مبشر نويد است، زيرا نشان ميدهد رژيم که سرکوب را تکيه گاه خود قرار داده است، نميتواند حقوق و شئون مردم ايران را حصير دم پای خود به شمار آورد و براين خيال خام بماند که می تواند تا ابد با تکيه بر سرنيزه بر آرای پاره شده ی مردم پا بکوبد و دست بيفشاند.
سرکوب حقوق ملی مردم ما در آذربايجان، در خوزستان، در کردستان، در لرستان، در بلوچستان، درترکمن صحرا و در نقاط ديگر ايران آنقدر ريشه دار است که نه فقط دولت ها بلکه حتی برخی از مردم فارس و غير فارس هم وجود مساله ملی و خود اصل حقوق مليت های ايران را انکار ميکنند. اما برای ايرانی آزاديخواه، برای آن ايرانی که حق شهروندی در مخيله اش، همان مفهومی است که موجوديت هر نوع رژيم زور و تحميل را انکار ميکند، سرکوب حق مردمی که به هر دليل: زبان يا مذهب، جغرافی يا تاريخ، واقعيت يا تصور، برای خود هويت متمايزی قايلند، چماق بر فرق دمکراسی و زخم برپيکر جامعه محسوب ميشود.
همانطور که يک شهروند شايسته تبريزی نميتواند سرکوب زن تهرانی يا اراکی يا اصفهانی را توهين به شان شهروندی خود به شمار نياورد، شهروند آزاديخواه فارس هم نمی تواند سرکوب مليت های ايران را سرکوب درخواست های دموکراتيک خود، و توهين به آن ها را توهين به خود تلقی نکند.
وقتی که مردم می ايستند و از حق و از هويت و شان خود دفاع ميکنند، نشان ميدهند بالقوه اين توانايی را دارند برای از بين بردن اين زخم زشت از پيکر جامعه دست به کار شوند، سرنيزه سرکوب را بشکنند و بسوی استقرار دمکراسی حرکت کنند. اين يک نويد است برای همه آزاديخواهان ايران از هر مليتی.
اما بيم
رژيمی که برای درخواست يک سنديکا زبان می برد، و برای گفتن کلمه آزادی شکم پاره ميکند و بيدادگاه هايش هر روز ,خودی , ها را به بازجويی و محاکمه ميکشد و کوشش ميکند راه مبارزه دمکراتيک را از همه سو مسدود کند، جامعه را به سوی خشونت می راند. در اين شرايط مهيب ترين خطر برای مبارزه آزاديخواهانه، حتی مهيب تر از خود رژيم از درون پوشالي، اين است که اعتقاد به ساز و کار مبارزه برای دمکراسی و تعهد به اصول دمکراسی در ميان خود مبارزان راه آزادی سست شود. آنوقت راه سقوط به سطح رژيم و تبديل مبارزه برای دمکراسی به مبارزه فرقه ای باز ميشود. مگر نه اين که بنياد اين رژيم بر فرقه سازی و فرقه بازی و تقسيم جهان به فرقه های دوست و دشمن نهاده شده است. بر همين بنياد است که رژيم حق مليت ها و مذاهب غير خودی و حق تمام يک ملت را لگد مال ميکند و رهبر فرقه خود را به نام مولا بر سر مردم می گمارد. بر همين پايه است که رژيم ملت ايران را هفتاد و دو فرقه می بيند و بطور بالقوه خطر نزاع فرقه ای را در بطن جامعه می کارد. اما جنگ فرقه ای در هر شکلي، مذهبی يا قومی و نژادي، نازل ترين نوع نزاع بين گروه های انسانی است که دود آن اساسا به چشم همه مردم ميرود.
متاسفانه در تبريز شعارهايی داده شد که بيم چنين خطری را دامن ميزند. اين شعارها در ابعاد چند هزاری توسط رسانه های اينترنتی به تمام جهان مخابره شد و چهره حرکت اعتراضی تبريز را آلوده کرد. شايد اين کار را عوامل رژيم کرده باشند يا عوامل آمريکا، يا محافلی که از سرکينه گيج شده اند. اما همين به ما هشدار ميدهد که يک لحظه بايستيم و از خود بپرسيم به کجا ميرويم؟
مگرنه اين که ما انکار اين رژيم هستيم؟ چرا بايد به سطح آن در بغلطيم. اگر کاريکاتوری به عمد يا به سهو به نام گروهی از مردم به هويت و زبان گروهی ديگر از مردم توهين ميکند، آيا ما هم بايد به نام گروهی از مردم به گروهی ديگر از مردم توهين کنيم، يعنی لوله تفنگ را به سوی همديگر بگيريم؟ آيا در پاسخ يک کاريکاتور موهن بايد همان روش بنيادگرايان اسلامی در مقابل کاريکاتورهای محمد را پيشه کرد و مردم را به کافر و مومن و دوست و دشمن تقسيم کرد؟
ما جنگ های فرقه ای را ديده ايم و متاسفانه در آستانه قرن و بيست و يکم به علت سياست های دولت ها شاهد احيای آن ها هر روز در يک گوشه زمين هستيم. از سرزمين محنت زده هند تا سرزمين های جنگ زده عراق و افغانستان می بينيم مردم معابد و مساجد يکديگر را آتش می زنند، به زنان يکديگر تجاوز ميکنند، و خون هم را می ريزند. آيا اين آلترناتيوی است که ميخواهيم به جای جمهوری اسلامی بگذاريم؟ مگر نه اين که روی دريای اين خون ها انواع مرتجعين از شونيست و فاشيست گرفته تا بنيادگرا و امپرياليست کشتی خود را می راند و اين جنگ ها مردم را در مقابل ضد مردم کوچک تر و کوچک تر و چشم انداز دمکراسی را محوتر و محوتر ميکند؟
اميد ما به ياس تبديل خواهد شد اگر نه فقط در برابر توطئه ها بلکه در برابر وسوسه ها هم مقاومت نکنيم.زيرا طبيعت جنگ فرقه ای اين است که خيلی به مزدور نياز ندارد، کافی است اسير خشم فروخورده درون بشويم تا به راحتی بتوانيم پيوندهای انسانی را به آتش کينه بسوزيم. به همين جهت مقاومت در برابر وسوسه های جنگ فرقه ای به درجات نسبت بالايی از پرورش فرهنگی نياز دارد.خوشبختانه آذربايجان به اندازه کافی مردم فرهيخته پرورش داده است که بتوانند شعله اميد را زنده نگه دارند.
تلاش برای احقاق حقوق ملی و رسيد ن به دمکراسی نه با توليد القاعده ,خودی, و سربريدن در تلويزيون ها و خون ريختن در بيابان ها و خيابان های کرمان و بلوچستان ميسر ميشود و نه با برپا کردن جنگ فرقه ای در تبريز. خوشبختانه اخباری که از تبريز ميرسد حاکی است که بسياری از فرهيختگان تبريز خود از شعارها و حرکات انحرافی نگرانند. بيم هوشمندانه آن ها مايه اميد آزاديخواها ن ايران است که امروز بيش از هميشه به همبستگی همه مردم ايران از همه مليت ها، هشياری در برابر توطئه های دشمنان درونی و بيروني، و تکيه همه جانبه بر اصول دمکراسی نياز دارند تا سرنوشت شان بازيچه معامله يا تصفيه حساب دشمنانشان نگردد و بتوانند به نيروی يکديگر سرنيزه رژيم را بشکنند و سرنگونی آن را به استقرار دمکراسی و خواست های دمکراتيک خود پيوند دهند.
2 خرداد 1385
روشنگری