به علت عدم اجرای طرح سنجش سلامت در مناطق دور افتاده ایران هیچ آمار رسمی و دقیقی از معلولین جسمی در ایران وجود ندارد.در حال حاظر بالغ بر 70 هزار معلول جسمی در ایران ثبت شده اند که این آمار بر اساس اجرای طرح سنجش سلامت سال 83 در مراکز استان ها و شهرستان ها است .در حالی که بسیاری از معلولین در مناطق دور افتاده و روستاهای مرزی ایران ساکن اند. هر ساله در بسیاری از نقاط ایران از جمله سیستان و بلوچستان و هرمزگان با رشد 15 درصدی تولد کودکان معلول روبه رو هستیم .
از علل معلولیت کودکان می توان به ازدواج های فامیلی ، زایمان های متعدد و بالاخص به سوء تغذیه اشاره کرد.
مدارس استثنایی کشور در حال حاظر با کمترین امکاناتی که برای یک معلول نیاز است فعالیت می کنند . از طرفی دیگر دانش آموزانی که در این مدارس درس می خوانند اکثرا با فقر مالی و فرهنگی روبرو هستند . بیشتر این دانش آموزان گرسنه به مدرسه می روند و والدین آنها فقط برای اینکه فرزندانشان از محیط فقیرانه و پردرد خانه دور باشند آنها را به مدرسه می فرستند.
مریم دانش آموز معلول و نابینایی است که در پایه اول ابتدایی درس می خواند . از او می خواهم تا در مورد آرزوهایش حرف بزند . او از آرزو چیزی نمی داند این مفاهیم در ایران فقط به کودکانی تعلق دارد که خانواده هایشان از رفاه نسبی برخوردارند . برای یک کودک معلول که خانواده مستحکمی ندارد جز درد چیز دیگری معنا ندارد . خیلی سعی می کنم تا معنی آرزو را به او بفهمانم ، در آخر از او می خواهم تا بگوید چه چیزی دوست دارد؟ بی تامل می گوید : دوست دارم غذا بخورم .
تنها او نیست که چنین آرزویی دارد . در جای جای ایران کودکانی با وضع مشابه او وجود دارند که در حسرت لقمه ای نان می سوزند . در حالی که سران رژیم همچون حیواناتی پست در زیر پرچم اسلام و ساده زیستی به حیات ننگین خود ادامه می دهند و تنها به این فکر می کنند که چگونه به غارت اموال این کودکان بپردازند . اگر چشم بینایی باشد در تمام کوچه ها و خیابان ها می توان نگاه حسرت آلوده مریم ها را دید که چگونه زجر معلولیت را بر خود هموار می کنند . می توان نگاه مریم ها را دید که چگونه چشم هایشان به دنبال لقمه ای نان است .
خرج تحصیل یک کودک معلول بر اساس ظوابط یونیسف مبلغ قابل توجهی برای کشوری با منابع و سرمایه های ایران نیست ، اما سیاست کثیف حاکم بر ایران به گونه ای است که این کودکان حتی در سرشماری های رسمی هم به حساب نمی آیند.
کودکان بازمانده از تحصیل معلول بخش عمده ای از معلولین کشور را تشکیل می دهند و رژیم با عدم برنامه ریزی درست کمترین حق یک کودک که آموزش است را از آنان می گیرد و چون بیشتر معلولین ایران در شرایط زیر خط فقر زندگی می کنند والدین آن ها هم نمی توانند کاری برای آنها انجام دهند . این کودکان در تنهایی خود با مشکلاتشان دست و پنجه نرم می کنند و به آرزوهایی می اندیشند که برایشان دست نیافتنی است .
کودکی که معلول به دنیا می آید به قدر کافی با همسالان خود تفاوت دارد و شاید از این لحاظ نتوان کمک شایانی به آنان کرد اما با سرنگونی رژیم سرمایه دار جمهوری اسلامی که بین آنان و باقی جامعه حصار فقر کشیده است می توان مساوات را بین آنان و کودکان عادی برقرار کرد . در سایه انقلابی اجتماعی می توان امیدوار بود که دیگر مریم ها بدانند آرزو چیست و آرزوهایشان دست یافتنی باشد . می توان امیدوار بود به کودکانی که با وجود معلولیت برای رسیدن به آینده ای روشن تلاش می کنند .