دیدگاه از پایه بعنوان دیدگاه آینده
ما در آن سالها یعنی سال 1983 واژه دیدگاه" ازپایه "( جهانی شدن از پائین بدنبال خود احتیاج به بدیلی اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی از پایه و از پائین را دارد) را بکار نبردیم تا بدان وسیله تنها توضیحی برای استثمار کار بی مزد و از همه مهمتر کار زنان در جامعه صنعتی بدهیم بلکه همچنین از این جهت به این کار دست زدیم چون می خواستیم راه خروجی از رویاهای جامعه مصرفی و جامعه تولید کننده کالاهای مصرفی، پیدا نمائیم. جامعه ای که بر بستر استثمار زنان و استثمار ذخایر طبیعی بر پاست. ما در آن زمان به این رسیدیم که درواقعیت، سوسیالیسم علمی هم در مقابل استثمار زنان و طبیعت و مستعمرات دیگر چیزی برای گفتن ندارد.( میز 1988)
یک هدف اقتصادی دیگر
ما می خواستیم با واژه " دیدگاه از پایه "، مدلی دیگر از اقتصاد را بیان کنیم. مدلی که " زندگی خوب" را دیگر بعنوان پول ـ ثروت کالائی در سوپر مارکت ها نخواهد دید و با آن اختلاف و مرزبندی دارد. ما میخواستیم بدیل اقتصادی را ارائه دهیم که برای رسیدن به اهدافش زنان، طبیعت و ملت های بیگانه را به مستعمره خود تبدیل نخواهد نمود.
بررسی ها و دست یافته های بخش زیست محیطی بما نشان دادند که مدل " زندگی خوب" سرمایه داری نه تنها نمی تواند برای تمامی انسانهای این کره خاکی به واقعیت تبدیل شود بلکه حتی تمامی کسانی هم که تا کنون بهره وران اصلی این " زندگی خوب" بوده و می باشند، را راضی نخواهد نمود.
"دیدگاه ازپایه " در مقابل می تواند، ما و طبیعت درون و برون ما را از " منطق بیمار رشد سیستم صنعتی" آزاد نماید. طبیعتا هنوز هم تردید های فراوانی وجود دارد که آیا این دیدگاه می تواند تنها امید ما برای خروج از این سیستم باشد یانه. زیرا که در اثر وابستگی کار پایه ای به رشد و منطق ارزش اضافه، در سرتاسر جهان تولید پایه ای ارزش خود را از دست داده است.( تولیدات صنایع خرد و تولیدات کشاورزان خرد بی ارزش شده است). این مدل تولید پایه ای از اساس و به لحاظ فرهنگی، اخلاقی و روحی و روانی مورد غارت قرار گرفته است و همواره طوری جلوه شده است که گویا این نوع کارتولیدی، فشاری طاقت فرسا ، عقب گردی و متعلق به دوران عصر حجر، بر سر راه پیشرفت و توسعه ( بگو پیشرفت و توسعه سرمایه داری) بوده است. از سوی دیگر همانطور که دیدیم این " پیشرفت و توسعه" به هژمونی کارمزدی وابسته است و تنها شیوه ای است که پول ساز است و باید برای ما امکان خرید اجناس را میسر سازد و وابستگی ما را به طبیعت از بین ببرد.
درست در همین پروسه " پیشرفت" ، خودآگاهی ما هم از بین رفته است و از خود بیگانگی گسترش یافته است. دانستن این مسئله که ما انسانها نه تنها بخشی از طبیعت می باشیم بلکه همکاری با طبیعت در ما و در اطراف زندگی ما شرایطی را ایجاد می نماید که برای یک زندگی خوب ضروریست، از ابتدائی ترین شرایط خود آگاهیست. در این راه رسیدن به خودآگاهی مجدد، باید نگاهمان را تغییر دهیم و دیدگاه و چشم انداز دیگری را که بر مبنی تمرکز اقتصادی جنس ـ پول ـ ثروت بنا نشده است ، بلکه برای یک زندگی بهتر تمامی موجودات روی کره خاکی ( انسانها ـ حیوانات ـ گیاهان ) ضروریست، برگزینیم.
یک زندگی خوب احتیاج به مناسبات خوب با خود ما ، میان زنان و مردان ، میان گروه های محلی ، میان انسان و طبیعت و میان ملت های متفاوت دارد.زمانیکه ما از خود سئوال می کنیم که چگونه این بخش اعظم انسانی که در اقتصاد نامرئی و یا بهتر بگویم بخش زیر آب کوه یخی اقتصاد، زندگی می نمایند، به حیات خود ادامه می دهند؟ به این نتیجه خواهیم رسید که بسیاری ازاین بخش ها تنها از طریق همین مناسبات پایه ای قادر خواهند بود به زندگی خود ادامه دهند. این بخش تحتانی زیر آب کوه یخ اقتصاد می تواند بسیار خوب بدون بخش مرئی و قله این کوه یخی زندگی کند. در حالیکه بخش مرئی کوه یخ اقتصاد هرگز بدون این بخش تحتانی قادر به ادامه حیات نیست.
اصول دیگر
اگر ما بطور جدی به این دگراندیشی و چشم انداز پایه ای فکر می کنیم ، در این صورت باید اصول بنیانی منطق کوه یخ اقتصاد را زیر علامت سئوال برده و برایش بدیلی دیگر جایگزین نمائیم. این خود به این مفهوم است که باید اصول بنیانی سرمایه داری پدرسالارانه را رد کنیم و برای جایگزینی اصول بنیانی دیدگاه ازپایه بکوشیم. مثلا بجای رشد اقتصادی دائمی به باز سازی اقتصادی معقول با محدودیت های مشخص بکوشیم.
این " محدودیت ها" تنها به بخش زیست محیطی خلاصه نمی شوند، بلکه همچنین از طبیعتی اقتصادی و اجتماعی بر خوردار می باشند. باید توجه نمود که نیاز های ما انسانها هم محدود می باشند. من به کمک ماکس نف فرق میان نیاز ها و ارضاء نیاز ها را مشخص نمودم. اقتصاد سرمایه داری ارضاء تمامی نیاز های ما را به تولید و مصرف اجناس وابسته نموده است و این به این مفهوم است که مثلا من وقتی تشنه هستم آب نخورم بلکه آبجو و یا کوکا کولا بخورم. آنچه که از هیچ محدودیتی بر خوردار نیست، تولید و فروش یک چنین نیاز هائی است.( ماریا میز 1988)
باید بجای خودخواهی های فردی بعنوان مهمترین انگیزه کار اقتصادی، تفاهم و همبستگی و رفاه عمومی در نظر گرفته شود.
در حال حاضر سرمایه داری جهانی نئولیبرالی از طریق منطق خشونت بار بازار به تجزیه تمامی مناسبات و نهادهائی که تا کنون هنوز پابرجا بوده اند پرداخته تا بدینوسیله بتواند تک تک این نهاد ها رادر مقابل اثرات غیر بشری منطق انباشت محافظت نماید. سازمان تجارت جهانی و قانون گاتس همچنین باقیمانده های دولت اجتماعی و رفاه همگان را بر خلاف خواست عموم جاروب نمود.
تشریک مساعی و کارمشترک اجتماعی بجای رقابت جهانی
برنامه رهبریت اقتصادی جهان بر محور منطق رقابت های نئولبرالی استوار است. این منطق، ساختار آموزشی دانشگاهی و دبیرستانی را تعیین نموده و همچنین رابطه میان تک تک شاهرگ های اقتصادی زمان حال و طرح های اقتصادی آینده و رابطه اش را نسبت بدیگران و همچنین تصمیمات اقتصادی بخش بخش اجتماعات ، کشورها و بلوک های اقتصادی را مشخص و سازماندهی می نماید. اتفاقا برای مشخص نمودن این مناسبات جنگ ها پدید می آیند.
اما تشریک مساعی و کار اشتراکی در اقتصاد به حفظ ذخایر جهان کمک نموده و در زمان کار صرفه جوئی می کند و انسان را از شکل کالائی بیرون آورده و مناسبات دیگری میان انسان ها به وجود می آورد و به ارضاء نیاز های واقعی انسانها می پردازد وبجای جدائی میان اخلاق و اقتصاد ، مجددا شکلی جدید از "اقتصاد اخلاقی" را پدید می آورد.
جدائی میان اخلاق و اقتصاد همزمان با راهیابی اقتصاد ملی درعلوم طبیعی در قرن 18، اتفاق افتاد. اقتصاد می بایست بمانند قوانین علوم طبیعی بی ارزش شود و تنها ازعقیده جزمی علوم طبیعی خودش، یعنی خواهش و تقاضا تبعیت نماید.ارزش های اخلاقی، یعنی ارزش هائی که همزیستی اجتماعی را بشردوستانه و متمدن می ساخت، می بایست توسط نهادهائی خارج از اقتصاد ضمانت شوند: چون خانواده ، دولت و.....
نئولیبرالیسم نه تنها این "مراجع اخلاقی" را از بین برد بلکه ارزش هائی را هم که تا کنون این مراجع اخلاقی برایشان سر پا بود منهدم نمود.
اگر ما می خواهیم که این مسئله را بعنوان " قانون طبیعت" نشناسیم ، باید اقتصادی را به بنا سازیم که یک چنین ارزش های "بشردوستانه" ای را برای منافع اقتصادی قربانی ننماید بلکه در هر قدم تولید و مصرف این روند اقتصادی به این ارزش ها بیاندیشد. یک " اقتصاد اخلاقی" نوین به هیچ وجه به معنی اخلاقیات نیست، بلکه بیشتر به مفهوم بناسازی اقتصاد بر بستر اجتماع است با زبانی ساده تر باید بگویم به مفهوم اقتصاد اجتماعی که بر مبنی ضروریات و نیاز های مشترک و بنیان های اولیه زندگی آن اجتماع عمل می نماید. ( پولایانی 1957، ماریا میز 1994)
بجای تبدیل نمودن تمامی مناسبات و روابط و.... به اجناس ـ رهاسازی زندگی ـ یا رها سازی شیوه تولید پایه ای از زیر یوغ رژیم های استعماری این کوه یح اقتصادی. اما شیوه تولیدی پایه ای به چه مفهوم است؟
تعریف:
تولید ازپایه ( موجودیتی) یا تولید برای زندگی، کلیه کارهائی را در بر می گیرد که به هنگام تولید هدفی دیگر جز تولید برای ضروری ترین نیاز های بشری و نیاز های اولیه زندگی انسانها را ندارد.از این رو واژه "تولید ازپایه " در مقابل تولید اجناس ـ و تولید برای ارزش اضافه قرار می گیرد و درست نقطه عکس آن است. در " تولید ازپایه " هدف تنها " زندگی " است در حالیکه در روند تولید اجناس هدف تنها " پول" و همواره پول بیشتر و بیشتر است و بقول کارل مارکس تولید برای" انباشت سرمایه" است. در روند تولید سرمایه داری " زندگی" تنها انعکاسی جانبی است. از مشخصات بارز روند تولید سرمایه داری، این است که هر آنچه را که میخواهد بطور کامل مورد استثمار قرار دهد از آن بعنوان ذخایر طبیعی و " ثروت های آزاد" نام می برد. در این راستا کار خانگی زنان درست بمانند کار دهقانان خرد و کار مستعمرات بعنوان تولیدی طبیعی به حساب آورده میشود.( ماریا میز 1997)
اما این تعریف از " تولید از پایه " هرگزبه این مفهوم نیست که دیگر هیچ جنسی برای پول و مبادله تولید نگردد، بلکه به این مفهوم است که پروسه تولید در جهت تولید اجناسی که برای زندگی مفیدند باقی بماند و ازمنطق رشد و انباشت سرمایه جدا شود. تولید زندگی در جامعه سرمایه داری از ارزش فاقد است و تنها برای رسیدن به پول تولید میشود. اینگونه پول سازی مطلق ، در اقتصاد قدیمی چندان جذابیتی نداشت اما در سیستم جدید مجددا به عنوان تنها هدف شمرده می شود. در هر حال اساس تولید ازپایه با اساس تولید سرمایه داری و تولید فئودالی و پدر سالاری مرزبندی داشته و در تقابل است. در تولید ازپایه بجای تولید برای تجارت( تنها برای صادرات) ـ تولید برای نیاز های محلی و منطقه ای و برای زندگی بهتر انسانها در این محله و منطقه و... انجام می پذیرد. تنها زمانی که تولیدات احتیاجات محله یا منطقه را برآورده نمود، آنزمان مازاد آن صادر خواهد شد. از این طریق می توان از اینکه دهقانان خرد و یا تولیدگران خرد دچار گرسنگی شوند جلوگیری نمود. زیرا که آنان مجبورند محصولات لوکس چون گل، لباس های ورزشی و... برای ثروتمندان کشورهای ثروتمند تولید نمایند.
(vgl. Shiva 2001, Hines 2000, Korten et al.2002, Müller 1997, 2001)
دیدگاه ازپایه در ابتدا دراقتصاد کوچک قابل لمس محلی ( موضعی) به اجرا درآمده و اساس و پایه اش محکم می گردد. تنها ازطریق این پایه های محلی است که می توان این بنیان های اقتصاد را به اجرا درآورد وآزمایش نمود و مورد کنترل قرار داد. از همه مهمتر اینکه در یک چنین اقتصاد محلی به این پی خواهیم برد که آیا تولید ، تجارت، حمل و نقل و... عدالت مند است یا نه. تنها در این روند محلی است که به مشکلات و خطراتی که برای محیط زیست ، تنوع زندگی انسانی و.. پی خواهیم برد و بالاخره در این شکل اقتصاد محلی در ابتدا پی خواهیم برد که چگونه باید مناسبات کاری برقرار باشد و یا اینکه مزدها و قیمت ها در یک رابطه عادلانه با هم قرار دارند یا نه و در نهایت در این روند اقتصادی پی خواهیم برد که رابطه میان زنان و مردان چگونه است و چگونه باید باشد؟
بنیان های دمکراتیکی چون : خود گردانی و خود سازماندهی ، خود اداره نمودن ، خود تصمیم گیری و... تنها در اقتصاد محلی قابل اجراست و پایدار است. از همه مهمتر که در محلات این بنیان های دمکراتیک از طریق ملاحظات سیاسی محدود نمی گردند و از طریق سیاست نمایندگی در محلات اداره می گردند و بدین طریق بهترین متد برای جلوگیری از برگشت یک چنین اقتصاد محلی به مناسبات ماقبل مدرنیته ومناسبات پدرسارانه فئودالی به وجود می آید.
در یک اقتصاد جهانی سازی حتی نشانه های حضور دمکراسی به یک مناسبات فئودالی و پدرسالارانه تبدیل می شود و کار برده گی مجددا به اجرا در می آید. زیرا که تنها یک ارزش در جامعه وجود دارد و آنهم منفعت با هر قیمتی است.
الویت های دیگر
یک چنین تغییرساختاری اقتصادی احتیاج به الویت های دیگر دارد. برای مثال:
کشاورزی قبل از صنعت: از آنجا که مواد غذائی همواره از زمین بر می خیزد و به صورت محلی یا منطقه ای کاشت و برداشت می شود، از این رو بخش کشاورزی نمی تواند ازمدل امروزی صنعت پیروی نماید. درشرایط کنونی تمامی توجه صنایع به بازار جهانی است. کشاورزان خرد باید تقویت شوند تا اینکه انسانهای بیشتری بتوانند در این بخش به کارو فعالیت بپردازند.
اتحادیه های تولید کنندگان ـ مصرف کنندگان، می توانند برای تولید کنندگان خرد درآمدی منظم را مقرر نموده و برای مصرف کنندگان دسترسی به تغذیه ای سالم و دیگر محصولات تولیدی را فراهم سازند. افزون بر این ایجاد احساس مسئولیت نسبت به زمین در نزد تولیدگران و مصرف کنندگان از وظایف مهم دیگر این اتحادیه هاست .
نوربرگ ـ هودگه ، در این باره پیشنهادات زیر را نموده اند:
ـ نه به اقتصاد سرمایه داری ، رفتن بسوی اقتصادی عملی و بدون تمرکز
ـ از بین بردن کمک های نقدی زراعی که به تاجران زراعی این قدرت را می دهد تا دهقانان خردی را که برای بازار های محلی تولید می نمایند، خانه خراب و از هستی ساقط سازنند.
ـ خواست تغییر ساختار های اقتصاد زراعی
ـ خواست تحقیق در باره متدهای زراعی قدیمی پایدار چه در بخش زراعی شمال و چه در بخش زراعی جنوب جهان
ـ شرکت دهقانان در این تحقیفات ( نوربرگ / هودگه/گویرینگ/ پج 2001)
بسیاری از خواسته های بالا را می توان در قطعنامه اتحادیه دهقانان خرد سراسر جهان مشاهده نمود. این سازمان بهتر و روشن تر از هر سازمان دیگری در جهان جامعه متمدن جهانی را فرموله نموده است. اینکه تولیدات غذائی ، آب ، آموزش و بهداشت، تنوع بیولوژی وژنتیکی موجودات کره خاکی نباید عامل دست تجارت آزاد جهانی سازی نئولیبرالی گردد. اینکه سازمان تجارت جهانی باید از این بخش ها بیرون برود. اینکه دهقانان خرد باید در تولید بخش غذائی خودمختارباشند. ( ماریا میز 2001)
ـ تمامی این خواست ها نیازبه یک مناسبات جدید میان شهر و روستا دارد. شهر ها نباید تنها مکان هائی باشند که زندگی ، فرهنگ و آزادی در آنها در جریان است. ما همانطور که به شهر ها نیاز داریم به روستا ها هم نیازمندیم. از این رو شهرها را باید به روستا ها و روستا ها را به شهر ها تبدیل نمود.( ماریا میز 1997/مایر 2002)
تقسیم کار و مناسبات دیگر
از همه مهمتر اینکه برای کار، ارزش گذاری دیگری ضروریست. ارزش گذاری که به درآمد پولی وابسته نباشد. یک چنین ارزش گذاری جدیدی از کار هرگز نخواهد توانست در اقتصاد پیاده شود اگر ما به مناسبات و سلسله مراتب مستعمراتی قدیمی تقسیم کار بچسبیم. این ارزش گذاری جدید بصورت زیر می باشد:
ـ تقسیم کار و رابطه میان زنان و مردان
ـ تقسیم کار میان کارهای فکری و کارهای یدی
ـ تقسیم کار میان زراعت و صنعت
جوامع پایه ای گذشته طبق مناسبات فئودالی و پدر سالاری سازماندهی شده بود. رهبریت طبقاتی غالبا از طریق نهاد ها و ایدئولوژی هائی چون مذاهب پدرسالارانه انتخاب و پشتیبانی می شد.
زمانیکه ما از موجودیت از پایه سخن می گوئیم ، بسیاری بیم ناک می شوند که گویا این خود بازگشت به مناسبات اشکال رهبری ماقبل مدرنیته است. بهترین ابزار مقابله با یک چنین واهمه هائی ، مبارزه آگاهانه زنان و مردان بر علیه مناسبات پدرسالارانه است و این مبارزه می تواند با تغییر ساختارسلسله مراتب ها ومبارزه با تقسیم کار بر مبنی جنسیت آغاز گردد.
در یک جامعه پایه ای نه تنها زنان باید کار کنند، مردان باید کار کنند بلکه مردان همچون زنان باید کار پایه ای ، ضروری برای اجتماع ، بی مزد در خانه و در جامعه را هم انجام دهند. زمانی که نیمی از انسانها به این کار ( کار بی مزد خانه داری و ...) بعنوان فشار ، کاربدون منزلت و بی وقار و خوار و .... نگاه نکنند آنزمان می توانیم بگوئیم که می توان مناسبات جنسیتی را تغییر داد. البته این خود با سیاست کنونی جنسیتی فرق می کند. اینکه امروزه مرتبا تلاش می شود در باره برابر سازی زنان و مردان در رابطه با شغل ، سیاست و آموزش وعده و وعید داده شود به هیچ وجه به این مفهوم نیست که مناسبات پدرسالارانه جهانی سازی سرمایه داری زیر علامت سئوال برده شده است. تنها برابر سازی کافی نیست. فراموش نکنیم که مناسبات جنسیتی مناسباتی استعماری است. در یک جامعه پایه ای مردان باید از اینکه هویتی جنگجویانه به خود می دهند دست بر دارند ـ این مسئله عمیق ترین علت خشونت در جوامع ما است. در یک جامعه ازپایه مردان به هیچ وجه علاقه و وقت برای این بازی های جنگ جویانه نخواهند داشت.
در یک جامعه ازپایه ارزش گذاری میان کارفکری و کاریدی جایگاهی ندارد. از بین بردن رابطه تاکنونی میان زراعت و صنعت نه تنها باعث تغییرات اساسی در بخش زراعی خواهد شد بلکه همچنین باعث تغییرات در صنعت و علم و تکنولوژی می گردد. تولیدات صنعتی هم چون تولیدات کشاورزی می باید بجای برآوردن خواست های منفعت طلبانه بازار های جهانی به ارضاء نیاز های اقتصادی منطقه ای و محلی بپردازند. در همین مسیر هم تحقیقات علمی جهتش تغییر خواهد نمود.
از بین بردن تقسیم کار سلسله مراتبی و استعماری به هیچ وجه به مفهوم پایان تقسیم کار و پایان اجتماعی شدن در کلیت نخواهد بود. اگر این نوع تقسیم کار از منطق انباشت سرمایه رها گردد ، آنزمان تمامی کسانی که در پروسه کار سهیمند ، توانائی های خود را نشان خواهند داد. این خود بهترین شکل حفظ تنوع در جامعه و جلوگیری از هرگونه یکطرفه و یک بعدی شدن بیولوژی و فرهنگی است.
تغییر ساختاراقتصاد محلی و منطقه ای در شمال و جنوب جهان در جهت منطق ضد سرمایه داری و ضدپدرسالاری و پدید آوردن اقتصادی از پایه باعث تغییرات ساختاری در جهان هم خواهد شد. هر چه بیشتراقتصاد های کم و بیش خودگردان که از مناطق شبیه خودشان کالاهائی را که به نیاز های اصلی شان تکیه دارد وارد نمایند ، این کارشان به کوچک شدن و در نهایت محو سازمان تجارت جهانی خواهد انجامید . آنها همچنین در این راه ، هدر رفتن ذخایر ، حمل و نقل ، زباله کارتون های بسته بندی ، استفاده از شیمی در کشاورزی و صنعت را به حدی زیاد پائین خواهند آورد. در این صورت یک فرهنگی، از هر نوعش دیگر وجود نخواهد داشت. همچنین روز بروز اقتصاد تنها برای صادرات ضعیف تر خواهد شد. آلمان مثلا ازاین مقام و نگرش " صنعتی تام" بیرون خواهد آمد. در این صورت آن چیزی هم که از تجارت جهانی باقی خواهد ماند باید طبق منطق تجارت عادلانه سازماندهی گردد و این به آن مفهوم خواهد بود که دیگر کشور های " مزد ارزان " وجود نخواهند داشت.
مسلما یک چنین تغییر ساختاری در اقتصاد، سیاستی دیگر و شکل دیگری از دمکراسی را بدنبال خواهد آورد. واندانا شیوا این دمکراسی جدید را دمکراسی زندگی یا دمکراسی از پایه نام نهاد ه است. در این گونه دمکراسی تنها انسانها به حساب آورده نمی شوند بلکه تمامی موجودات و طبیعت را هم در بر می گیرد.( شیوا/ماریا میز 2001)
منابع:
Bennholdt-Thomsen, Veronika, Maria Mies, Claudia v. Welhof (1983/1992) Frauen, die letzte Kolonie, Zur Hausfrauisierung der Arbeit Rotpunktverlag, Zürich
Bennholdt-Thomsen,Veronika, Maria Mies (1997) Die Subsistenzperspektive: Eine Kuh für Hillary, Frauenoffensive, München
Bennholdt-Thomsen, Veronika, Nicholas Faraclas, Claudia v.Werlhof (2001)
There is An Alternative: Subsistence And Worldwide Resistence to Corporate Globalization
Zed Boos, London, Spinifex Melbourne, St Martin’s Press USA. (Erscheint demnنchst auf Deutsch)
Hines,Colin (2000) LOCALIZATION A Global Manifesto, Earthscan, London
Korten, David C./ Nicanor Perlas/Vandana Shiva (2002) Global Civil Society: The Path Ahead, Discussion Paper, November 20, Draft. (Wird in dem Buch des IFG „Alternatives to Economic Globalisation" erscheinen)
Mies, Maria (1988) Patriarchat und Kapital.Frauen in der Internationalen Arbeitsteilung, Rotpunktverlag, Zürich
Mies, Maria (1994) Brauchen wir eine neue „Moral Economy"? In: Politische ضkologie, Sonderheft 6, „Vorsorgendes Wirtschaften" München
Mies, Maria (2001) Globalisierung von unten. Der Kampf gegen die Herrschaft der Konzerne
EVA/Rotbuch Hamburg
Meyer-Renschhausen, Elisabeth (2002) Die Gنrten der Frauen.Zur sozialen Bedeutung von KleinstlaNDWIRTSCHAFT IN Stadt und Land weltweit, Centaurus Verlag, Herbolzheim
Müller,Christa (1998)Von der lokalen ضkonomie zum globalisierten Dorf.Bنuerliche ـberlebensstrategien zwischen Weltmarktintegration und Regionalisierung, Campus, Frankfurt New York
Müller,Christa (2002) Die internationalen Gنrten von Gِttingen
Norberg-Hodge, Helena,Peter Goering, John Page(2001)
From the Ground up.Rethinking Industrial Agriculture, Zed Books, London
Polyani,Karl (1957) „ The Economy as Instituted Process" in ders. Et al. Trade andMarket in the Early Empires, New York
Polyani Karl (1978) The Great Transformation.Politische und ِkonomische Ursprünge von Gesellschaften und Wirtschaftssystemen, Suhrkamp,Frankfurt
Shiva,Vandana (2000) Plenarvortrag an der Universitنt von Melbourne am 10.11.2000. Aufgezeichnet und versandt von Diverse Women for Diversity http:www.abc.net. au/specials/shivahiva.htm
برگردان ناهید جعفرپور
بمناسبت 8 مارس روز جهانی زن
در باره نویسنده:
ماریا میز متولد 1931 پروفسور جامعه شناسی در دانشگاه کلن آلمان و از فعالان جنبش زنان ، جنبش اقتصادی و هم چنین جنبش بر علیه جهانی سازی نئولیبرالی ( کنسرن سالار) می باشد. از خانم ماریا میز تا کنون کتوب و مقالات بیشماری علنی گشته است