Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

نگاهي به يک زن روزنامه نگار به بهانه انتشار کتابش / فرح طاهري

جمعه 19 مي در يکي از سالن هاي دانشگاه تورنتو، به همت دو زن فعال جامعه ايرانيان تورنتو، شهرزاد مجاب و افخم مردوخي، مراسم معرفي کتاب نسرين الماسي برگزار شد. "چرا نميپرسي چرا؟!" اولين مجموعه داستان هاي کوتاه نسرين الماسي، ژانويه 2006 توسط نشر افرا ــ پگاه در کانادا منتشر شده است.

اجازه بدهيد شيوه معمول گزارش نويسي ام را کنار بگذارم. ايرادهاي روزنامه نگاري بر آن نگيريد چون من مجبورم براي اين نوشته ام با مدير تحريريه کلنجار بروم. او کسي ست که اجازه نميدهد از او بنويسم. نه اينکه بخواهد پنهان بماند، که نميخواهد مطرح شود. ميگويد: "آدم که تو نشريه خودش از خودش نمينويسه و چپ و راست عکس نميزنه" و به همين خاطر در هر برنامه اي که سخنران بوده، به طريقي مرا از نوشتن گزارش آن برنامه منصرف کرده. و نگذاشته که ديگران با او ، با نسرين الماسي، آشنا شوند و ببينند در يک گوشه دنيا، يک زن، که همسر است، مادر است، روزنامه نگار است، دغدغه مردم و ميهنش را دارد، با چه جان سختي اين همه بار را به دوش گرفته و 15 سال است که تلاش کرده در سمت مدير تحريريه، شهروند ــ يکي از معدود نشريات معتبر اين سوي آبها ــ را مستقل نگه دارد و در اين راه سختي ها کشيده، افتاده، برخاسته، افتاده ولي اميد را از دست نداده. او به من در اين هفت سال و اندي همکاري، بسيار آموخته، و مرا وامدار خود کرده است. پس گزارش اين مراسم را بهانه اي ميکنم براي نگاهي عميق تر به او اگر بتوانم کلماتم را از زير تيغ سانسورش برهانم.

برگرديم به برنامه معرفي کتاب. افخم مردوخي مشاور مرکز Mood Disorders برنامه را آغاز کرد و گفت، اين برنامه را من و شهرزاد مجاب ترتيب داده ايم زيرا هر دو براي نسرين الماسي احترام خاصي قائل هستيم.
او سپس اشاره کرد که پرفسور نسرين رحيميه، سخنران اصلي مراسم، به دليل مسموميت در بيمارستان بستري ست و نتوانسته در مراسم حاضر شود.
شهرزاد مجاب، مدير انستيتو مطالعات زنان دانشگاه تورنتو، متني را که خانم رحيميه در مورد کتاب "چرا نميپرسي چرا؟!"حاضر کرده بود، به انگليسي خواند، اما قبل از خواندن متن گفت: اين اولين بار است که ما از يک زن نويسنده ايراني قدرداني ميکنيم و اين قدم بسيار مهمي است، زيرا اين نويسنده تنها يک نويسنده نيست بلکه يکي از مهره هاي پاگرفتن جامعه ايراني ست. خدمات مهمي در نشريه شهروند انجام داده و ميدهد. شهروند در همه جاي کانادا و اروپا خوانده ميشود. نوشته هاي نسرين در شهروند نوشته هاي مهمي است و من ميدانم بسياري مشتاق نوشته هاي او هستند و بحث هاي بسياري را برانگيخته است. من و افخم به خاطر دوستي با نسرين و به خاطر خدماتش به جامعه ايراني و براي زن بودنش با کمال خوشوقتي اين کار را انجام داديم.
متن پرفسور رحيميه عنوان جالبي دارد: زني که در مشغوليات زندگي تکه پاره شده. ترجمه اين متن در آينده در شهروند منتشر خواهد شد.
مهري يلفاني نويسنده ساکن تورنتو، متني را که در مورد اين کتاب آماده کرده بود خواند. او هم دليل خود را چنين بيان کرد:" من نقدنويس نيستم که در حيطه کار من نيست، من فقط نگاهي به مجموعه کرده ام و دليل اين کار من ارزشي ست که براي نويسنده کتاب قائلم. زني که در برپايي و راه بردن نشريه اي همکاري دارد که در ميان خيل نشريات خارج کشور توانسته طيفي از خوانندگان خاص خود را داشته باشد..."
يلفاني در نگاهش به کتاب مينويسد: "... قصه هاي اين مجموعه اغلب کوتاهند و مثل عکسي است که در حال عبور از جايي و يا کسي گرفته شده، اما عکسي که وقتي نگاه ميکني چيزي در آنهاست که نسل ما حس کرده و تجربه کرده و با آن رابطه برقرار ميکند... اين نسل ديگر خود نيست، تکه پاره شده و هر تکه اش در وجود کسي ديگر يا مرده و خاک شده و يا ريشه کرده و رشد کرده و سايبان گسترده است."(نگاه مهري يلفاني به کتاب نسرين الماسي را در همين شماره شهروند بخوانيد)
نوبت به نويسنده کتاب رسيد که دو داستان از 16 داستان کتاب را خواند؛ "ظرفيت تکميل است" و "نمي شناسيد؟".

پس از زنگ تفريح و پذيرايي، سوگند تدين دو ترانه بدون آهنگ خواند يکي شاليزار از نوري و ديگري ترانه ترکي ساري گلين که به گفته خودش خواندن بدون آهنگ هم کار سختي ست، ولي او از پسش بخوبي برآمد.
مارينا نمت نويسنده ايراني که به انگليسي مينويسد را شهرزاد مجاب معرفي کرد. او متولد 1965 تهران است. در 16 سالگي دستگير و شکنجه شده. دو سال در اوين بوده و در سال 1991 به کانادا مهاجرت کرده است. داستان مينويسد و جايزه سالهاي 2003 و 2004 رندوم هاوس را گرفته.
مارينا داستان ليلا را خواند. او گفت اين داستان واقعي ست. ليلا خواهر مينا هم بندي او بوده. مينا اين واقعه را برايش تعريف کرده بوده و او هم قول داده بود که يک روز آن را بنويسد. داستان دو خواهر در تظاهرات سالهاي 60 که يکي از آنها در تظاهرات کشته ميشود.
در تمام مدتي که مارينا داستانش را به انگليسي ميخواند، پدرش آقاي مرادي اشک ميريخت. آقاي مرادي روبروي من نشسته بود. من او را نميشناختم ولي خانم مجاب ايشان را معرفي کردند: آقاي مرادي اولين رقصنده مرد در ايران است. فرزانه کابلي که امروزه در ايران در زمينه تئاتر و رقص ــ که البته حرکات موزون خوانده ميشودــ عليرغم سختي ها، همچنان فعاليت دارد، از شاگردان او بوده...
گفت وگو با آقاي مرادي بايد جالب باشد. شهروند وعده اش را به شما ميدهد.
بنا بود دو نفر به زبان دري شعر خواني کنند که خانم رحيمه توخي به دليل بيماري حضور نداشتند. خانم ندا پويا، پزشک و شاعر افغان، دو شعر در مورد زن خواند و مورد تشويق حاضران قرار گرفت.
ياسمن جلالي کوشکي در دو نوبت سنتور نواخت و فضا را با نواي موسيقي لطيف کرد.
برنامه به پايان رسيد ولي دکتر سعيد رهنما، استاد علوم سياسي دانشگاه يورک، درخواست كرد تا مطلبي را مطرح کند. او ضمن تبريک به نسرين الماسي براي انتشار کتابش، به خبر نادرست روزنامه نشنال پست در همان روز اشاره کرد و گفت با پي جويي هايي که کرده، نادرست بودن اين خبر مشخص است و بايد متحدا به اين عمل نشنال پست اعتراض کنيم و آنها را وادار به پوزش خواهي کنيم. او اين عمل روزنامه دست راستي کانادا را در راستاي آماده سازي افکار عمومي به منظور حمله نظامي به ايران تعبير کرد.
در پايان کساني که کتاب را خريده بودند در صف ايستادند تا نويسنده آن را برايشان امضا کند.
در اين مراسم بيش از هفتاد تن حضور داشتند که اکثر آنان از چهره هاي دانشگاهي، ادبي، فرهنگي و اجتماعي ايرانيان و افغان هاي مقيم تورنتو بودند. البته خانم مهرانگيز کار از آمريکا نيز ميهمان ايرانيان تورنتو بودند و در اين برنامه حضور داشتند.
***
اما اين شب و اين برنامه، شب نسرين الماسي بود. سه تن از برگزارکنندگان و سخنرانان به نقش او در شهروند اشاره داشتند و حرمتي که براي نقش روزنامه نگاري او قائل بودند. در گزارشي که نوشته نشد، يعني همان گزارش سخنراني نسرين در جمع دانشجويان دانشگاه تورنتو در روز هشت مارچ، روز جهاني زن، او با صميميت و صراحت فراز و فرودهايي که با آن در طي اين ساليان به عنوان يک روزنامه نگار روبرو بوده، برشمرد.
نمايشگاهي از مطبوعات مربوط به زنان در خاورميانه به همت دکتر امير حسن پور در دانشگاه تورنتو برپا شده بود و چه کسي بهتر از يک زن روزنامه نگار ميتوانست پاسخگوي دانشجويان علاقمند باشد. دکتر حسن پور در معرفي اش از نسرين گفت که او براي ويژه نامه هاي روز زن و بنياد پژوهش هاي زنان همواره زحمت کشيده و هر سال آن ها را منتشر کرده.
نسرين بنا بود از تجربياتش در دنياي روزنامه نگاري بگويد ولي با اين شروع کرد که، خوشحالم در ميان شما هستم چون نيمي از من در تهران در حال کتک خوردن هستند... و بعد به ماجراهايي که در تهران گذشته بود اشاره کرد. او ضمنا گفت، توجه کرده ايد که امروز در نشريات و راديو و تلويزيون به هشت مارچ پرداخته نشده، من به خاطر حرفه ام به آن توجه کردم . اين بدين خاطر است که ما هيچوقت در متن نبوديم و هميشه در حاشيه به ما نگاه شده.
او در ادامه از تجربيات نه چندان شيرين خود در حرفه روزنامه نگاري گفت:
در اين حرفه من بايد دو يا سه برابر مردان همکارم کار کنم تا ديده شوم. در نشريه شهروند تعداد زناني که کار ميکنند بيشتر است و از ديد بيرون اينطور به نظر مي آيد که نشريه دمکراتي ست ولي از نگاه نزديک تر واقعيت غير از اين است. دليل اين که زنان در نشريات هستند، نيروي کار ارزان است. آنها بيشتر کار ميکنند و کمتر سئوال ميکنند. بعضي از زنان فکر ميکنند که مردان در اين حوزه کاري کمتر با آنها رقابت ميکنند و بيشتر ميپذيرندشان که واقعيت اين طور نيست. واقعيت اين است که مردان آنها را در حد رقابت با خود نميدانند و قبول کرده اند که زنها از آنها پايين ترند ولي اگر غير از اين فکر کنند بسيار خشن برخورد ميکنند. و اينطور هم نيست که ميگويند زنها با زنها نميتوانند کار بکنند.
نسرين به مشکل ديگرش در اين حرفه اشاره کرد؛ کار در مطبوعات قومي:
دو نگاه است به نشريات قومي؛ يکي نگاه خودمان به خود و ديگر نگاه ميزبان به ما. همانطور که ميدانيد بسياري از مليت ها اينجا هرکدام نشريات خود را دارند و مردم خودشان را تغذيه ميکنند ولي جامعه ميزبان هيچگاه به آنها جدي نگاه نکرده است. نزديک به صددرصد اين نشريات توسط آگهي ها تغذيه ميشوند و هيچگاه ميزبان بودجه اي که براي اين موارد دارد درست خرج نميکند. به طور مثال در زمان شيلا کاپس يک ميليون دلار بودجه وجود داشت که ميتوانست به صورت آگهي در اختيار مطبوعات قومي قرار بگيرد در صورتي که اين پول کامل برگشت داده شد به دولت. وقتي سئوال شد چرا اينطور است گفتند کسي درخواست نکرده. من فکر ميکنم اين به دو دليل است: يکي مطبوعات قومي خودش را جدي نميگيرد و تقاضا نميکند و ديگر اينکه دولت به ما به عنوان شهروند درجه دو نگاه ميکند.
حرف هاي نسرين بسيار بيش از اين بود و من به گوشه هايي از آن اشاره کردم و فقط به اين خاطر که با مسائل يک نشريه قومي در خارج کشور آشنا شويد و در کنارش با مسائل يک زن روزنامه نگار در نشريات قومي؛ فکر ميکنم لازم بود که اينها زماني گفته شود تا شهروند شفاف تر شناخته شود.
بيش از 30 تن از دانشجويان دانشگاه تورنتو در اين جلسه بودند که جز چهار، پنج نفر بقيه يا کانادايي يا از مليت هاي ديگر بودند ولي حرفهاي نسرين براي همه آنها شنيدني بود و اين را در بخش پرسش و پاسخ نشان دادند.
در ميان پاسخ ها نسرين به رويه توليد خبر و مطالب اشاره کرد و اينکه در شهروند تاکيد بر روي چه مسائلي ست. او گفت:
ما خبرگزاري خودمان را نداريم و از خبرهاي خبرگزاريها استفاده ميکنيم ولي از منابع مختلف و طبعا از ديد خودمان آنها را انتخاب ميکنيم. اما 90درصد مطالب شهروند توليد خودمان است و سعي ميکنيم از مطالب اينترنتي کمتر استفاده کنيم. ما نشريه قابل اعتمادي هستيم و خواننده خود را گمراه نميکنيم.
شهروند روي مسئله دمکراسي کار کرده و طي 15 سالي که از انتشارش ميگذرد خواسته اين را در خود و در جامعه نهادينه کند. اين دمکراسي که ما درباره آن تمرين و صحبت ميکنيم با آن چيزي که در غرب هست فرق ميکند. براي مثال شما در نشريات تورنتواستار و گلوب اندميل نميبينيد که نظرات بسيار متضاد را مطرح کنند ولي شهروند هم چپ، هم ميانه و هم اسلام را مطرح ميکند بدون اينکه ارزش گزاري کند.

از او پرسيده شد، شما ميخواهيد با مردم اين سو بيشتر صحبت کنيد يا آن طرف در ايران. پاسخ داد:
ما ميخواهيم پلي باشيم. نميخواهيم فقط خودمان را محدود کنيم به مردمي که ديگر اينجا پاگير شده اند، از لحاظ فرهنگي ما احساس ميکنيم ريشه هامان آنجاست و ميخواهيم درگير مسائلي هم که به آنجا مربوط ميشود، باشيم و برايمان مهم است که تحليل نرويم در اين جامعه و رنگي باشيم ميان رنگ ها. ضمن اينکه مسئله زنان يکي از مسائل مهمي است که ربطي به جغرافيا ندارد. مسئله زنان يک مشکل جهاني ست به همين دليل ما روي اين موضوع به سختي کار ميکنيم.
از او خواستند خاطره اي در زمينه کارش بگويد، گفت:
موضوعي را که ميخواهم تعريف کنم هم بامزه است و هم جدي. در مورد ويژه نامه هشت مارس است که شهروند چند سال است منتشر ميکند. اوايل مردان تشويق ميکردند ولي هر سال که اين ويژه نامه جدي تر شد و مقالات جدي تر نوشته شد همکاريها و تشويق ها کمتر شد. بعد از هر ويژه نامه برخي خوانندگان مرد زنگ ميزنند و ميگويند که شهروند ميخواهد خانواده ها را از هم بپاشد و ارزش ها را از بين ببرد. يک نفر هست که از همسرش طلاق گرفته، هر بار زنگ ميزند و ميگويد، "خانم الماسي تا تو منو نکشي ول نميکني."
بچه ها خنديدند. باورشان نميشد که يک زن بتواند با چند مقاله کسي را بکشد.
نسرين الماسي چگونه روزنامه نگار شد؟ يکي اين را پرسيد و پاسخ شنيد:
تصادفاً. من ادبيات فارسي خواندم. دبير بودم. اخراج شدم. با دو دختر کوچکم از همسرم جدا افتاديم. همسرم وقتي به آمريکا رفت با نوشتن مقاله با نشريات آنجا همکاري ميکرد. وقتي به کانادا آمد ديد يک نشريه فارسي زبان ماهانه در اينجا منتشر ميشود به نام ايرانيان. او فکر کرد بهتر است اينجا نشريه اي جدي تر چاپ شود که شروع کرد با دوستانش "سايبان" را منتشر کردن. سه شماره اول سايبان من با بچه ها در ايتاليا بودم. وقتي سايبان را در آنجا ديدم گفتم مگر ميشود يک نشريه آگهي داشته باشد. وقتي آمديم کانادا سعي کردم که کمک کنم. من در دونات شاپ کار ميکردم و همسرم صندوقدار يک فروشگاه بود. شروع کردم با يک انگشت تايپ کردن و در ادامه ايده هاي جديد آمدند. ولي کار ساده اي نبود وقتي که رئيس تو همسرت هم باشد. بعد از سه سال سايبان به دليل مشکلات مالي متوقف شد و پس از مدتي حسن(زرهي) تصميم گرفت شهروند را منتشر کند و شروع کردند. من تا چند ماه همکاري نکردم چون نميتوانستم بپذيرم که در کنار شعر و قصه آدم تبليغ هم بگذاره. ولي ناچار شديم چون تنها منبع درآمد نشريه آگهي هاست.

با چند پرسش و پاسخ ديگر آن جلسه تمام شد، اما اين تمام آن 15 سالي نبود که نسرين الماسي از جان براي شهروند مايه گذاشت.
بسيار ناگفته هاست که ما عادت نداريم در کوران کار آنها را بازگو کنيم، همه را حواله ميدهيم به دوران بازنشستگي. مثل اسناد سازمان سيا که بعد از 50 سال قابل انتشار ميشوند. شايد هم براساس اين گفته که "رخت چرک را جلوي همسايه نمي شويند" عادت کرده ايم که همسايه نبيند ما رخت چرکي هم داريم.
بي شک عامل ايستادگي نسرين در مقابل سختي ها، ويژگي هاي شخصيتي اوست. بنا ندارم اين ويژگي ها را بنويسم چون ميترسم نتوانم جان مطلبم را از زير دست او به در ببرم ضمن اينکه ممکن است برخي آن را به حساب شيوه هاي مرسوم نان قرض دادن و اصطلاحي که جديدا باب شده پاچه خاري بگذارند. گرچه اين را هم بگويم که من بر سر بعضي از مطالب با او اختلاف عقيده دارم ولي ما زنان توانسته ايم اختلافات سليقه اي و عقيدتي را به شيوه اي مدني حل کنيم و آنها را مانعي براي ديدن توانايي هاي يکديگر قرار ندهيم.

انتشار اولين کتابش مبارک باد!