکل کار برای خانواده فرقی گذاشته نمی شود که چه کسی چه کاری می کند و بررسی نمی شود که در کار برای خانواده چه کسی ارزش تولید می کند و چه کسی از این ارزش بهره می برد. بلکه بیشتر این ذهنیت منتقل می شود که کاربرای خانواده کاری دسته جمعی است که در آن ارزش های تولید شده جزء مالکیت جمعی خانواده شمرده می شود. یک چنین ذهنیتی از "کار خانگی" زن هیچگونه رابطه ای با واقعیت های اجتماعی ندارد. به واقع هم زنان مثلا در آلمان در سال ۱۹۹۶ بطور هفتگی ٣۵ ساعت کار بی مزد خانگی می کرده اند و مردان ۱۹،۵ ساعت این کار بی مزد را انجام داده اند.(طبق بررسی استخراج توسط وزارت خانواده آلمان بنام خانواده، سالمندان، زنان و جوانان، کلن ۱۹۹۶). این قاعده تا سال ۲۰۰٣ مرتبا شدت یافته است. در سال ۲۰۰۴ طبق تحقیقی از طرف دولت آلمان با نام "زمان کجاست" گفته شد که زنان در آلمان ۵۰% بیش از مردان کار بی مزد انجام داده اند.
اینکه کار خانگی مهم است تا بدان وسیله نیروی کار روز به روز برای ادامه کارباز تجدید شود و نسلی جدید از کارگران را بسازد بسیاری از مارکسیست ها "در بحث کار خانگی" بر روی آن توافق دارند اما با موجودیت این "کار خانگی" چگونه باید برخورد نمود؟ از سوئی شکل کار مزدی سرمایه داری را ندارد و از سوئی طبق همین منطق سرمایه داری کاری غیرمولد است و به همین خاطر هم کاری بی مزد است.
در سال ۱۹۷۲ ماریا رزا دالا کوستا و در سال ۱۹٨۲ اویشتاین هولتر مقالاتی را ارایه دادند که در آن بطوری ساده گفته شده: کار بی مزد و خدمات مجانی را که زنان در خانواده انجام می دهند ارزش نیروی کار مردانه را بالا می برد.
در واقع کار خانگی و کار خدماتی زن در خانواده بخشی از تولید نیروی کار مرد است و بنابراین بخشی از خود کاری است که در شکل کالا توسط مرد تولید و به بازار کار ارائه داده می شود. کاری را که زن از طریق خدمات و رسیدگی به مرد در خانه انجام می دهد باعث بالا رفتن نیروی کار مرد می شود. پس بنابراین اگر که برای نیروی کار مرد مزدی پرداخت می شود یعنی ارزش نیروی کارش قیمت گذاری می شود پس در این صورت زن هم که کار خانه گی را که بخشی از این ارزش قیمت گذاشته شده است را انجام می دهد از مزد برخوردار است. اما این تنها مرد است که از مزد برخوردار می شود و ارزشی را که بخشی از آن را زن تولید نموده است تصاحب می کند. بنابراین طبق تعریف ما از مناسبات سرمایه داری و کار مزدی مناسبات میان مرد و زن در خانواده خود مناسبات استثمار سرمایه داری است.
این نوع تفکر همواره از سوی سازمانهای مارکسیستی رد شده است و من برای اثبات ادعایم به کتابی که در سال ۱۹٨۲ بیرون آمد بنام "خواهران، رفقای زن" نوشته جرستی اریکسون که در آن زمان دبیر اول حزب کمونیست نروژبود اشاره می کنم:
"طرز تفکری مجذوب کننده. کار سخت خانگی آنطور که بنظر می رسد جائی منطقی در میان واژه های مارکسیستی گرفته است و تضاد میان زنان و مردان در خانواده بستری مادی روشن پیدا نموده است. اما همزمان خود به تضادی دیگر دامن زده است و باعث این سئوال شده است که آیا بخش مردانه طبقه کارگر یک منفعت استراتژیکی دارد که خود را به همراه زنان بر علیه بورژوازی و یا همراه بورژوازی بر علیه زنان قرار دهد؟".
این منطق در واقع اصلا با منطق مارکس و انگلس خوانائی ندارد و از آن بسیار دور است. انگلس در "منشاء خانواده در بخش مالکیت شخصی و دولت" در باره تضاد های زنان و مردان در خانواده می نویسد "اولین تضاد طبقاتی که در تاریخ خود را نشان می دهد در رابطه با توسعه تضادهای مرد و زن در تک خانواده و اولین فشار وستم طبقاتی با جنس مونث از سوی جنس مذکر است. تک خانواده توسعه بزرگ تاریخی بود اما همزمان در کنار برده داری و ثروت شخصی از آن زمان تا حال عصر طولانی را شروع نمود که در آن هر توسعه ای همزمان یک عقب گرد کامل در پیروزی یک طرف و کنار زدن طرف دیگر بوده است. این خود شکل هسته ای از جامعه متمدن است که در آن ما می توانیم طبیعت تضادها و تفاوت ها را بررسی و مطالعه کنیم" . (فریدریش انگلس منشاء خانواده، مالکیت شخصی و دولت، صحفه ۶٨).
منطق دبیر حزب کمونیست بلژیک خانم اریکسون نه به عقیده مارکس نزدیک است و نه به عقیده انگلس و نه حتی بررسی می کند که آیا دالا کوستا و هولتر با مقالاتشان واقعیت را درست بیان کرده اند یا نه. حتی تضادی را در گفته آنها نیافته است. بجای آن به این نظر رسیده است که تضاد میان زنان و مردان را باید آنتاگونیستی دید و این خطر هم وجود دارد که استراتژی و تاکتیک مبارزه طبقاتی بی محتوا شود. در واقع دلائل از روی ترس رد می شوند و بررسی مناسبات اجتماعی غیرقابل قبول می گردند زیرا که ممکن است نیروی مبارزاتی را ضعیف کنند. اما گفته نمی شود که این مبارزه می خواهد ما را به کجا بکشاند زمانیکه واقعیت های اجتماعی آنطوری که هستند بررسی نشوند و بیان نگردند؟
بنظر من مقالات دالا کوستا و هولتر ما را کمی به جلو برده اند و آنچیزی که در این مقالات مهم می باشند این است که در آن پروسه تولید طبق رسوم سنتی سرمایه داری از یکدیگر سوا نمی شوند و تنها بخش هائی از این پروسه ارزش گذاری نمی شوند بلکه این پروسه بعنوان پروسه کلی خلق ارزش شناخته شده و تجزیه تحلیل می گردد. البته من در مقاله آنها ضعف هائی هم می بینم به این صورت که تحلیل اقتصادی در این مقالات دیگرمورد استفاده ای ندارد زیرا که بنظر آنها در جامعه نیروی کار بطور کل دیگر بصورت کالا ظهور نمی کند..
از این رو من می خواهم از واژه استثمار استفاده کنم. استثماری که مرزهای اقتصادی را عبور می کند و همانطور که گفتم در تقابل با مارکسیسم نیست بلکه در تطابق با آن است. من از واژه استثمار برای هر گونه تمایل به سوء استفاده از ارزش ها و مزایا به نفع خود و سوء استفاده برای بیان قدرت نمائی در یک رابطه برای به زانو درآوردن دیگری نام می برم. قدرت نمائی که از رابطه تنها برآوردن نیازها و آرزوها و منافع خود را می بیند. در استفاده از این واژه استثمار روشن می شود که اکثر مزایا و منافع ارزشی تحت شرایط پدرسالاری و سرمایه داری را زنان خلق نموده اند ولی از سوی مردان تصاحب می شود. زنان استثمار می شوند و مردان در مجموع از استثمار زنان نفع می برند و از آنجا که استثمار تنها در مناسبات میان سرمایه و کار صورت نمی پذیرد در صورت ممنوعیت مالکیت بر ابزار تولید و زمانی که کار دیگر کالا نیست اما همچنان این استثمار در جامعه وجود خواهد داشت و از بین نخواهد رفت. محو استثمار رابطه جدا ناپذیر با آزادی از رهبریت و یا بهتر بگوئیم در رابطه مستقیم با برقراری واقعی رابطه برابر همه جانبه میان انسانها دارد. زیرا که با هر نابرابری و قدرت نمائی در روابط و مناسبات میان انسانها همزمان مجددا توانائی استثمار رشد کرده و جامعه بسوی ظلم و ستم و نابرابری سوق داده خواهد شد. برای رسیدن به جامعه بدون فشار و ستم و استثمار و زور باید از روند همه جانبه برابری جنسیتی میان انسانها گذر نمود تا بتوان به آن جامعه با عدالت اجتماعی دست یافت.
|