دو شعر از الهام طهماسبی
F'inita la Comediaمن: زن!
اينجا بهشت است:
يک ميز دو نفرهی بلند،
و من و شيطان در دو سوی ميز
جامها را بلند میکنيم
به سلامتی هم
مهرههای سياه و سپيد شطرنج
دست در دست هم
روی ميز میرقصند
و ... ما
توافق کردهايم
که آدم
کمپوت سيب بخورد
و ...
به قعر جهنم واصل شود.
*****
سیاه چاله
هر بار
تکه ای از سفینه ام
جدا
سرگردان
میان زمین وآسمان
تا درست
در دهان مکنده سیاه چاله ای ...
و تکه
تکه
تکه....
نمی دانم
به کدام ستاره خواهم آویخت
تا آخرین تکه
اما هر گز
هرگز
هرگز
به زمین بر نمی گرد م
ويژهنامهي شعر و داستان ماندگار
|