اينجا آخر دنياست. ليلا دلش براي خانواده اش پر مي زند، اما مي خواهد ثابت كند كه در آخر دنيا هم مي تواند روي پاي خودش بايستد. او و دوستانش يك سال و سه ماه است كه در مركز بزرگ نفتي ،صنعتي عسلويه كار مي كنند و به عسلويه مي گويند آخر دنيا.
به او مي گويم چرا آخر دنيا؟ اينجا كه مهد صنعت است؟
" جايي كه ارتباطات با آدم هاي ديگر به صفر برسد، نه مغازه اي، نه سينمايي، نه تفريحي پس به چه دردي مي خورد."
ليلا بغضش را فرو مي خورد و مي گويد: " كار سخت براي همه سخت است و مرد و زن ندارد. من به اين كار سخت عادت كردم اما آنقدر در حاشيه به ما سخت مي گذرد كه تو را از پا مي اندازد."
او از دلهره هاي هر روزش براي رفت و برگشت از محل كار تا خوابگاه دختران در روستاي جم مي گويد. رنگ وحشت و اضطراب محيط را پر مي كند.
" هر روز از ساعت پنج صبح بيدار مي شويم و تا محل كارمان يك ساعت و نيم در راهيم. همين مسير را نيز از ساعت هفت تا هشت و نيم شب تحمل مي كنيم."
به او مي گويم خب اين مسير طولاني براي همه هست. مگر نه!
طوري نگاهم مي كند كه انگار اصلاً عمق تيرگي هاي حرفش را درك نكرده ام.
"اي كاش حداقل عكس هاي جاده عسلويه تا جم را نشانت مي دادم. مسير‘ طولاني و پر پيچ وخم است كه اگر هم در اين اوضاع باران بيايد جاده را صد چندان ناامن مي كند."
او اولين روز كاري اش را به ياد مي آورد كه صحنه ي تصادف و مرگ همكارش در ذهنش ماند و نمي تواند آن را پاك كند.
روستاي جم در هفتاد كيلومتري عسلويه قراردارد. آب و هوايش بهتر از عسلويه است. خوابگاه دختران با امكانات مناسب در آنجا مستقر است. اما اين دختران آنجا را فقط به خاطر مسير طولاني و پيچ در پيچش دوست ندارند.
اعظم 23سال دارد و با هيجان خاصي از من مي خواهد كه حرفهايش را تصديق كنم. " خوابگاه مردان در شيرينو همين نزديكي عسلويه است. ما هم دوست داريم آنجا برايمان خوابگاه درست كنند. اشكالي كه ندارد. درست مي گويم؟"
بلافاصله مهري مسئله امنيت را به ميان مي كشد. " فقط به خاطر امنيت خودمان است كه ما را به نقطه ي دوري ميبرند. مي داني انگ اخلاقي در اين منطقه چه..."
اعظم با نگاهي تند و عاري از احساسات مي گويد: پس اين تحصيلات ما به چه دردي مي خورد. من مطمئنم كه مشكلات امنيتي براي مردان و زنان تحصيلكرده و فهميده بوجود نمي آيد."
اين دختران جزو اولين گروه زنان شاغل در عسلويه و متخصصان رشته هاي فني، مديريت و حسابداري هستند كه تقريباً از همه جاي ايران به اينجا آمده اند. از پائيز امسال هم تعهد هفت ساله شان شروع مي شود.
ليلا هفت سال را دور مي داند. چشمانش را تنگ مي كند و طوري از هفت سال كار در آن جا حرف مي زند كه انگار مجبور است مهر تبعيد در عسلويه را بر پيشاني اش حمل كند.
روبه ليلا مي گويم مگر خودت اين راه را انتخاب نكردي پس اين چه حرف هايي است كه مي زني؟
انگار كه حرف بدي زده باشم نگاهم را مي دزدم و ديگر ادامه نمي دهم.
" اين راه انتخاب خودم بوده، اما اي كاش راه برگشتي هم وجود داشت. خانواده ام با كارم موافق نبودند ولي من پايم را در يك كفش كردم كه يا اين كار يا هيچ. الان به آنها مي خواهم بگويم كه من از پاي نمي ايستم."
از او مي پرسم هيچ وقت شده از تصميمش براي كار كردن در اينجا پشيمان شود؟ بي درنگ جواب مي دهد هر روز.
نگراني ته چهره اش موج مي زند:هر روز صبح تصميم مي گيرم اين بار كه به مرخصي رفتم برنگردم اما...
بيشتر زنان كه در عسلويه كار مي كنند از شرايط داخلي شهر عسلويه ناراحتند و نه از ماهيت شغل سختشان. آنها از نبودن امكانات تفريحي، ارتباط نداشتن با دنياي بيرون و محيط افسرده ي آنجا شكايت دارند.
اتفاقاً ليلا يكي از سخت ترين و به قول خودش مردانه ترين كارها را انجام مي دهد اوكه تخصص مخزن دارد هر روز بايدبه وسل ها ( ساختمان هاي بلند)سركشي كند و در زير آفتاب سوزان آنجا داخل ارتفاعات وسل شود.
اما هيچ شكايتي از كارش ندارد.
چهره ي گندمگون اعظم نمي تواند ناراحتي اش را از تبعيض هاي زنان و مردان شاغل پنهان كند.
او از روزي مي گويد كه مردان نمي توانستند بپذيرند كه توانايي هاي يك زن در منطقه سخت و خشن عسلويه نيز كم از مردان ندارد. چه روزهايي كه اعظم بيش از همكار مردش بهره وري داشته، اما كار انجام شده به نفع همكار مردش تمام شده و شايستگي هاي اعظم در سايه ي قدرت آن مرد پنهان مانده است.
خواستهي دختران عسلويه زياد نيست اما حاكم بودن نگاه صرف اقتصادي ابعاد ديگر را تحت الشعاع قرارداده و به قول اين دختران اگر اين روند ادامه پيدا كند ديگر عسلويه را نه به عنوان مركز صنعتي بلكه مركز آسيب هاي اجتماعي خواهند شناخت.
در منطقه اقتصادي – انرژي عسلويه بيش از 60 هزار نفر مشغول به كارند كه در اين ميان 100 نفر زن نيز جذب فعاليتهاي اقتصادي اين منطقه شدهاند.آنها از سال 82 پا به اين منطقه گذاشته و ترجيح دادهاند در اين محيط مردانه كار كنند.
در عسلويه نه ميتواني يك مدير زن پيدا كني و نه يك كارگرزن ؛ هر چه هست كارمندان سطوح ميانياند. نزديك به 20 نفر از اين زنان منشي مديران شركتها با حقوق 200 هزار تومان در ماه هستند و 80 نفر ديگر را تحصيل كردگان رشتههاي فني و غير فني تشكيل ميدهند.
40 نفر از آنها دررشته هاي مهندسي شيمي ، مكانيك ، برق و كامپيوترجذب شدهاند و نيم ديگر در رشتههاي حسابداري ، مديريت دولتي ، بازرگاني و حقوق فعاليت ميكنند.
ليلا متخصص رشته مخزن از حقوقش راضي است و ميگويد: متوسط دريافتي رشتههاي فني با حداقل سابقه كار حدود 500 هزار تومان و براي رشتههاي غير فني 400 هزار تومان است.
او هر پس از هر دو هفته كار در "آخردنيا" يك هفته به مرخصي ميرود و باز دوباره همه چيز ار اول شروع ميشود . گرما بيش از همه چيز او را كلافه ميكند . دوست دارد هر چه زودتر تجربه كار كردن در آخر دنيا را تمام كند و به قول خودش بار ديگر در داخل خود دنيا طعم زندگي را تجربه كند.
كانون زنان ايراني
farideh@irwomen.com
۰۳ شهريور ۱۳۸۴