Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

معرفي کتاب جنگل شوکران / شادی امين

بخشي از تاريخ سي سال گذشته ما به تحريف بيان گشته و يا با سکوت از آن گذشته اند. تاريخ سرکوب جنبش اعتراضي و دريدن هر گلوی فريادگری در فاصله سال های 60 تا 67 و پس از آن از اين نمونه اند.

زنان بسياری جان خود را در راه آرمان و اعتقاداتشان فدا کردند و از مرگ نهراسيدند. آنها به آينده ای روشن و فردايي آزاد چشم دوخته بودند.
بي شک آنها درصف طولاني مبارزين راه آزادی و رهايي بشريت جايگاه ويژه ای دارند. بسياری در تاريخ نگاری خود از اين دوره مهم و سرنوشت سازميگذرند تا خود را بر تارک و آغازگر حرکتي که امروزه هم در هر شهر و دانشگاه و کارخانه ای جاری است بنشانند. آنها تاريخ آغازجنايات رژيم را از آغازسرکوب "خود" ميپندارند.
عده ای سال 62 را سال آغاز سرکوب ، ديگری سال 70 را و آن ديگری قتل های زنجيره ای را و الي آخر...
بر چنين بستری است که مستند ساختن اين سال ها از اهميتي صد چندان برخوردار ميگردد.
کتاب "جنگل شوکران " تلاشي است در اين راستا.
تعدادي از وصيت نامه های چند زن را که توسط رژيم جمهوری اسلامي به جوخه های اعدام سپرده شده اند را برای "شکست فراموشي" در اينجا منتشر ميکنيم. اين وصيت نامه ها از مجموعه "جنگل شوکران " برگرفته شده است.
شادی امين

عزت طبائیان
26 ساله، سازمان پیکار
تاریخ اعدام: 17/10/1360
محل اعدام: زندان اوین

نام: عزت طبائیان
نام پدر: سید جواد
شماره شناسنامه: 31171
سلام
زندگی زیبا و دوست داشتنی است. من هم مثل بقیه، زندگی را دوست داشتم. ولی زمانی فرا می رسد که دیگر بایستی با زندگی وداع کرد. برای من هم آن لحظه فرا رسیده است و از آن استقبال می کنم. وصیتی خاص ندارم، ولی می خواهم بگویم که زیبایی های زندگی هیچگاه فراموش شدنی نیست. کسانی که زنده هستند سعی کنند از عمر خود حداکثر بهره را بگیرند.
پدر و مادر عزیزم سلام
در زندگی برای بزرگ کردن من خیلی رنج کشیدید. تا آخرین لحظه، دست های پینه بسته پدرم و صورت رنج کشیده ی مادرم را فراموش نمی کنم. می دانم که تمامی سعی خود را برای بزرگ کردن من کردید ولی به هر حال روز جدایی لحظه ای فرا می رسد و این اجتناب ناپذیر است. با تمام وجودم شما را دوست دارم و از راهی که شما را نخواهم دید شما را می بوسم. به خواهران و برادران سلام گرم مرا برسانید و آنها را ببوسید. دوستتان دارم. در نبودن من اصلا ناراحتی نکنید و به خود سخت نگیرید. سعی کنید با همان مهر و محبت همیشگی تان به زندگی ادامه دهید. به تمام کسانی که سراغ مرا می گیرند سلام برسانید.
شوهر عزیزم سلام
هر چند که زندگی کوتاهی داشتیم و مدت بسیار کمی زندگی مشترک داشتیم ولی به هر حال دوست داشتم که بیشتر می توانستیم با هم زندگی کنیم ولی دیگر امکان ندارد. از راه دور دست تو را می فشارم و برایت آرزوی ادامه ی زندگی بیشتری را می کنم. هر چند که فکر می کنم هرگز وصیت نامه مرا نبینی.
با درود به تمام کسانی که دوستشان داشته، دارم و خواهم داشت.
خداحافظ، عزت طبائیان 17/10/60

لطیفه نعیمی
از سازمان کارگران انقلابی ایران "راه کارگر"

متن وصیتنامه
تاریخ تولد: 1337، تاریخ تیرباران: مهر ماه 1362

پدر و مادر عزیزم
امیدوارم که حالتان خوب باشد. از اینکه باعث ناراحتیتان شدم متأسفم و امیدوارم که مرا ببخشید. من در تاریخ 26 فروردین دستگیر شدم. دو هفته بعد در 11 اردیبهشت به اوین منتقل شدم و در روز 9 مهر اعدام میشوم. از اینکه نتوانستم بهتر از این باشم متأسفم. از قول من به خواهر و برادرانم سلام برسانید. امیدوارم که همه آنها موفق و خوشبخت باشند. اگر روزی ... را دیدید سلام مرا به او برسانید و بگوئید امیدوارم که مرا ببخشد، هر چند که خودم هرگز نتوانستم. به پدر و مادر... سلام برسانید و بخاطر زحماتیکه به آنها دادم معذرت بخواهید. از قول من گردن بند را به مادرش بدهید و بگوئید حفظش کردم و باید پیش خودش باشد هر چه که دارم متعلق به ... است. اگر توانستید به او بدهید و بگوئید که خوشحالم که با او زندگی کردم هر چند خیلی کوتاه بود.
وسائلم یک کیف سفید است برای نعیمه دوخته ام. یک پارچه رودوزی کردم که تمام نشده است مال مامان است. برای بابا میخواستم تسبیح هسته خرما درست کنم که موفق نشدم. متأسفانه برای بقیه نتوانستم چیزی درست کنم. مبلغ 1200 تومان و حلقه و ساعتم در وسائلم میباشد... زندگی خوبی را برای آنان که میمانند آرزو میکنم. از قول من به همه سلام برسانید. بخصوص عمه سرور و دائی جان و دختر عمه ام و از اینکه باعث ناراحتیشان شدم معذرت بخواهید. از خانواده ... از قول من تشکر کنید. از همه کسانیکه بنحوی باعث آزارشان شدم معذرت میخواهم و امیدوارم که مرا ببخشند. در صورتیکه... ...
به امید موفقیت همه عزیزانم و پیروزی
لطیفه نعیمی

مهناز(منیژه) معنوی‌پرست

مژگان عزیزم، خواهر خوبم
همیشه سنگ صبورم بودی، همیشه از همه جا که ناامید بودم به تو و مرسده پناه می‌بردم.
خواهر خوشگل و عزیزم، من فراموشت نمی‌کنم هرگز. چقدر دوستت دارم.
فردا روز تولد توست و مرا سحرگاه اعدام خواهند کرد. چه می‌دانم شاید هم الآن.
خلاصه عزیزم، امیدوارم سالهای زیادی در دنیای آزاد بسر بری.

مرسده جان:
شب تولد تو دادگاهیم کردند، شب تولد مژگان حکمم را دادند.
عزیزم خیلی دوستت داشتم و همیشه بیادت بودم.
مژگان، مرسده، نگذارید مامان زیاد ناراحت شود، دلداریش بدهید
و نمونه‌های فراوان دیگر را برایش مثال آورید تا آرام بگیرد............

(از وصیت نامه مهناز(منیژه) معنوی‌پرست)

مونا محمود نژاد
18 ساله، دانش آموز بهایی
تاریخ اعدام: شنبه 28/3/1362 هجری شمسی
محل اعدام: میدان چوگان شیراز

الهی بامید تو
مادر عزیزتر از جانم و خواهر مهربانم چه بگویم چه بنویسم از فضل حق که بسیار است و در جمیع احوال شامل حال بندگانش میشود حتا بنده عاجز و ناتوانی چون من که لایق و سزاوار بندگی درگاهش را ندارم.
عزیزان از دل و جان برایمان دعا بخوانید که در هر صورت راضی به رضای الهی باشیم دل به قضا دربندیم و چشم از غیر دوست درپوشیم و تا جای امکان از عهده شکر الطافش برآئیم.
فدایتان شوم فراموش نکنید که آنچه کند او کند ما چه توانیم کرد پس باید سر تسلیم در برابر حق فرود آوریم و توکل بر رب رحیم نمائیم پس رجا داریم که غم و حزن را بخود راه ندهید و برایمان دعا کنید که محتاج دعائیم.
مونا محمود نژاد

وصیت نامه سارا مختارزاده
25 ساله، مجاهد خلق
تاریخ اعدام: 26/8/1360
محل اعدام: زندان اوین

به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران
من سارا مختارزاده فرزند علی، یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، همان طور که امام علی می فرماید مرگ از پلک چشم به انسان نزدیکتر است و داشتن وصیتنامه بر هر فرد مسلمان واجب است.
مواردی که در وصیتنامه خود می نویسم، تماماً از روی آگاهی و شناخت کافی و در زمان حیاتم می باشد.
با تمام وجودم قدم در این را ه گذاشتم. با شناخت و آگاهی کامل، چون تنها یک چیز می تواند انسان را به این درجه از ایثار و رها شدن برساند، آن حقانیت این راه است. من چگونه می توانم خداوندا ترا شکر گویم به خاطر سعادتی که نصیب من کردی که راه مجاهدین را بشناسم و به عنوان ذره کوچکی از دریای بیکران در کنار مجاهدین خلق قرار بگیرم. من همیشه در وجودم خلأیی احساس می کردم و هیچ موفقیتی نمی توانست مرا راضی کند. از زمانی که سازمان مجاهدین را شناخته و با درک کامل به آن پیوستم، گمشده ام را یافته و هرگز احساس پوچی، یأس و ناامیدی نکردم و چون در قاموس مجاهدین این کلمات نمی گنجد، هر چه هست امید، صداقت، تقوی و ایمان است و بس.
مادر افتخار کن، واقعا افتخار کن که دو فرزندت را در راه اسلام انقلابی و در راه خدا و خلق دادی. من بارها به تو گفته بودم انسان یک بار به دنیا می آید و یک بار هم از دنیا می رود، پس بگذار مرگ خود را خود انتخاب کنم. تو برای من هرگز اشک مریز، چون من به راهی رفتم که با تمام ذره ذره وجودم حس کرده بودم و می پرستیدمش. من اوقات فوق العاده پرارزشی را در کنار خواهران و برادران مکتبیم گذراندم. من بهترین زندگی را کردم و مطمئن باش در این دو سال و اندی به اندازه تمام عمرم مفید واقع شدم و زندگی کردن را یاد گرفتم. از تو می خواهم همیشه سربلند و پرافتخار فریاد بزنی که فرزندت یک مجاهد بود و چون کوهی استوار در مقابل مشکلات و مصائب مقاومت کن.
سارا

جنگل شوکران (نامه‌ها و وصيت‌نامه‌ها)
به كوشش: مسعود نقره کار و مهدی اصلانی
طرح روی جلد: امیل دارمو
ناشر: انتشارات مجله ی آرش در پاریس
چاپ اول: هزار نسخه
بها : 8 یورو/ 11 دلار آمریکا
مرکز پخش: انتشارات فروغ- آلمان