قتل هاي ناموسي كه در حمايت از آبرو ، شرف و غيرت و تعصبات اتفاق مي افتد در جوامع ما هز ساله زنان بيشماري را قرباني رگماتيسم فرهنگي اين مناطق مي كند . عوامل بيشماري در رخ دادن اين قتل ها سهيم مي باشد كه من به اختصار سعي مي كنم به برخي از آنها اشاره كنم .
بر پايه ي اين نظر كه تاريخ را مردان به وجود آورده اند و روند پيدايش تفكرهاي مرد سالاري كه با حاكميت مردان و فرمانبر بودن زنان همراه بوده از اين رو تفكر هاي حاكم بر جوامع بشري از همان سلسه هاي نخستين تا به امروز از جهت آن كه قدرت ادراك نداشته و به تبع وجود خصوصيت هاي احساسي به آنها نگرش شده و تحت كنترل و مراقبت مردان جهت فرمانبر بودن و مطيع بودن از قوانين و سنتها و مذاهب و يا خدايان ( بت هاي ) ساخته شده ي مردان قرار داده است . اين تاريخ مردانه و تفكرهاي مردانه حتي با گذشت دوره ي تكامل بشر پيدايش تمدن و صنعت و رشد عقوليت انسانها آنچنان پايداري خود را حفظ كرده كه براي ادامه ي روند سلطه پذيري خود به مطيعاني فرمانبر نيازمند بوده و در لواي ايجاد تمدنها ، گذشت اعصار ، اقتصاد ، فرهنگ ، مذهب ، سنن و سياست بستر ساز هر چه بيشتر اين تفكر بوده و در سايه قوانين وضع شده در طي دوره هاي تاريخي آن را نهادينه كرده است .
عوامل بيشماري در بروز قتلهاي ناموسي مؤثر مي افتد كه خرافه را نمي توان يگانه عامل تلقي كرد . هر چند خرافات هم بي تأثير نمي باشند و مي توان گفت دخالتهاي آشكاري در اين پديده ها هستند. كانون خانواده كه مركز گرم ترين و عميق ترين پيوند هاي عاطفي قرار دارد و تأمين امنيت افراد خانواده مي باشد ، كانون اين رخداد ها و گاه فجيع ترين اين خبايات محسوب مي باشد كه مي بينيم از لحاظ فرهنگي تضاد كاملاً آشكاري دارد و همين مأمن پايگاه فجيع ترين خشونتها بر زنان است .
زنان كه رسماً و عرفاً در تملك مرد قبيله همسر يا مردان خانواده بوده و مي باشد . از براي تحت كنترل گرفتن و فرمانبر بود نشان بيشمار تحت خشونت قومي يا مردانه قرار گرفته اند. فرهنگ اصليترين نقش را در بروز قتل هاي ناموسي ايفا مي كند . اگر بخواهيم فرهنگ جامعه مان را كه هم بسته بيشترين قتل هاي ناموسي در جهان مي باشد ، بررسي كنيم از دو جنبه قابل بررسي است . از يك جنبه مرد سالار و از جنبه ي ديگر زن ستيز است .
مرد سالاري در تار و پود تفكرهاي قومي ، مذهبي ، اجتماعي و اقتصادي آن نهفته است . سايه بر كليه ي ارزشهاي عقيدتي و سنت ها افكنده است . و جنبه ي دوم آن يعني زن ستيزي را مي توان در عادات ، رفتار ها ، سنن ، شوخي هاي عاميانه ، تكيه كلام ها ، فولكلور و موسيقي و حتي ادبيات و ارزشهاي اخلاقي حاكم بر جامعه مان جست .
تعصبات خرافه اي هم كه در ايجاد و رشد اين تفكرها زمينه ساز بوده و در آداب و سنت ها نفوذ داشته و كمك شاياني به افزايش خشونت هاي خانگي و قتل هاي ناموسي بوده است . قتل هاي ناموسي در قالب ارزشهاي اخلاقي در جامعه تعريف شده است و در مقام يك عكس العمل مثبت براي حراست از ناموس خانواده كه صرفاً توسط زنان حفظ مي شود ، شناخته شده است . زنان حق انتخاب ندارند و داشتن روابط آزاد و تصميم به سرنوشت خود حق هايي است كه در جامعه از آنان سلب شده ، زناني كه بر خلاف مرسومات حركت كنند ، آبروي خانواده شان را بر باد داده اند و تحت خشونت هاي زيادي قرار مي گيرند و قربانيان قتل هاي ناموسي مي شوند .
خانواده هاي آنان با انجام قتل ناموسي مهر تأييدي بر افكار جامعه در حراست از ناموس و گاهي حتي اگر در اين قتل ها شركت نكنند از شريكان اين جرائم به حساب مي آيند . با بروز رفتارهاي ضد باوري جامعه ، در زنان ، جامعه هم خانواده ي زنان كه آبرويشان در قالب سنت جامعه ريخته است را مادام العمر مترود مي كند و به انزوا مي برند ؛ كه اين لكه ي ننگي محسوب مي شود كه مردان خانواده با ريختن خون پاك مي كنند . با وضع قوانيني كه در مقابل سنت هاي فرهنگي جامعه محتاطانه برخورد مي كنند ، آمار قتل هاي ناموسي روز افزون مي گردد و روزانه شاهد قرباني شدن زنان بيشتري هستيم .
اما در اين راستا قوانين مي توانند نقش حاميان قربانيان خشونت قرار گيرند و بسته امني براي پناهديده گان خشونت هاي خانگي و اجتماعي باشند و با اين ايجاد خانه هاي امن براي زنان و دختران آسيب ديده در حكم بزرگترين حاميان قربانيان خشونت طلبي فرهنگي جامعه باشند.
Shataw_ nodinyan @ yahoo . com