یک بار دیگر 8مارس گذشت. یک بار دیگر اخبار، مقالات، صفحات اینترنت و انواع و اقسام نشریات، صفحاتشان را از مطالب مربوط به زنان پر کردند. نه اینکه اشکالی در آن ببینم. همین هم خوب است که برخی ها حداقل سالی یک بار برای خود وظیفه ای متحمل می شوند و به یاد مسائل و مشکلات زنان می افتند و آن ها را از زوایای مختلف بررسی می کنند. همین باعث می شود که اگر چنانچه در سراسر یک سال طولانی، نه فرصتی برای بحث زنان اختصاص می دهند و نه توجهی به آن ها نشان می دهند، حداقل حول و حوش هشت مارس، نگاهی به این مباحث بیندازند. همین هم مثبت است.
اما این احساس وظیفه که سالی یک بار به جوشش در می آید، نشان می دهد که برخی، از پیش رفت مباحثات مربوط به مبارزات فمینیستی بسیار دورند و با نظراتی که در این مورد می دهند، نه فقط به عنوان یک نظر مخالف، بلکه بیگانگی خود را با بسیاری از مفاهیم مربوط به فمینیسم و مبارزات زنان به اثبات می رسانند.
اصلی ترین تمی که امسال در هشت مارس، در برخی مقالات خودنمایی می کرد، طبقاتی یا فراطبقاتی دانستن مبارزات فمینیستی بود. بحث کهنه و قدیمی محافل چپ. تمی که هر از چند گاهی سر در می آورد و بر سر جوانبی از آن بحث و جدل انجام می گیرد. طرفین مارک هایی به هم می زنند، یک طرف لیبرال، طرف دیگر چپول خوانده می شود، یک طرف بورژوا و طرف دیگر کمونیست می شود و بعد از اینکه مهرها به پیشانی طرفین زده شد، برای مدتی سکوت برقرار می گردد تا بار دیگر در هشت مارس دیگری سر درآورد. در این فاصله جنبش فمینیستی راه خود را طی می کند و در هر حرکت، رشد و توان و آگاهی خود را به اثبات می رساند.
هر چند اکنون مبارزات فمینیستی و رهایی طلبانه زنان با نظام مردسالارانه، در متن یک نظام بهره کشی بورژوایی خودنمایی می کند، اما وجود و حضور نظام مردسالارانه به تاریخی بسیار قدیم تر از نظام سرمایه داری بر می گردد. این که ابتدا طبقات به وجود آمدند و بعد مرد سالاری زاده شد و بالعکس، مورد بحث ما نیست. بحث این است که مرد سالاری و طبقات بر اساس یک نظام قدرت مدار پا به عرصه وجود گذاردند و تا زمانی که نظام قدرت مدارانه از جوامع برچیده نشود، همواره شاهد حکومت عده ای قوی تر بر عده ای ضعیف تر خواهیم بود.
نظام های طبقاتی خود، به واسطه حاکمیت قوی بر ضعیف به وجود آمدند. و مرد سالاری حکومت قوی است بر ضعیف. راز بقا! یک رابطه حیوانی میان انسان ها. رابطه ای بر اساس قدرت، زور و خشونت. طبقات خود حاصل چنین نابرابری فیزیکی و طبیعی در جامعه ای ست که در آن تفاوت ها، نقش حیوانی خود را بازی می کنند. قوی می ماند، ضعیف باید برود. قوی دستور می دهد، ضعیف باید اجراء کند، قوی حکومت می کند و ضعیف محکوم می شود. اگر برابری به معنای کامل کلمه در کلیه زوایای یک جامعه حاکم نشود، تبعیض بر زنان با زدودن طبقات نیز از میان نخواهد رفت.
نظام مردسالارانه حافظ بقای یک جامعه طبقاتی است. هریک از جوامع طبقاتی در طول تاریخ با تکیه بر مردسالاری و با تغذیه از آن و البته هر یک با اشکال معینی رشد خود را تضمین کردند. نظام سرمایه داری نیز با ماهرانه ترین ترفندها و در شمایل دفاع از حقوق زنان و تصویب برخی قوانین "حمایت" از زنان، در واقع و در عمل تلاش کرد و می کند تا از انفجار این کوه آتش فشان جلوگیری کرده و آن را در مهار خود نگه دارد. سرمایه داری ظاهرا زنان را از چهاردیواری خانه خارج می کند تا خود از نیروی آنان استفاده کند. رشته ای به آنان وصل می نماید و انتهای آن را به دست مردان و پدرانشان می دهد. بورژوازی با تبدیل جامعه سنتی به یک جامعه مدرن، به نیاز جامعه مردسالار جامه عمل می پوشاند.
مسلما وظیفه فمینیست ها مبارزه جانانه با تک تک مظاهر تبعیض، نابرابری و بی عدالتی بر زنان در نهادهای موجود در جامعه است که اکنون نظام بورژوایی و طبقاتی بر کلیه زنان روا می دارد و نئولیبرالیسم در حال تشدید آن می باشد. اما آیا مردسالاری با نابودی نظام بورژوایی و طبقاتی، ریشه کن می شود؟ بحث اصلی در فراطبقاتی دانستن مبارزه فمینیستی در همین سئوال نهفته است.
برخی می گویند زنان قشر نیستند، طبقه هستند و از این طریق می خواهند اثبات کنند، مبارزات زنان نیز طبقاتی است و بنابراین در یک مبارزه طبقاتی تنها دو طرف وجود دارد، یک طرف کارگران و زحمت کشان و طرف دیگر، بورژوازی. به این ترتیب ثابت می کنند که نه از قشر چیزی می دانند و نه از طبقه، نه از جای گاه زنان در جامعه خبری دارند و نه از مبارزات آنان و از همه مهم تر، هنوز درکی از نطام مردسالاری و کارکرد آن در جامعه ندارند. مقایسه کوتاهی می کنم بین زنان و کودکان.
کودکان چیستند؟ آیا قشر هستند یا طبقه؟ آیا می توانیم از حقوق کودکان به طور عام دفاع کنیم؟ آیا کودکان منافع مستقلی از طبقه و قشر اجتماعی که متعلق به آنند، دارند؟ آیا میان حقوق کودکان یک خانواده بورژوا و کودکان یک خانواده کارگر، تفاوت ماهوی وجود دارد؟ نظری که زنان را طبقه می داند و مبارزه ضدبورژوایی را برای تأمین منافع و حقوق آنان کافی می شمرد، در مورد کودکان نیز لازم نمی بیند که از حقوق مستقل آنان سخنی به میان آید. زیرا بنا بر این نظر، کودکان نیز به طبقات مختلف تعلق دارند و کودکان متعلق به خانواده کارگران و زحمت کشان در خلال مبارزه ضد سرمایه داری و بعد از پیروزی آن به حقوق خود خواهند رسید و سایر کودکان نیز به ما مربوط نمی شوند! اما آن چه روشن است، مبارزه برای استقلال و شخصیت و احترام به کودکان، همه کودکان، و رشد و تربیت آگاهانه آن ها هدف هر جامعه ای است. صد البته می توان به تفاوت های میان کودکان اقشار و طبقات مختلف انگشت گذاشت و چگونگی برخورد با این تفاوت ها و نقش آن ها را در تعیین سیاست های مربوط به حقوق کودکان مشخص کرد. اما نمی توان مبارزه برای حقوق آنان را به روز پیروزی بر نظام سرمایه داری احاله کرد.
آن هایی که زنان را یک طبقه می دانند و مبارزات آنان را به مبارزه ضد بورژوایی منحصر می کنند، عمومیت نظام مردسالارانه را نمی شناسند و عمق فاجعه ای را که در طول تاریخ بر زنان، همه زنان، رفت و هنوز می رود، درک نکرده اند. اگر زنان بورژوا، تنها از منافع طبقاتی خود پشتیبانی می کنند و ستمی را که به عنوان یک زن بر آنان می رود، درک نمی کنند، هستند بی شمار زنان زحمت کشی نیز که هنوز هیچ گونه آگاهی نسبت به مبارزه فمینیستی و مظاهر نظام مردسالاری ندارند. این امر نشان می دهد که زنان در مبارزه فمینیستی شان، هنوز در ابتدای راه هستند. نه تنها زنان در اقشار مختلف جامعه از ستمی که بر آن ها می رود، بی خبرند، مردانی نیز که آگاهی نسبی داشته و روشن فکر به شمار می آیند، با آگاهی فمینیستی، گام ها فاصله دارند.
برخی، مبارزه برای رهایی زن از قید یک نظام مرد سالار را با رهایی کارگران و زحمت کشان که مسلما زنان و مردان را در بر می گیرد، از زنجیر نظام سرمایه داری، یک سان می شمرند و یا جای آن ها را با یک دیگر تعویض می کنند. اگر جنبش زنان، جنبشی طبقاتی است و نهایتا جنبشی ست ضد سرمایه داری، دیگر چرا نام جنبش زنان به آن می دهیم؟ جنبش ضدسرمایه داری، جنبشی است که کارگران و زحمت کشان متشکل از مردان و زنان در مقابل نظام بهره کشی بورژوایی به صف می ایستند و مبارزه خود را با آن به پیش می برند. دیگر نیازی نیست که آن را جنبش فمینیستی نیز بنامیم. دیگر فمینیسم چه نقشی دارد و چرا از آن حرف می زنیم؟ بنابراین، از این منظر، فمینیسم، چون به مبارزه زنان، فرای طبقات اعتقاد دارد، چون برای رهایی زن از بند نظام مرد سالاری مبارزه می کند، تنها می تواند لیبرال باشد! فمینیسم رادیکال ، مبارزه ضدسرمایه داری را به پیش می برد و نه چیز دیگری و از این طریق است که به منافع و حقوق خود می رسد!
مسلم است که زنان و مردان زحمت کش در مبارزه با نظام بورژوایی در کنار هم می جنگند و این دشمن مشترک را با هم یاری یک دیگر از میان برمی دارند. اما زنان در این مبارزه هیچ گاه موفق نمی شوند که نظام مردسالاری را که نه تنها در قوانین و نهادهای جامعه، بلکه در اخلاق و رفتار مردان، پدران و برادران خود ظهور پیدا می کند، نیز از میان بردارند. چنین مبارزه ای، مختصات و مشخصه های دیگری دارد و توان و هم بستگی دیگری در میان زنان می طلبد. اما آن هایی که معتقدند چنین مبارزه ای وجود خارجی ندارد و نباید داشته باشد و سخن از آن مساوی لیبرالیسم است و همه چیز در یک مبارزه مشترک علیه نظام بهره کشی سرمایه داری حل خواهد شد و.......، اعتقادی به مبارزات رهایی بخش زنان و فمینیسم ندارند و نظام مردسالارانه را به خوبی نظام بهره کشی سرمایه داری نمی شناسند.
زنان نیمی از انسان ها را تشکیل می دهند که منافع مشترک و معینی دارند. نظام مردسالاری آن چنان در تار و پود جوامع ریشه دوانده است که گاهی وجود آن از جانب برخی ها، احساس نمی شود. این نظام در محل کار، در سیاست، در خیابان، در خانه و در هر لحظه زندگی یک زن ، اعمال می شود. وجود چنین نظامی هر زنی را فرودست تلقی می کند، چه در خانه یک بورژوا و چه در یک کارخانه. چه در محلات زحمت کش نشین و چه در یک خیابان بالای شهر. زن در هر جامه ای به طور روزمره تحقیر می شود.
گفته می شود که هیچ نقطه تلاقی میان منافع یک زن سرمایه دار و یک زن کارگر وجود ندارد. آیا درد مشترکی این زنان را به هم پیوند می دهد؟
آری، در رفتاری که همسران این دو زن، وقتی پا به خانه می گذارند، آن چنان نقطه تلاقی و اشتراکی وجود دارد که تنها در شکل بروز آن می توان آن ها را از یک دیگر تمیز داد و گاهی شکل نیز یک سان است. این نقطه اشتراک را در دست های پرزوری می توان دید که در هر فرصتی و به هر بهانه ای بر پیکر زن فرود می آید، در لحظه ای می توان دید، که زن، فریاد و فحش های مرد را با سر افکنده می شنود و توان پاسخ ندارد. لحظاتی که زن از هر طبقه و قشری، در شبانه روز خود می گذراند، به دلیل حاکمیت یک نظام مردسالار، همواره باز تولید می شود، و هربار به شکلی جدید، پوشیده و ماهرانه.