ليسانس گرفته بود و در همه بحث هاي سياسي و اجتماعي هم نظر مي داد و حرف هميشگيش اين بود كه با اين مردم عقب مانده و اين فرهنگ نمي شود پيشرفت كرد!!!!!!! بالاخره با آن دختري كه پس از تحقيق هاي بسيار فهميد, مثلآ نجيب است ازدواج كرد و چند ماهي است كه بچه اولش هم بدنيا آمده. اين آقا آنقدر از وضعيت بد جامعه و عقب ماندگي حرف مي زد كه شايد بعضي مواقع فكر مي كردي عجب پسر جالبي است و حتما زن خوشبختي خواهد داشت. هاها . بله خوشبختي!!!! زن اين آقا حتي اجازه رانندگي ندارد, چون اين آقاي محترم دوست ندارد زنش پشت فرمان بنشيند. زنش نمي تواند موهايش را رنگ روشن كند چون شوهرش دوست ندارد. زنش نمي تواند لاك تيره بزند چون شوهرش دوست ندارد. زنش بعد از بچه دار شدن سر كار نمي رود, چون شوهرش دوست دارد بچه اش در محيط سالم بزرگ شود!!!!!!!! زنش نمي تواند...........چون شوهرش ..................
زنش مي خواست آزاد باشد. زنش مي خواست مثل يك آدم با او رفتار كنند. زنش مي خواست حداقل حقوق اوليه اش را داشته باشد. زنش مي خواست ازدواج كند تا از محيط خفقان آور خانه راحت شود. از مادري راحت شود كه مرتب از خصايص يك زن پاك دامن و نجيب در گوشش مي گفت. از حرف هايي كه مدام در مورد اينكه چه جوري بخندد, چه جوري بنشيند, چه جوري وزنش را پايين بياورد, چه جوري براي پسران عشوه گري كند و بالاخره اينكه چه جوري مي شود شوهر كرد و او را به زندگي پايبند كرد.
ازدواج كرد تا از زنداني كه پدرش برايش درست كرده بود و گزارش هايي كه بعد از هر بيرون رفتن بايد تحويل مي داد و البته فقط بيرون رفتن چون مهماني, پارتي, رستوران و كافي شاپ رفتن با دوستان كه ممنوع بود, راحت شود. پدري كه هر روز روزنامه مي خواند و تمام افتخارش اين بود كه در كل خانواده اولين كسي است كه از آخرين فناوري ها استفاده مي كند و علاوه بر روزنامه و مصاحبت با افراد مطلع, از ماهواره و آخرين اطلاعاتش هم بهره مي برد. هه هه. اما دخترش تا لحظه اي كه مي خواست ازدواج كند هنوز ابروهايش را برنداشته بود و حق پوشيدن لباس هاي باز و آستين حلقه اي نداشت چون پدر و برادران كوچكترش غيرتي بودند. اليته فقط غيرتي بودند و خوب اين هم ظاهرآ حق مسلم آنها بود كه براي خواهر بزرگترشان غيرتي شوند!!!!!!!! پسراني كه دانشگاه مي رفتند و حتي براي تعطيلات با دوستانشان به شمال سفر مي كردند اما چون پسر بودند و چون شعور پسران هميشه در اين مملكت از دختران بالاتر است, پس خطري آنها را تهديد نمي كرد و توانايي اين را داشتند كه تنهايي به مسافرت بروند و براي خواهر بزرگشان تصميم بگيرند و در مهماني ها در حاليكه دختر بايد از مهمانان پذيرايي مي كرد آنها پاهايشان را روي پايشان مي انداختند و از دموكراسي و گذر از جامه در حال گذار سخن مي گفتند و همه اين روندها هم خيلي عادي و طبيعي بنظر مي رسد. در حاليكه آن دختر هم ليسانس دارد و هم كار مي كرد و از لحاظ تحصيلات هم چيزي از آنها كم ندارد.
دختر ازدواج كرد چون فكر مي كرد با مردي ازدواج مي كند كه مهندس است و از فرهنگ بالا حر ف مي زند, ازدواج كرد چون خيلي مودب بود, ازدواج كرد چون كلي از نجابت و پاكي دختر مسرور بود, ازدواج كرد چون فكر مي كرد اگر در اين سال ها از همه حقوق طبيعيش محروم بوده بجايش اين مرد همه را جبران مي كند. ها ها ها . بله اين مرد حالا برايش يك زندگي خوب ساخته. ماشين, خانه و.... كه او اجازه استفاده تنها از آنها را ندارد و حالا هم بايد به بچه اي عشق بورزد كه حاصل به اصطلاح عشق موجود بين آنها است. عشقي كه اكنون با گذشتن روزها نه تنها به نفرت بلكه به زجر و شكنجه هم تبديل شده است چون علاوه بر آنكه از همه, پدر, مادر, برادر, جامعه, شوهر و.... متنفر است بايد به همه وانمود كند كه زندگي بهتر از اين نمي شود!!!!!!!!!!!!!!!!
خوب بله طلاق خيلي راه خوبي براي حل اين مشكلات است. اما پدر مادري كه دخترشان را چشم و گوش بسته بزرگ كرده اند تا براي شوهر آينده اش دست نخورده باشد و حتي قبل از ازدواج گواهي بكارت گرفته اند!!!!!! و دختري كه هيچوقت اعتراض و مخالفت كردن را ياد نگرفته و تنها اطاعت و حرف گوش كردن را آموخته و برادراني كه فقط بلد بودند براي آن دختر گردن كلفتي كنند حتمآ از طلاق و پايان اين زندگي نكبت بار و كثافت حمايت مي كنند!!!!!!! اگر تا قبل از ازدواج اجازه دختر دست آنها بود حالا دست شوهرش است و اگر مشكلي پيش آمده دختر بايد تحمل كند چون اين مشكل همه است.
بله. بله مشكل همه است. واقعآ با اين يك حرف آنها موافقم. در جامعه اي كه از يك طرف حرف از پيشرفت و رهايي از عقب ماندگي مي زنيم و از سوي ديگر مي خواهيم به اين ارزش هاي مقدس پايبند بمانيم تا به اصطلاح يكي از كسانيكه در نوشته قبليم نظر داده بود تا پاره نشوند!!!!!!!!!!! همه مشكل پيدا مي كنند. هنوز آنقدر ترسو هستيم كه جسارت اين را پيدا نكرده ايم كه اگر دم از دموكراسي مي زنيم بايد تغيير كنيم. بايد بهم احترام بگذاريم. دموكراسي اين نيست كه مردان بتوانند حرف هايشان را آزادانه بزنند و زنان نيز با حالت مبهوت و مدهوش شيفته شان بشوند. دموكراسي اين نيست كه براي برپايي يك مهماني يك زن مثل اسب در آشپز خانه كار كند و مرد در سالن پذيرايي موزيك بگذارد يا از آخرين سفرش به اروپا و زندگي و دلنشيني آنها بگويد. دموكراسي اين نيست كه از برابري و جدايي سياسي از ارزش هاي ماورا طبيعه سخن بگوييم اما هنوز در مهماني هايمان زنان در قسمتي بنشينند و مردان در قسمتي ديگر تا رگ غيرت مردان ورم نكند و اگر قرار باشد مردان ......بخورند زنان تنها نظاره گر يا مهيا كننده وسايل جانبي آن باشند. دموكراسي يعني پذيرش يك روح جمعي و البته از آنجا كه جمع در ادبيات و زندگي ما ايرانيان نشان از مردان است و نه مردان و زنان در كنار هم به همين دليل است كه دموكراسي در جامعه ما يعني تسلط عقايد اكثريتي كه اين اكثريت در مردان تبلور پيدا مي كند. به همين دليل است كه وقتي مرداني چون شوهر و پدر و برادر اين دختر از دموكراسي و پيشرفت و محترم شناختن حقوق طبيعي انسان ها سخن مي گويند, حرف و عملشان با هم متناقض نيست چون حقوق طبيعي, انسان بودن, جامعه بشري و..... همه از مردان تشكيل شده و زنان در هيچ كجاي اين بازي نقشي ندارند پس زنان را چه به دموكراسي و حرف زدن از اموري كه به آنها مربوط نمي شود. آنها تنها يك نقش در اين دنياي پهناور دارند و آنهم حفظ ارزش هايي است كه در تناسبات قدرت جايي ندارد و هدف از آن ادامه, گسترش و حفظ ارزش هاي مرد سالارانه اي است كه به تحكيم تسلط مردان بر زنان و ناديده انگاشتن طبيعي ترين و اوليه ترين حقوق زنان منجر مي شود
بسياري از پسراني كه نوشته هاي قبليم را خوانده اند و چه در وبلاگ يا چه به صورت آف لاين نظر داده اند, از اينكه چرا مسايل جنسي ذهنم را مشغول كرده است, ابراز ناراحتي مي كنند. ها ها ها. مسايل جنسي تمام زندگي ما را در برگرفته است. يك دختر از وقتي كه بدنيا مي آيد تا هنگاميكه مي ميرد با آنها رو به رو است اما به صورت پنهان و جامعه به هر شكلي مي خواهد او را از آموزش درست و كسب اطلاعات دور كند اما از سوي ديگر به عقيده جامعه زنان منبع و منشا مسايل جنسي هستند!!!!! پس بايد آنها را عقب نگه داشت و بر مناسيات روابط جنسي آنها نظاره كرد تا از اين اسارت بيشترين سود را برد.
من از سكس مي نويسم چون نسبت به مسايل جنسي حساس شده ام چون به هر طرف كه نگاه مي كنم رد اين نگاه را مي بينم و نسبت به اين شرايط اعتراض مي كنم زيرا باكره بودن زن و تجربه جنسي مرد پيش از ازدواج يكي از مهم ترين و چالش برانگيز ترين موضوعاتي است كه اگر مي خواهيم دموكراسي را در جامعه مستقر كنيم بايد آن را به عنوان يك امر شخصي بپذيريم و آزادي طرفين و نه تنها مردان را مهيا كنيم و اين تنها بخشي از هزاران مشكلي است كه جامعه با آنكه مي گويد نگاه سكسي به زن ندارد ولي تمامي نگاهش به او سكسي است مانند همين مسئله باكره بودن يا تبعيض جنسي در خانواده يا مرداني كه احساس روشنفكري مي كنند اما كمترين نشانه اي از آن به همراه دارند.سعي كردم در واضح ترين و ساده ترين شكل به همه آنها كه از مطرح كردن اين مسايل سرخ شده اند!!!!!!!!! و گستاخي من را بر نمي تابند دليل اين رويكردم را با مثالي عيني و كاملآ واقعي مكه براي يكي از آشنايانم پيش آمده, بفهمانم اگرچه كمي متنم از حالت خودماني خارج شد و تلاش مي كنم در متن هاي بعد هم با مثال هاي ديگري نشان دهد كه سكس و مسائل مربوط به آن همه زندگي زنان را مختل كرده و حقوق طبيعي آنها را سلب كرده است. شايد آقايان محترم درك كنند كه چرا از مسايل جنسي مي نويسم.
وبلاگ باغچه
¤ نوشته شده در ساعت 18:12 توسط sahar