Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

طرحی مقدماتی برای مانیفست جمهوری‌خواهی زنانه / منیره کاظمی

به اعتقاد من یکی از میدانهای عمل و حتی "مقیاس" برای پیشبرد امر جمهوریت در جامعه ما مسئله برابر حقوقی زنان و چیره شدن انسانمداری بر فرهنگ مسلط مردسالاری میباشد.

چگونه‌گی تهیه و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی، محتوی و نحوه به ثمر رسیدن قانون اساسی افغانستان و همینطور قانون اساسی جدید عراق باید که ما ایرانیان و به خصوص زنان را به خود آورده و از هم اکنون در پی یافتن جواب سؤالاتی از این قبیل بود:
چه چیزهائی را میشود از این تجارب آموخت؟
چه باید کرد که به مانند گذشته و همسایه‌گانمان دوباره در این چرخ گردان نیافتیم
چه مقدماتی لازم است تا منع دخالت مذهب در قانون اساسی به یک خواست عمومی تبدیل شود؟
لازم به توضیح نیست که تجارب گذشتهء ما، افغانستان و عراق نقش جنبش زنان را در این برهه از تاریخ کشورمان صد چندان کرده و بیش از پیش به آن ماهیتی محوری، حساس و مهم در جنبش آزادی و برابر‌خواهی اعطا کرده است.

زمان آن رسیده که جمهوری‌خواه ایرانی بدون هیچگونه محافظه‌کاری به نقد نظم موجود و به خصوص در مرکز آن گره خوردن شریعت (و به همراه آن عادات و سنن آمیخته به خرافات) با قانون بپردازد ، باید که دیگر پس از گذشت صد سال از شروع مبارزه برای برابری، عدالت و رسیدن به حقوق شهروندی مردممان به چرخش و تعظیم قلمها در مقابل زر و زور و توجیه وضع موجود پایان داد.

پیکار برای رسیدن به جمهوریت و در متن آن دموکراسی، خردگرائی، عدالت و حقوق برابر برای همهء شهروندان در یک جبهه پیش نخواهد رفت و باید که در همهء عرصه‌ها آمادهء نقش آفرینی بود. به همین علت هم نه تنها فعالین سیاسی بلکه هنرمندان، روزنامه‌نگاران، نویسنده‌گان، معلمان، کارگران، متخصصان علوم اجتماعی، اقتصاد و فلسفه، حقوقدانان و...همهء افراد جامعه هر کدام باید در مطرح ساختن ابعاد آن و در اجرای آن تأثیرگذار باشند. اگر چه شاید در بعضی از زمینه‌ها رسیدن به موفقیتها سریع و ملموس نباشد.
به اعتقاد من یکی از میدانهای عمل و حتی "مقیاس" برای پیشبرد امر جمهوریت در جامعه ما مسئله برابر حقوقی زنان و چیره شدن انسانمداری بر فرهنگ مسلط مردسالاری میباشد. به بیان دیگر نمیتوان عنوان کرد که از لحاظ ساختار سیاسی جمهوری‌خواه هستیم ولی چون فرهنگ ما اجازه نمیدهد و یا چون مردم ما آماده‌گی آنرا ندارند (که البته منظور از مردم همان "خود ما" است) مانع از آورده شدن خواسته‌ها و مطالبات فمینیستی زنان ایرانی از حاشیه به متن شد.
از نظر من جمهوریت زنجیری است که حلقه‌های تشکیل دهندهء آن همهء زوایای مختلف حیات اجتماعی را در بر میگیرد و به همه افراد یک جامعه مربوط میباشد و دقیقاً به همین جهت برای پیاده و نهادینه کردن آن باید که به چند بعدی بودن این پروژه توجهی خاص مبذول داشت. ولی در اینجا تلاش دارم که به این ابعاد با نگاهی زنانه اشاره کنم شاید که این قدم کوچک انگیزه‌ای شود تا صاحبنظران و فعالین سیاسی به خصوص در میان جنبش زنان حساس و خطیر بودن موقعیت کنونی را دریافته و به بحثهای مطروحه دامن بزنند.

برای شکافتن موانع و مشکلات رسیدن به خواسته‌های زنان به عنوان مطالبات نیمی از جامعه باید که آنرا در زوایای مختلف مورد بررسی و کنکاش قرار داد که من آنها را اینچنین دسته بندی میکنم:

سیاسی

از آنجائیکه جمهوریت برخواسته از پذیرفتن و احترام به حقوق فردی و نقش‌آفرینی فرد در جامعه است و از سوی دیگر مهمترین رکن دموکراسی برابری در تقسیم قدرت در میان شهروندان میباشد، میبایست در امر مشارکت سیاسی زنان و برابری کامل جنسیتی در توزیع قدرت توجه خاصی مبذول داشت و جدی بود. از یک سو چرائی فعال نبودن زنان در مسائل سیاسی میبایست مورد بررسی قرار گرفته و موانع آن ریشه یابی شود و از سوی دیگر با طرح‌ها و ابزار‌هائی راه را برای هر چه بیشتر به میدان آمدن زنها هموار نمود. طرح سهمیه بندی زنان در دست یافتن آنان بطور اخص بر مسند قانونگذاری میتواند یکی از این ابزار باشد. البته همانطور که شاهدیم در این مورد تلاشهائی در میان حرکتهای جمهوری‌خواهی خارج از کشور صورت گرفته ولی تجربیات شخصی من نشان ازنهادینه نبودن این موضع و جدی نگرفتن آن به خصوص در میان مردان فعال این جمع‌ها دارد.

فرهنگی
مبارزه با جمهوری اسلامی فقط مبارزه با اشخاصی نیست که بر مسند قدرت تکیه زده‌اند بلکه بیشتر و مهمتراز آن مبارزه علیه فرهنگ وارزشهائی است که هرروزه به وسیله آنها، که در رسانه‌ها و کلاً در جامعه تبلیغ و ترویج میشوند، به طریقی کوشش میشود تا سنتهای کهن و قرون وسطائی در میان مردم رواج پیدا کرده و ماندگار شود (که این خود بار دیگر عاملی برای بقای این رژیم خواهد بود).
باید که در حقیقت حکومت ولایت فقیه را در زمینه فرهنگی خلع سلاح کرد. و این تا زمانیکه ما خود در این مورد ضعف داریم و تا حد زیادی خود حامل فرهنگ مسلط هستیم و آنرا بازتولید میکنیم شدنی نیست. در زیر با نمونه‌هائی منظور خود را تشریح میکنم:

• اگر در این رژیم وجود زن فقط زمانی محسوس است که مادر باشد، آنرا به زیر سوال برده و یادآور شویم انتخاب مادر شدن یا نشدن تنها در اختیار زن است. و زن قبل از مادر شدن شهروند جامعه است و باید که از تمام حقوق شهروندی برخوردارشود.

• اگر غیرت و ناموس را آویزه گوش مردان میکنند تا بتوانند هر چه بیشتر نه تنها زنان را بلکه تمام جامعه را تحت کنترل داشته باشند، مکانیسمهای مختلف اعمال قدرت بر زنان را افشا کنیم و در برابر آن بیایستیم.
• اگر به یک فعال سیاسی و یا فرهنگی دستگیر شده در ایران به غیراز صدها برچسبهائی که به وی زده میشود یکی از آنها داشتن رابطهء از ظن آنان نامشروع است به جای آنکه انرژی و وقت خود را بر سر تکذیب چنین اتهاماتی تلف کنیم، باید که این چماق اخلاقی و ارزشی را از دست رژیم گرفته و در جواب گفت بر فرض که اینگونه بوده، این به شخص دستیگر شده و آن آقا ویا خانوم مورد اتهام و خانواده‌هایشان ربط دارد و بس.
• زمانی که یک مبارز زن و یا فمنیست را فاحشه میخوانند این سلاح را هم بی اثر کرده و نخواهیم با کسانی که در صدد هستند با ارزشهای پوسیده خود مانع از پیشبرد افکار نوین شوند چک و چانه بزنیم. در جواب این تهمت‌ها بیائیم و خواهان رسیده‌گی به مشکلات زنان به عنوان یکی از آسیب پذیرترین اقشارجامعه‌مان شویم. بگوئیم که تن‌فروشی معلول جامعه‌ای است که برابری و عدالت اجتماعی در آن کلمهء نامفهومی است و در یک کلام تبعیض در آن امری عادی است ، که در آن زنان سرپرست خانواده ازحمایت قانونی و اقتصادی برخوردار نیستند، که مرز گناه کردن از دید مذهب و جرم مخدوش است و در خیلی از موارد یکی انگاشته میشود. گوشزد کنیم که اگر این پدیده وجود دارد به خاطر این هم هست که خریدارانی دارد اگر جرم است خریدار آن مجرم است و تا وقتی که با عامل وجودی آن مبارزه نمیشود حتی باید زنان فاحشه هم بتوانند تشکیلات صنفی خود را داشته باشند تا از منافعشان مثل داشتن مراکزی برای رسیده‌گی به نیازهای بهداشتی، پزشکی و حقوقی‌شان پشتیبانی شوند، مراکزی که آنان را در آموزش شغلی و حرفه‌ای مدد رساند و در پیدا کردن شغل راهگشا و راهنمای آنان باشد.
• باید که شفاهاً، کتباً و در عمل به حذف حضور زنان خاتمه داد. به همین خاطر بیائیم در گفتارها و نوشته‌هایمان وقتی از مردم، کارگران، دانشجویان و یا از هر گروه اجتماعی دیگر سخن به میان میاوریم به عمد کلمه زنان را همراه نام آنان کنیم ( مثل دانشجویان زن و مرد و یا ...).
• مهمترین علت وجود قتلهای ناموسی در جامعه ما فرهنگ جاافتاده دوران برده داری است که در مقابل هر زن و یا فرزند دختر، خواهر و حتی دختر عمو، مرد و یا مردانی وجود دارند که صاحب وی بوده و اختیار تام آنرا به مانند شیء و ملکی دارا میباشند. در این مورد و همینطور خودسوزی، خودکشی و افسرده‌گی در میان زنان ایرانی باید که به خصوص مردان ایرانی گیرنده‌های حسی خود را آموزش دهند. باید که حساس و معترض بود. آنرا مدارا نکنیم.

اقتصادی
دموکراسی احتیاج به افراد دموکرات دارد و انسان دموکرات زاده نمیشود، بلکه باید در این مورد آموزش ببیند. برای هر چه بهتر به ثمر رسیدن این منظور یک حداقل ثبات اقتصادی فردی و اجتماعی از ملزومات است. ضرب‌المثلی قدیمی میگوید: به کودکت (برای اینکه درآینده بتواند از پس مشکلات روزمره زنده‌گی برآید) ماهی گرفتن را بیآموز نه ماهی خوردن را!
همانطورکه نمیشود تنها با برنامه‌های اقتصادی با محرومیت و فقر مبارزه کرد بلکه بیشتر و مهمتر از آن آموزش، توانمندسازی، رشد قابلیتها و خلاقیتهای انسانی در جامعه است که ریشه‌ای به حل این معضل خواهد پرداخت، شناخت از چگونگی روند فقر و مکانیسمهایی که در اقشار آسیب‌پذیر در پروسه‌ای به محرومیت آنان منجر میشود، نیز یکی از مهمترین روشهائی است که در دراز مدت جامعه‌ای را به برخورداری از عدالت و برابری سوق میدهد. در این مورد میبایست بیش از پیش در بین زنان با توجه به شرایط کنونی و در نتیجه آسیب پذیری آنان نسبت به مردان به تحقیق و پژوهش پرداخت. خواسته‌ها و مطالبات تا کنونی آنان از قبیل
• حقوق برابر زنان و مردان درازای کار برابر
• تغییر قانون ارث و برابری فرزندان دختر و پسرو همینطور برابری زن و شوهر در مقابل آن
• تهیه مراکزی برای دادن امنیت به زنان و دختران مورد خشونت دیده که دارای امکانات آموزشی حرفه‌ای بوده تا هرچه زودتر آنان مسقلاً به رفع نیازهای مادی خود توانمند گردند به همراه امکان نگهداری از کودکان زنان در طی دوران آموزش تا مانعی بر سر توانمند شدن آنان قرار نگیرد، باید که در مرکز توجه قرار گیرند.

حقوقی
اکثر زندانیان زن را مجرمینی تشکیل میدهند که قربانیان خود این رژیم هستند. زمانی که زنانی به خاطر اینکه مردانشان از سر بیکاری، فقر و نداری مجبور به خرید و فروش مواد قاچاق ویا بزه‌کاری شده ودر پی آن زندانی و یا اعدام شده‌اند، از روی ناچاری و استیصال مالی (به علت عدم حمایت اجتماعی از آنان که اکثراً کم‌سواد و نیآموخته شغل و حرفه‌ای هستند) راه شوهران را در پیش میگیرند و یا مجبور به تن فروشی میشوند. زمانی که گناه جرم به حساب میآید. زمانی که زنان اختیار بدن خود را ندارند چراکه بدن زن جولانگاه شیطان است. زمانی که زنان اجازه ندارند آنطور که میخواهند زنده‌گی کنند و با کوچکترین سرکشی ( عدم پذیرش نرمهای پذیرفته شده و یا از من درآری حکومت ولایت فقیه ) مجرم به حساب میآیند نباید هم انتظار داشت که آمار زندانیان زن سیری سعودی نداشته باشد.
با کوتاه کردن دست دین از حقوق قضایی موارد بسیاری ازاین نوع مشکلات حل خواهند شد. با اینحال مواردی هستند که باید به آنها نگاهی ویژه انداخت و با علم به اینکه فرهنگ سنتی و باورهای غلط در میان جامعه‌ای خود میتوانند عاملی برای رشد جرم و جنایت باشند، از سوئی می‌بایست دست به روشنگری و آموزش در امر بالا بردن سطح فرهنگ عمومی زد و از طرفی دیگر باغیر قانونی اعلام کردن مواردی از این باورهای سنتی نشان داد که مبدأ خیلی از جرمها یی که در خانواده صورت میگیرد تاحدی قابل پیشگیری میباشند.
نمونه‌های زیر اشاره به این موضوع دارد:
• غیر قانونی اعلام کردن ازدواج اجباری که عامل بزرگی در اعمال خشونت (جرائم خانه‌گی) به شمار میرود. در پی درگیری و نزاعهای خانوادگی بسیاری از دختران و زنان قربانی خشونت متواری شده که درصد بالائی از آنان به علت نبود هیچگونه پشتوانه‌ای به بزه‌کاری و یا تن فروشی روی میآورند.

• غیر قانونی اعلام کردن صیغه، نه به این علت که کلاهی شرعی برای خرید و فروش سکس محسوب میشود، نه بابت اینکه خود عاملی برای رواج تن‌فروشی میباشد بلکه به عنوان یکی از جلوه‌های اعمال خشونت به زنان، چراکه در صیغه از آنجائی که به همان نسبت مرد از نقش مقتدرتری در مقایسه با ازدواج دائم برخوردار است میتواند به مراتب خشونت بیشتری را اعمال کند.

• خارج کردن خشونت خانه‌گی از مسائل شخصی و خصوصی و مجازات داشتن خشونتهای خانه‌گی و حمایت قانون از کودکان ودیگر اعضای خانواده ( همسر، مادر و مادر بزرگ و یا پدر و پدر بزرگ ...) که مورد خشونت قرار گرفته‌اند.

• مجازات داشتن تجاوز در محدوده ازدواج: تجاوز یکی از شایع‌ترین اشکال خشونت علیه زنان است، تجاوز در محدوده زناشوئی نیز شکل خاصی از خشونت خانگی است که تنها در تعداد محدودی از کشورها جرم محسوب میشود. باید به آن از منظرهای مختلف پرداخت چرا که ازدیگاه مذهبیون با شرعی کردن آن زیر نام "تمکین" امری است معمول که به آن نمیتوان ایرادی داشت و از نظر عرفی هم به غلط به عنوان یکی ازوظایف زن درمقابل مرد در زنده‌گی زناشوئی امری پذیرفته شده شناخته میشود.

• آزادی سقط جنین به همراه مشاوره پزشکی و خانواده‌گی.

• داشتن حق طلاق و حق حضانت برای زنان وایجاد پشتوانه‌های حقوقی و اجتماعی برای زنانی که به هر علتی خواهان جدائی هستند ولی به خاطر مسائل مالی و یا وجود بچه در زنده‌گی مشترک و غیرو نمیتوانند جدا شوند. باید که به فحشای دائمی پایان داد.

اجتماعی ( خصوصی و عمومی )
مبارزه با استبداد و تلاش در راه آزادی و رهائی باید که موازی در دو میدان عمومی و خصوصی پیش برود. همانطور که قبلاً اشاره شد، دموکراسی احتیاج به افراد دموکرات دارد و دموکرات بودن امری کسبی است و انسان در این مورد احتیاج به کمک و آموزش دارد. برای رسیدن به این هدف نباید که تنها به نهادهای آموزشی بسنده کرد بلکه مهمتر از همه باید به نقش خانواده و محیط رشد و تربیت کودک توجه داشت. اگر خانواده را کوچکترین و پایه‌ای‌ترین نهاد جامعه بدانیم باید که امر آموزش دموکراسی و رعایت حقوق شهروندان از خانه شروع گردد. روابط مابین افراد تشکیل دهنده یک خانواده امر مهمی است که در چرخه قدرت و بازتولید آن در اجتماع نقش به سزایی ایفا کرده و باید به آن توجه لازم را مبذول داشت ( به خصوص در بین ما ایرانیان).
متأسفانه ساختار خانواده در ایران ساختاری مستبدپرور و استبدادساز است و باید که در باره آن بیش از پیش بحث و پژوهش انجام شود. این مورد حتی در میان روشنفکران و فعالین سیاسی این مرز و بوم (چه در داخل و چه در خارج از ایران) که مدعی تلاش برای جامعه‌ای به دور از نابرابری و بی‌عدالتی هستند به مانند آنهائی که هیچ ادعائی در اینمورد ندارند صادق است.
روشنفکر ایرانی تنها درهنگام کار فکری " روشنفکر" است و نه در زندگی روزمره. دقیقاً هم به همین جهت، زنده‌گی روزانه روشنفکران ایرانی ( به خصوص در محیط خانه) تفاوت چندانی با سایر مردم نداشته و در مواردی همسان است. اگر" روشنفکری" به منزله رویکردی انتقادی تنها در تفکر محدود شود و با کنش انتقادی روزمره‌گی توام نشود، همان تناقضی را می یابیم که در قشر روشنفکر ایرانی به وفور دیده می شود.
چگونه‌گی ایجاد حس برابری و احترام، تأمین امنیت روحی و رعایت حقوق تک تک اعضای خانواده باید که در سرلوحه برنامه های اجتماعی ما قرار گیرد. در این رابطه میتوان موارد زیر را هم برشمرد:
• امری که حقوق انسانی دیگری را در جایی پایمال کند، امری است که به تمامیت یک جامعه ربط دارد و خصوصی نیست. دربرابر اعمال خشونت به هر شکلش باید که حساس و معترض بود. باید که انواع آنرا شناخت، برای مثال خشونت به زنان و کودکان (*) در خانه، در خیابان (شکل بارز آن: متلک‌گوئی)، در مدرسه (مابین محصلین، و یا معلم و محصل)، محل کار، زندان و غیرو. میتوان از طریق آموزش عمومی در مدارس، محلهای آموزشی دیگر و رسانه‌ها عمومی حس مقاومت مدنی در برابر خشونت را ایجاد و تقویت کرد. وشاید که قبل از هر حرکتی باید از خود شروع کرد.

• عدم جداسازی زنان و مردان در نهادها و فضاهای عمومی . باید که افراد جامعه (مؤنث و مذکر) از بدو کودکی باهم و در کنار هم رشد و نمو کرده به امر آموزش بپردازند. در این مسیر است که با کسب تجربه عینی و شخصی خود، همیاری و همکاری را در تیمهای مختلط آموخته و برای زنده‌گی آینده آماده میشوند. نه آنکه در فضاهای جدا از هم مجبور به قبول ارزشهای از پیش‌داوری شده، ناقص، غلط، کهنه و فرسوده باشند.

• در برابر پوشش اجباری از هرنوعش باید معترض بود، چرا که اولین قدم در محدود کردن انسان در ابراز وجود ،انتخاب شخصی و کسب حقوق فردی میباشد.

• اجتماعی شدن كار خانگی در همه ابعادش به عنوان وسیله‌ای برای فراهم آوردن تغییر موقعیت اجتماعی زنان و در نتیجه تغییر و تحول در کل جامعه.

تشکلهای زنانه و نقش NGO های زنان
یکی از مواردی که همیشه زنان مورد انتقاد قرار میگیرند این است که زنان درمسائل سیاسی و اجتماعی به اندازه مردان فعال نیستند. در این مورد باید گفت که اگر برای مقیاس و اندازه گیری فعالیتهای سیاسی همان شابلونها قدیمی و کهنه (مردسالارانه) به کار گرفته شود، آری این انتقاد - البته در اینجا بدون در نظر گرفتن توصیح و چرائی نبود زمینه‌های مادی برای فعالیت سیاسی زنان- وارد است. ودقیقاً به علت استفاده از این نوع شابلونها در بسیاری از موارد نقش زنان در مبارزات اجتماعی یا ندیده گرفته شده و یا بهای لازم بدان داده نشده و نمیشود.
نکته دیگر در این زمینه تفاوتهای رفتاری بین زنان و مردان است. زنان برای ایجاد تغییر در شرایط خود ویا محیط اطرافشان بیشتر از مردان در مسائل روزمره در گیر شده و سعی در تأثیرگذاری دارند. و همینجا است که تشکلهای زنانه و نقش آنان در متحول شدن جامعه باید بیش از پیش مورد توجه قرار بگیرد.
یکی از اهداف دموکراسی به حداکثر رساندن مشارکت افراد جامعه در نقش‌آفرینی حیات اجتماعی است که این خود ضامن حفظ و بقای دموکراسی میباشد. یکی از ابزارهای تجربه شده در راستای اعمال مشارکت شهروندان NGO ها میباشند.
NGO ها وسیله‌ای هستند که به طریق آنان احتیاجات، خواسته‌ها، نگرانیهاو نقطه نظرهای انتقادی دسته‌ای از مردم جمع‌بندی و فرموله شده و به دولتها (چه محلی و چه مرکزی، با توجه به موضوع) ارائه میشود و عکس‌العملهائی را از سوی قشر و گروه گرد آمده در آنها ازحکومتیان مطالبه میشود. مهمترین مشخصهء NGO ها مستقل بودن آنان از دولت میباشد که باید بر آن تأکید خاصی داشت چرا که نباید اهداف و خواسته‌های آنها از خارج دیکته و یا حتی دستکاری شود.
با توجه به خصوصیات رفتاراجتماعی زنان که در بالا به آن اشاره شد اهمیت ایجاد و پشتیبانی مالی، اجرائی و حقوقی تشکلهای غیر دولتی زنان روشنتر خود را جلوه‌گر میسازد. از اینرو به اعتقاد من برای هر چه سریعتر و عمیقتر بودن پروسه تغییر و تحول در جامعه اصل خود گردانی و همیاری این تشکلها می‌بایست در برنامه هر نیروی ترقی خواهی قرار بگیرد.

ادبیات نوشتاری و شفاهی و پالایش آنها
فرهنگ ايرانی ما متأسفانه نه تنها به برابری زن ومرد باور ندارد بلكه فراتر رفته و حتی میتوان اين فرهنگ را به شدت زن ستيز تلقی کرد. بسیاری از متون ادبی، تاریخی، بیوگرافی و حتی ضرب‌المثلها مملو از مفاهیم و کلمات ضد زن میباشند(مرد زن‌ذلیل- از اختراعات ولایت فقیه زن ستیز- زن به عنوان ناموس مرد، جلف بودن، مردانه مبارزه کردن، پایمردی، خصلتهای بد با عنوان "نامردی " و ....) که باید در به کار بردن آنها حساس بوده و توجه خاصی مبذول داشت.
شاعران و نويسندگان ما می بايست با حساس بودن و مسئوليت پذيری بیشتری در این مورد به يک رستاخيز عمومی فرهنگی یاری برسانند. محققان و ادیبان ما بايد در جهت زدودن فرهنگ ايرانی از هرآنچه كه اجحافی ا ست به انسان و انسانیت كوشا باشند. نديدن و مهم نشمردن جنبه های منفی فرهنگ‌مان (حتی از جانب روشنفکران) و در نتيجه سهل انگاری در زدودن اين جنبه ها يكی از عمده ترين دلايل ايستائی و عقب‌مانده‌گی فرهنگی ماست. مردان و زنان ايرانی به يك خانه تكانی ذهنی نيازمندند تا بتوانند به نحو احسن نقش و وظایف مبرم امروزی خود را ايفا نمايند. قبل از هر چيز مرد ايرانی بايد بپذيرد كه آزادی زن، آزادی انسان و در نتيجه آزادی خود و جامعه است.

در پایان همانطور که رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی با به چالش کشیدن تبعیض نژادی موجود در آن پایه‌های قدرتش به لرزه در آمد و در آخر فروریخت، رژیم جمهوری اسلامی هم با نقدی محکم و قوی و بدون اما و اگر در زمینه مسائل زنان از سوی اپوزیسیون تضعیف شده و دورانش به سر خواهد آمد.


( *) در گزارش های مربوط به خشونت در خانواده معمولا زنان و کودکان به عنوان قربانيان اصلی، و مردان به عنوان افراد خاطی قيد می شوند. چون بنابر آمار جهانی حدود ٩٠ درصد از قربانيان خشونت خانگی زنان و حدود ١٠ درصد مردان هستند.
- مردان نيز مورد سوءرفتار زنان قرار می گيرند اما بخش عمده خشونت خانگی، به ويژه موارد مرگ آور و خطرناک آن، از سوی مردان عليه دختران و زنان خانواده صورت می گيرد.
- همچنين مردانی که مورد خشونت زن قرار گرفته اند پس از ترک او با تهديد جانی مواجه نيستند، اما دوره پس از ترک مرد برای زن می تواند بسيار خطرناک باشد.

٢٠٠٥/١١/١٧