گزارشی از خشونت های خانگی / ثریا محمدی
چشم راستش از شدت کبودی و ورم باز نمی شد .بغض و اشک مجالش نمی داد تا به راحتی از دردهایش بگوید ، ناامید و دلتنگ در کنار پیاده رو به دیوار پزشکی قانونی تکیه زده بود .
مرتب با دستمال کاغذی مچاله شده اشک هایش را پاک می کرد .انگار منتظر آمدن کسی بود، با تردید و تشویشی که در ظاهرش هویدا بود زمان و منتها الیه خیابان را با چشمهایش تعقیب می کرد .جلوتر رفتم نیاز به پرسیدن نداشت حدس زدم که از شوهرش کتک خورده است .وقتی که پرسیدم مطمئن شدم که درست حدس زده ام , این دومین نفری بود که در طول چند ساعت کوتاه بودن در سالن انتظارو پزشک قانونی می دیدم . مورد اول زنی جوان در حدود 25 سال بود که در اثر کتک های شوهرش زیر چشمانش کبود شده بود و برای مخفی کردن ننگ جامعه ی مرد سالار عینک دودی بزرگی به چشم گذاشته بود و آمده بود تا از شوهرش شکایت کند و معاینه شود .و بعد از معاینه مشمول چند روز استراحت شده بود .امادر لابه لای کارهایم نتوانستم بفهمم کارش به کجا کشید ، اما این دومین مورد به طرز شدیدتری آسیب دیده بود ،از صحبت کردن و حرکاتش میشد فهمید چقدر مظلوم است ،حدودا37،38 سالش بود. دو تا بچه داشت می گفت هر وقت شوهرش عرق بخورد ، کتکش می زند. منتظر آمدن مادر شوهرش بود تا با هم به پزشک قانونی بروند و......کمی دلداریش دادم . راستش خودم هم مانده بودم چه بگویم و به چه نویدی دلخوشش کنم .خواستم بگویم برو و شکایتت را تنظیم کن ، اما می دانستم حتی 6000 تومان حق(بالای) معاینه ی پزشک قانونی را هم نداشت . تازه اگر هم داشت و می توانست شکایت کند و حتی دیه و بازداشتی هم برای شوهرش در نظر گرفته می شد، اما این بار حق برگشتن به خانه ی شوهرش را هم نداشت و آن پناهگاه نه چندان امن را هم از دست می داد، از آن گذشته جامعه و خانواده ی پدری اش هم هیچ احساس مسئولیتی در قبال او نداشت ، چرا که از قوانین جاری همسر داری تخطی کرده است و هیچ پشتوانه ی قانونی هم در دفاع از او و تمامی همدردان او در جامعه ی ما نبوده و هنوز هم وجود ندارد.
نمی دانم چند دقیقه از مرور وضعیت در مخیله ام می گذشت اما او همچنان گریه می کرد . انگار خودش هم به این نتیجه رسیده بود . برقی از چشمانش گذشت و در چند ثانیه ی کوتاه آخرین نتیجه گیری وضع فلاکت بارش را کرد . اشک هایش را پاک کرد ، انگار می خواست خیال ما را هم از بابت وضع نامطلوبش راحت کند . با عجله خودش را جمع و جور کرد و آمدن مادر شوهرش را بهانه کرد و از ما دور شد و در پیچ کوچه از دید ما ناپدید شد و رفت .
رفت تا سیکل معیوب زندگی فلاکت بار هزاران زن بی پناه و اسیر در چنگال بی پناهی راکه او نیز یکی از آنها بود از سر مرور کند یا شاید راه دیگری به ذهنش رسیده بود .نمی دانم اما هر چه هست روایت داستان تلخ اسارت زنان در چارچوب فرسوده و زن ستیز قوانین نابرابر است و با این روند نه فقط او بلکه هزاران زن و دختر جوان قربانی خواهند شد.
و آنچه مسئولیت قانونگزاران وفعالین مدنی را سنگین تر می سازد نیازبه پایان بخشیدن به انواع ستم بر زنان و تلاش فزاینده درساختن جامعه ی مبتنی بر عدالت و همسانی است .
حتی اگرهزاران بار در فریاد حق طلبی کتک بخورند ، تحقیر شوند و ...............
|