گفتمان های زنبورانه / ملکه مادر
وختی" نبوی" طنسش نمیآد!
وختی یه فاجههای اینقده گنده باشه... خب مهلومه که مغز آدم عین نارینجک مونفَجِر میشه، مهلومه که یه ََطنسنویس مُسلح جمهوری ایسلامی، َطنسش خیلی تراجیک میشه و...
بیفرما، سیّد َطنسنویس هم دوچار دیفریسیون شد! اینجوری میشه که آدم طنسش نمیآد:
"... دیروز یک فروند هواپیمای فالکون سپاه به دلیل نقص فنی در ارومیه سقوط کرد و یازده فرمانده نظامی کشور در جریان سقوط این هواپیما کشته شدند. در این جریان سردار کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه، سردار سعید مهتدی فرمانده لشکر محمد رسول الله، سردار سلیمانی معاون عملیاتی نیروی زمینی سپاه، سردار حنیف منتظرقائم (شاهمرادی) مسوول اطلاعات نیروی زمینی، سردار غلامرضا یزدانی فرمانده یگان توپخانه، سردار صفدر رشادی معاون نیروی زمینی سپاه و چند فرمانده دیگرسپاه کشته شدند. به همین سادگی! راستش نمیتوانم طنز بنویسم، حجم وحشتناک این فاجعه مغز آدم را منفجر میکند. کسانی که در سقوط این هواپیما کشته شدند، بخش وسیعی از تجربه نظامی کشور ما هستند، آدمهایی که در جنگی ظالمانه و تحمیلی علیه کشور ایران ایستادند، در میدان جنگ پرورش یافتند و برای کشورشان با هر انگیزهای فداکاری کردند. نام سپاه پاسداران، علیرغم نظراتی که ممکن است هرکدام از ما ایرانیان داشته باشیم نامی است که همواره با احترام خواهد رفت. این فرماندهان کسانی بودند که در مقابل تهاجم و تجاوز به کشور ایران و نه فقط حکومت ایران، مقاومت کردند و جنگیدند. مرگ این فرماندهان به معنی نابودی یک سرمایه بزرگ دراثر حاکمیت بلاهت و سهل انگاری و اشتباهات پایان ناپذیر یک حکومت است.
متأسفانه واقعیت اینقدر وحشتناک و خنده دار است که آدم نمیتواند نگرید و نمیتواند نخندد." (سقوط 85، سید ابراهیم نبوی)
.
زنبورالشعرا فرمایشات اینقده قشنگ میکنه:
فاجهه اونجاست
فاجهه اونجاست
فاجهه اونجاست که ابراهیم، نبوی باشه
فاجهه اونجاست که َطنسِ آدم، نَطنز باشه
وختی یه فروند طیّّارهی حامله ازجمهوری ایسلامی به دلیل نقد فنی تو شهرخدازدهی ارومیه سوقوط بکنه، اونوختش یازده تا طفل معصومهی بیگناهِ نظامی و امنیتی از قشون ملاها و سپاه ایسلام ناف محمدی مفت مفت تلف بشن... وختی که این یازده تا سردار و فرموندهی زبون بسّه دیگه دم دس نباشن تا کفار رو تارو مار کنن... وختی یه فاجههای اینقده گنده باشه... خب مهلومه که مغز آدم عین نارینجک مونفَجِر میشه، مهلومه که یه ََطنسنویس مُسلح جمهوری ایسلامی، َطنسش خیلی تراجیک میشه و... اونوختش خیلی شیک و فوکولی، کافکا میشه؟!... نه جونم، عین دراکولا... خیلی هولناک میشه. هم میخنده، هِرّ و هِرّ... هم میگریه، ِزرّ و ِزرّ. راسی اگه آدم مغزش مونفَجِر نمیشد، دیگه چیا میتونس بنویسه؟
کاشکی با اون فروند طیّارهه این جوونهای ورپریدهی چپول مپول مخالف گولوبالیزیشن، تو شهر ارومیه سوقوط میکردن و نیفله میشدن. کاشکی اقلا به جاش، اون فروند طیّارهه حامله ی فیتل کاسترو میشد و بچهش به، حق علی، تو شهر ارومیه سقط میشد. اگه اونجوری میشد، دیگه اینجوری نمیشد که... زبونم لال... آدم َطنسش نیاد! اونوختش دیگه بچهم سیدی، قلمش دیفریسیف نمیشد و اشک ننه رو در نمیآورد.
میگم ننه، حالا تو اینقده با احمتینژاد دعوا نگیر. اینقده عیب دک و پوزشو میگی، وجاهت خودتو لکهدار میکنی، ننه. فعلا که دونیا از دسش حسابی گه گیجه گیرفته و با سیانان، یه خورده کم، یه ذره زیاد، گرم گیرفته و... هم کاپشین داره مارک لاکُسته، هم پوتین داره توی کیرملین...
چیه؟ چرا باز اینجوری دیفریسیف نیگا میکنی؟ .. میگمت اینقده َطنسِِ ِتراجیک نگو... آخرش یه حشره ی شیش پا میشی ها... میری می چَپْسی به طاق ادبیات نَطنز ما.... دور از جون، عینهو مَسْخ ِ فیرانس کافکا میشی ها...
لُغَزنامه:
َطنسْ= نیشیدن سوزناک. وزوزیدن. یه جای کسی رو بد جوری سوزوندن. عوام الناس غلط می کنه، اونوختش میگه طنز.
دیفریسیون=افسوردیگی
دیفریفسیف=افسورده
مون َفجر= تیرکیدن
گولوبالیزیشن= وختی تو حوزهی علمیهی قم هم یه میک دونالدی دو نبش باز کنن.
تراجیک = وختی که اتللوی مرحوم شیکیسپیر، سر یه دستمال بوگندو، اونقده غیرتی میشه که میره زنشو خفه میکنه، اونوختش همین آقا میشینه و هی زرّ و زرّ گریه میکنه که ای دُزدمونا کجایی...، یا وختی که طنسنویس افوزیسیون ایرونی ابراهیم نبوی میشه.
میچَپْسی= از مصدرچَپْسیدن. با یه جایی کونتاکت داشتن
لاکُسته = یه مارک خیلی گیرون ِ رخت و لباس ایسپورته. کاپشین احمتینژاد هم از همین مارکه.
مسخ= وختی آدم، شب میخوابه و صبح پا میشه، میبینه، دور از جون، شده یه سوسک، یه رطیل پیشمالو. یا وختی که آدم، ناغافلی، دور از جون، میشه ابراهیم نبوی.
فیرانس کافکا= از شاگردای ابراهیم نبوی
|