در خاوران چه گذشت؟! / منصوره بهکیش
امروز خاوران حال و هوایی دیگر داشت. سالگرد هیجدهمین سال اعدام عزیزانمان در تابستان 1367 بود. خانواده ها با چهره هایی نگران حضور یافته بودند.
یک علت نگرانی رفتار غیر انسانی سال قبل عوامل رژیم بود که بسیاری از دوربین ها و موبایل های شرکت کنندگان در مراسم را گرفتند و چند نفر را نیز دستگیر کردند و علت دیگر، از این بابت بود که از دو سه روز قبل به برخی از خانواده ها زنگ زده و برخی را احضار کرده و خواسته بودند که مراسم را در سکوت و زودتر از زمان همیشه به پایان برسانند وگرنه باید منتظر عواقب آن باشند. دیگرانی را نیز که از وابستگان خانواده های اعدام شدگان نبودند مورد لطف قرار داده و خواستار عدم حضورشان در مراسم شده و علت این درخواست را جلوگیری از تشنج ذکر کرده بودند! در خاوران جو به شدت پلیسی بود. درب اصلی جلوی خاوران را بسته بودند و امکان ورود از درب اصلی را نداشتیم و ما را به درب پشتی مربوط به بهایی ها هدایت کردند. در آنجا ماشین های نیروی انتظامی و مأموران لباس شخصی به صورتی علنی به چشم می خورد. برای ورود به خاوران مجبور بودیم از جلوی مأموران رد شویم. بیرون درب ورودی چند مأمور ساده و درون درب چند مأمور رده بالا و افراد لباس شخصی حضور داشتند. مادران به سختی خود را به عزیزانشان رساندند، زیرا مجبور بودند این مسیر ناهموار را پای پیاده طی کنند. همچنین یکی از مادران را به سختی بر روی ویلچیر حمل کردند. بالاخره به سر خاک عزیزانمان رسیدیم. ساعت هنوز نه صبح نشده بود. کسانی که قبل از ما آمده بودند روی خاک را با گل های رنگارنگ گلباران کرده بودند. جمعیت هنوز آنقدر زیاد نبود. خانواده ها به محض ورود عکس های عزیزانشان را مثل هر سال در قسمت کانال هایی که اعدام شدگان را روی هم مدفون کرده بودند کنار هم قرار می دادند و پشت و جلوی آن را گلباران می کردند. پس از مدت کوتاهی جمعیت بیشتر شد و به دور عکس های عزیزان اعدام شده حلقه زدند، حضور مأموران نزدیک عکس ها بسیار آزار دهنده بود. من جلو رفته و از مأموران خواستم که از اینجا دور شوند. شاید نمیدانستند که حضورشان درخلوت ما (خانواده هایی که با دردی مشترک در زندان ها، در کمیته ها، در برگزاری مراسم یادبود عزیزانمان و ... با هم زندگی کردیم) از یک طرف و عزیزانی که با هم به صورت عکس درآمده بودند از طرف دیگر چقدر آزار دهنده است و چه نفرتی را در ما ایجاد می کند. مراسم حدود ساعت 9 صبح با دادن یک دقیقه سکوت توسط یکی از مادران شروع شد. سپس مادر لطفی صحبت کرد و از جمعیت خواست که به علت گرمی هوا مراسم را زودتر به پایان برسانیم. چهره اش بسیار برافروخته و نگران بود. او جزو کسانی بود که چندین و چند بار به او زنگ زده و خواسته بودند که مراسم به آرامی برگزار شود. مراسم طبق معمول هر ساله نه آنطور دلچسب برگزار شد. شعرها، سرودها و یکی دو نوشته خوانده شد و با دلی پر خون و چشمانی پر از اشک مراسم را به پایان رساندیم. البته برایم سؤال بود که چرا امسال جمعیت کمتر از سال قبل است. ولی در حین مراسم به جمعیت اضافه می شدند. در پایان همراه جمعیت، راه پیمایی گرد خاوران را سرود خوان انجام دادیم. جو پلیسی باعث کندی پیوستن جمعیت به راه پیمایان شده بود ولی کم کم بیشتر حاضرین به راه پیمایان پیوستند. در پایان مراسم که قصد بیرون رفتن از خاوران را داشتیم، جمعیت زیادی گل به دست تازه وارد شدند، آقای زرافشان نیز جزو آنان بود. از آنها علت تأخیر را جویا شدیم، گفتند که راه ورود به خیابان منتهی به خاوران را بسته و مانع ورود آنها شده بودند. به خاطر دوستان تازه وارد، دوباره به سمت کانال ها به راه افتادیم و باری دیگر به گرد خاک عزیزانمان گشتیم و به یادشان سرود خواندیم. دوستانی که دور زرافشان جمع شده بودند هر از چند گاهی شعار" زندانی سیاسی آزاد باید گردد" می دادند. یکی از اعضای خانواده ها معترض شعار دادن در خاوران بود. بالاخره به سمت درب خروجی سرود خوان راه افتادیم. نزدیک درب خروجی متوجه شدیم که دوربین ها و موبایل برخی از عزیزان را گرفته و با شکلی بسیار زننده مشغول تفتیش کیف یک خانم بودند. تصمیم به بازگشت گرفتیم و اعلام داشتیم تا زمان تحویل وسایل، از خاوران بیرون نخواهیم رفت. در این بین درگیری های لفظی مابین شرکت کنندگان و مأموران لباس شخصی پیش آمد. ما را تهدید کردند که اگر نرویم درب خاوران را برای همیشه خواهند بست و دیگر اجازه حضور به ما نخواهند داد و ما گفتیم اگر اینکار را بکنید ما نیز برای گرامی داشت یاد عزیزانمان عکس به دست به میدان انقلاب خواهیم رفت. بالاخره مجبور شدند که وسایل افراد را به آنها بازگردانند. کم کم جمعیت پراکنده شد و بسیاری از خانواده ها رفتند. در پایان متوجه شدیم که یک نفر را در داخل نگه داشته اند. آقای زرافشان برای آزاد کردن این فرد مانده بود. برخی از خانواده ها نیز منتظر ماندند تا این فرد آزاد شود. باز تهدید می کردند ولی سعی داشتند که زیاد درگیری ایجاد نشود. یک درگیری لفظی بین من و یکی از لباس شخصی ها پیش آمد زیرا آنها قصد برداشتن سویچ ماشین را کردند و من مقاومت کردم. آنها نیز ادامه ندادند مشخص بود که دستور داشتند درگیری ایجاد نشود و بیشتر هدفشان ترساندن ما بود. بالاخره مجبور به آزاد کردن آن فرد شدند و ما همگی با هم به راه افتادیم. هنگام بازگشت درب اصلی خاوران باز شده بود و تعدادی که جلوی آنها را گرفته بودند و به مراسم نرسیده بودند، هر یک در گوشه ای از خاک نشسته بودند. همچنین شنیدم که تعدادی از خانواده ها را دستگیر کرده و به کمیته افسریه برده اند و علت آمدن آنها به خاوران را جویا شده بودند و آنها را تا ظهر نگه داشته و سپس آزاد کرده و پس از آن به خاوران آمده بودند. در مجموع می توان گفت که جمعیت از سال قبل بیشتر بود. هدف رژیم این بود که جمعیت کمتر به نظر آید و همه در یک زمان خاص در خاوران جمع نشوند و سر و صدای کمتری ایجاد شود ولی این طرح با شکست منجر شد. همیشه وقتی جلوی یک راه بسته می شود و افرادی قصد ورود به آن محل را دارند، ناخوادآگاه جمعیت جمع می شوند و خود این جمعیت فشرده یک حالت عصیانی و هیجانی در آنها ایجاد می کند و از نگاه یک فرد بیرونی حرکت این جمعیت به شکل یک راه پیمایی نمود داشت. آنها می خواستند که از هیجان جمعیت جلوگیری نمایند و سر و صدای کمتری ایجاد شود ولی این شیوه عمل آنها باعث تحریک بیشتر جمعیت شد. یعنی خودشان با دست خودشان جوی را به وجود آوردند که از آن می ترسیدند.
جلوی درب منزل متوجه شدم که عکس دسته جمعی عزیزانم در ماشین نیست و یکی از همراهان گفت زمان درگیری صدای باز و بسته شدن درب عقب ماشین را شنیده بود و به احتمال زیاد همان موقع عکس را ربوده بودند. آری این عکس یا موارد مشابه خاری است بر چشم آنها زیرا نمی توانند انکارش کنند و همین آزارشان می دهد. حتی برای خانواده ها و یا سایرین که خود از الطاف رژیم بی بهره نبوده اند، دیدن این عکس یا موارد مشابه جای تعجب دارد که چگونه یک رژیم می تواند این همه عزیز را از یک خانواده بگیرد و ما می دانیم که این تنها نمونه نیست. آری خود عوامل رژیم نیز از دیدن این عکس ها که نشانه هایی از جنایات آنهاست شرم می کنند.
10/06/1385
|