این تن خسته و فرسوده در زیر بار غم چهار عزیز: کاووس، بیژن، منوچهر و بهنام. خود در جمعه ای به مانند درختی تناور به خاک افتاد. و ناباورانه مرگش را فرو خوردیم. آنچه دلهایمان را تکان داد، مظلومیت مرگ این داغدیده بود. آیا این بی رحمی بر او روا بود. آیا این زن 78 ساله که برای فروکشیدن بوی عزیزانش روی به سوی گورستان بهشت زهرا داشت، می بایست چنین بی رحمانه نادیده گرفته شود. این درس بی رحمی را در کدام مکتب آموخته ایم. این تن خسته که در زیر چرخ های اتوبوسی به هم پیچید، هیچکس را آوازی نیامد، هیچ جایی ثبت نگردید، هیچ مسئولی به سخن نیامد، هیچ روزنامه ای بر آن تأملی نکرد، هیچ دوربینی، هیچ خبرنگاری به آن نوری نیانداخت. ما را چه شده است، انسانیت مان را به کدام گورستان فراموشی سپرده ایم. همه چیز در سکوت و خاموشی گذشت.
واقعه چگونه اتفاق افتاد
مادر رضایی روز جمعه 28 مرداد برای دیدار عزیزانش راهی بهشت زهرا می شود. در راه بازگشت از بهشت زهرا سوار اتوبوس شرکت واحد شده و پس از پیاده شدن دستش میان درب اتوبوس گیر می کند و راننده شروع به حرکت کرده که با داد و فریاد وی و مردم اتوبوس در حال حرکت می ایستد و مادر آویزان شده از اتوبوس به زیر می افتد و باز راننده بدون توجه به وضعیت او شروع به حرکت می کند و مادر که هنوز نتوانسته خودش را از روی خیابان جمع و جور کند به زیر چرخ های عقب اتوبوس می رود. بدن له شده او را به بیمارستان منتقل می کنند ولی زمان زیادی در بیمارستان دوام نمی آورد.
مراسم زنده یاد مادر رضایی چگونه گذشت : سه شنبه ظهر توسط یکی از دوستان برای شرکت در مراسم او خبر می شوم. در مسجدی به مانند فوت یک فرد عادی مراسمش برگزار می گردد. حضور همراهان کم رنگ بود. شرکت کنندگان قلیل نیز به سادگی مرگ ایشان را پذیرفتند و فقط از دخترش خواستند که موضوع را پیگیری کند و دخترش نیز که درگیر مشکلات و زندگی روزمره است با نگاهی ناباورانه و ناامید از پیگیری موضوع، چاره ای جز تسلیم و پذیرفتن مرگ مادر در نگاهش نبود.. از دوستان و مبارزان هم رزمش نیز خبری نبود. نمیدانستم چگونه خودم را راضی کنم که چطور می شود به این راحتی مرگ یک انسان را پذیرفت و دم بر نیاورد. برخی از ما خانواده های اعدام شدگان نیز برای تسلی دل بازمانده و هم چنین برای تسلی خودمان در مراسم او شرکت کردیم ولی آیا غم از دست دادن همه عزیزان را به یک اندازه می پذیریم. اگر انسانی زندگی ساده ای داشته باشد و با حداقل امکانات رفاهی زندگی کند و مدعی نیز نداشته باشد، خیلی راحت تر مرگش را می پذیریم. برخی می گویند : قسمت بود. برخی می گویند: عمرش را کرده بود. برخی می گویند: چه کار می شود کرد از دست ما که کاری بر نمی آید. ولی اگر از ثروت، مکنت و شهرت بیشتری برخوردار باشد و مدعی نیز داشته باشد. مثلاً وکیل بگیرد، ما نیز به همان نسبت اعتراض شدیدتری کرده و همراهی بیشتری می کنیم.
چه کسی مقصر است ؟
برخی می گویند : " راننده مقصر است". اگر توجه بیشتری می کرد و درب ماشین را با سرعت نمی بست این اتفاق نمی افتاد. ولی رانندگان می گویند، مسافر زیاد است و مجبوریم که مسافران در راه مانده را با هر شرایطی سوار اتوبوس کرده و با هر سر و صدا و جار و جنجالی که در هر ایستگاه ایجاد می شود بالاخره سوار و پیاده کرده و به مقصد برسانیم و ما امکان کنترل پیاده و سوار شدن مسافر را نداریم.
برخی می گویند : " مسافر مقصر است " اگر دفت و سرعت بیشتری در پیاده شدن به خرج می داد این اتفاق نمی افتاد و یا اگر اتوبوس شلوغ بود سوار آن اتوبوس نمی شد. ولی مسافران می گویند، آنقدر اتوبوس کم است که مجبوریم به هم فشرده سوار اتوبوس شویم و به دلیل ازدحام جمعیت نیز به راحتی نمی توان از اتوبوس پیاده شد و همچنین می گویند آنقدر کرایه تاکسی گران است که مجبوریم حتی با فشار زیاد و به شکلی کتابی و آویزان سوار اتوبوس شویم در غیر اینصورت مجبوریم ساعت های زیادی را در انتظار اتوبوس بعدی به سر بریم.
برخی دیگر می گویند : " مسئولین شرکت واحد مقصرند" زیرا حقوق کافی به راننده های اتوبوس نمی دهند و اتوبوس های خراب را هم جمع آوری نمی کنند و راننده مجبور می شود بی توجه به جان مسافران کار روزمره خود را انجام دهد. ولی مسئولین شرکت واحد می گویند اگر تعداد اتوبوس ها را زیاد کنند مسلم است که این مشکلات پیش نخواهد آمد و همه به موقع به مقصد می رسند و در نتیجه مردم نیز کمتر ماشین شخصی به خیابان می آورند.
برخی می گویند : " دولت مقصر است" اگر به جای این همه تولید اتومبیل سواری، تولید وسیله عمومی را زیاد کند، مردم به راحتی و با آرامش به مقصد خواهند رسید و نیازی ندارند که برای رفت و آمدهای معمولی از ماشین شخصی استفاده کنند و خیابان ها نیز خلوت تر خواهد شد. ولی مسئولین دولتی می گویند بودجه دولت کم است و بایستی مالیات ها را افزایش داد و از خود مردم گرفت و برای خودشان امکانات رفاهی درست کرد. مردم هم که همکاری نمی کنند پس مقصر خودشان هستند و نبایستی اعتراضی داشته باشند. داراها نیز که نمی توانند جور نادارها را بکشند. درآمدهای دولت نیز بایستی صرف کارهای با اهمیت شود که مردم از آن سر در نمی آورند.
برخی می گویند : " کارخانه داران مقصر هستند " آنها برای زیاد کردن سود خود جلوی تولید وسیله عمومی را می گیرند و می خواهند که کارخانه های ماشین سازی آنها هر روز رونق بیشتری داشته باشد و با هر ترفندی شده این ماشین ها را به خورد مردم بدهند، ولی کارخانه داران می گویند تقصیر خود مردم است چرا ماشین های ما را نمی خرند، ما که برای راحتی مردم کلی شرکت واسطه ای درست کرده ایم که بیچاره ها سودی هم نمی برند و با شرایط بسیار مناسب و در قسط های طولانی مدت این ماشین ها را مفت و مجانی در اختیار مردم قرار می دهند. دیگر مردم نیازی به اتوبوس ندارند. پس هر که اتوبوس سوار می شود خودش مقصر است که از این امکاناتی که در اختیارش قرار داده ایم استفاده نمی کند. پس اگر قلبش در اتوبوس گرفت، اگر لای درب ماشین له شد، اگر از اتوبوس به پایین پرت شد، اگر زیر چرخ های اتوبوس رفت، مقصر خودش است. و خودش بایستی تاوان ندانم کاری ها و نداری های خودش را بدهد.
آیا کسی هست که پاسخ دهد؟ آیا کسی هست که ما را ببیند؟ آیا کسی هست.
ما کجای کاریم. آیا بدون ما این چرخ گردون می چرخد؟ پس ما اصلی ترین نیروی محرک این چرخ هستیم ؟ مطمئن باشید که تا زمانی که ما خودمان، خودمان را نبینیم و به نیرو و توان خود ایمان نیاوریم. به راحتی ما و عزیزانمان را نه تنها زیر چرخ های اتوبوس، بلکه زیر چرخ های این چرخ گردون له خواهند کرد و به راحتی از روی مرگ همه ما و عزیزانمان خواهند گذشت. همانظور که خودمان می گذریم. روزی نیست که شاهد مرگ غیر عادی عزیزی نباشیم. و اینبار نیز شاهد قربانی شدن مادری فداکار، جسور و عاشق بودیم. مادری که با سختی بسیار فرزاندانش را بزرگ کرد و شاهد کشته شدن چهار فرزند نازنین اش بود و روزی نبود که بدون یاد آنها سپری کرده باشد. و ما دم بر نیاوردیم.
" یادش گرامی و راهش پر رهرو باد "
11/06/1384