Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

وای بر فرهنگی که نمودش این است! / سپیده گیلاسیان

قطعاٌ آنچه الان مرا وادار به نوشتن مي كند، اين نيست كه چرا در جامعه پدر سالارانه ما و جامعه اي كه زن، بسختی مجال بروز استعدادهاي بالقوه اش را می یابد، چنين طرز نگاهي وجود دارد.


وقتي يكي از دوستان جلسه زنان گفت كه در يكي از جلسات ادبي شهر، شعري (2) با نگاه توهين آميز، عوامانه و جنسيتي به زن، خوانده شده است، انتظار رويارويي با چنين شعري را نداشتم اول به دليل اشتباه مسلم خوش بيني مفرطم به اهالي فرهنگ و دوم به دليل حساسيتهاي زياد آن دوست راوي.
اما وقتي با شعر روبه رو شدم، دچار حيرت شدم و حيرتم وقتي زيادتر شد كه پي بردم يكي از هفته نامه ها ي محلي ( كه هفته پيش، سر دبيرش با داعيه دفاع از فرهنگ، از ما براي نوشتن در آن دعوت به همكاري مي كرد) به چاپ چنين شعري در صفحه فرهنگ (!) مبادرت كرده است.
قطعاٌ آنچه الان مرا وادار به نوشتن مي كند، اين نيست كه چرا در جامعه پدر سالارانه ما و جامعه اي كه زن، بسختی مجال بروز استعدادهاي بالقوه اش را می یابد، چنين طرز نگاهي وجود دارد.

چرا كه عمدتا به دليل بافت فرهنگي ما، اين نگاه اجتناب ناپذير است و اكثر زناني كه در عرصه اجتماع به صورت فعال ظاهر مي شوند روزانه، بارها و بارها در تماس با چنين نگرشهايي و يا در حال مبارزه با چنين تفكرات سنتي هستند، بلكه اين موضوع شايد از جنبه‌هايي ديگر از رويكردهاي آشكار نگاه توهين آميز به زن، قابل بررسي باشد.

متاسفانه زناني كه مي خواهند با توانايي‌هايشان، خود را به جامعه معرفي كنند و در عرصه اجتماع و تصميم گيري براي خود و جامعه شان حضور فعال داشته باشند، تنها با مانع مردان سنتي و نگاه سنت عريان آنها به زنان روبه رو نيستند، كه عمدتا با اين نوع نگاه به واسطه عريان بودنش، راهكارهاي فراوان براي فرار زنان هوشمند، وجود دارد.
مشكل عمده زنان داراي پايگاههاي فعاليتهاي اجتماعي نگاه سنتي پوشيده در زير نقاب روشنفكرانه است كه در شعار و حرف كاملا برابري حقوق زن و مرد را جايز شمرده و از تبعيض‌هاي جنسيتي و نگاه جنسيتي جامعه به زنان، اظهار تاسف مي کنند اما در عمل، چنان به فرهنگ پدر سالارانه و جنسيتي موجود چسبيده است كه با منطقي ترين تحليل ها در (عرصه عمل) از اين فرهنگ جدا نشده و كوچكترين مورد منافي با عرف يا تابوهاي موجود را بر نمي‌تابد و حتي در مورد زناني كه از باربري حجم سنگين تابوها و عرفهاي موجود در زندگي، سر باز مي‌زنند وارد مبارزه مي‌شود.
اين نگاه در خصوصي ترين ساختها، به زن نگاهي كاملاٌ ابزار گونه و جنسيتي دارد و گاهي بنا به تصادف، اين نگاه به صورت شعر يا دست نوشته اي عريان، كاملا پديدار مي‌شود.
زن در شعر «عباس فرهادي» كه هفته پيش در صفحه فرهنگ اين نشريه چاپ شد كاملا به مثابه ابزار و زير نگاه تندخويانه مرد، تعريف مي‌شود. نگاهي كه در پي خوش خدمتي‌ها و چاپلوسيهاي معمول مردانه ( مي پرستمت و .....) از همان مصرع اول، نوك نيزه را به سمت حذف قوه تفكر و انديشه زن، نشانه مي گيرد.

اي سايه حماقت زن مي پرستمت
ساعت شني حجله تن ، مي پرستمت
و در بيتهاي بعد، سايه اقتدار مردانه را كاملا بر شعر مي گستران:
با حكم بازوان فرا مسكر اين قلم
لر مي شوي، خراب دهن ! مي پرستمت

تا بدانجا كه در پايان شعر همان ذهنيت عوامانه اهريمنيت زن كه نقل معمول كوچه و بازار ماست، تكرارمي شود. بي هيچ بررسي علمي و تاريخي و محيطي‌اي از پروسه ايجاد ،رشد و تشديد عوامل اغواگرايانه در زن ( كه در مورد آخر (تشديد) عموما مردها عامل هستند و صرفا به دليل حفظ منافع شخصي خود)
تا اين ماجراي آخر پاييز، زن بمان
اهريمن ظرافت زن ! مي‌پرستمت

و اما مطبوعات كه به عنوان ركن چهارم دموکراسی، انتظار مي‌رود در شرايطي كه رسانه هاي عمومي تر مانند تلويزيون و راديو در اهدای یک تفکر سنتی در مورد زنان به جامعه و ارزش مداركردن آنچه زن را مادام در وضعيت انفعالي، حاشيه‌اي و ابزاري براي پيشبرد اهداف مردان قرار دهد، از هيچ كوششي فرو گذار نمي كند، وظيفه سنگين رسانايي فرهنگي و خارج کردن نيمي از جامعه از حالت انفعالی را به عهده داشته باشد عمداٌ يا سهواٌ به تقويت اين معضل مي‌پردازيم كه جاي بسي تاسف دارد.

و همواره چيزي كه ما زنان سخت در پي آنيم اين نيست كه مانند عهد قديم ( و البته جديد هم ) همپاي مردان به شيار هاي طولاني برويم ما در پي كشف گندم طلايي تفكر و طرح و پرسشيم. گندمي كه خيلي را از گرسنگي مادي و فرهنگي برهاند. خيلي به نام انسان بي آنكه مفهومي از جنسيت در ميان باشد. ( و صد البته در اين راه، مقابل هر گونه نگاه تبعيض آميز ايستاده‌ايم.)

پانوشت:

متن شعر عباسعلي فرهادي:

اي سايه حماقت زن! مي پرستمت
ساعت شني حجله تن! مي پرستمت
در مشق شب، ستاره ي لبخند بي رمق!
مانند گيسوان شمن مي پرستمت
با اين شكسته خط موازي چشم ها
اي خواب در خمار كفن! مي پرستمت
تن پوش راه راه سرا پرده هاي گيج!
با رقص پرده هاي چمن مي پرستمت
در خنده بكارت اين برف مهربان
اي ناز بي حجاب بدن! مي پرستمت
با حكم بازوان مزامير اين قلم
له مي شوي، خراب دهن! مي پرستمت
اي ماه تا ابد! كه هم آغوش كعبه اي
با روسري رنگ لجن مي پرستمت
«گفتي: چقدر حرف، گلايه عزيز من!»
با سايه هاي خيس سخن مي پرستمت
تا ماجراي آخر پاييز، زن بمان
اهريمن ظرافت زن! مي پرستمت
 مصراع از حسين ديلم كتولي

زنان ایران -
26/7/84