Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

حکومت عليه هفتاد ميليون / سوسن آرام

*برتولت برشت زمانی در رابطه با ملتی که عليه دولت به اعتراض برخاسته بود، به طنز نوشته بود اين ملت شايسته اين دولت نيست. اين ملت بايد برود و يک ملت ديگر جايگزين آن گردد که شايسته اين دولت باشد.
يک دولت عليه يک ملت هفتاد ميليونی...کدام يک از آن ها برود؟

اخبار دوم مردادهزار سيصد و هشتاد و چهار شمسی
مهاباد روز گذشته به حالت تعطيل درآمد. تعطيل کردن مغازه ها و ادارات، اعتراض مردم شهر بود به دستگيری و شکنجه حدود 60 نفر. و دستگيری ها به علت اعتراض مردم بود به قتل و شکنجه سبعانه شوانه. رژيم مردم را سرکوب می کند و به اعتراض مردم به سرکوب بازهم با سرکوب پاسخ ميدهد.

کانون نويسندگان می خواهد بر سرمزار شاملو گرد آيد و دسته گلی بر آن بگذارد. تا سرود آزادی انسان برابر، که شاملوی بزرگ خوش لحن ترين نغمه خوانش در ايران بود، همچنان در گوش جان آزادی خواهان اين کشور زمزمه شود. کانون مجاز نيست برای بزرگ ترين شاعر معاصر ايران کاری بيش از اين بکند. کانون حتی حق برگزاری يک نشست برای اعضای خود را ندارد. کانونی که نويسندگانش رادسته جمعی و زنجيره ای به قتل رسانده اند، حتی وجودش، يک گردهمايی اش در محلی سربسته، هر نشانه ای از حضورش ، گواهی است بر اعتراض به سرکوب دگرانديش.و رژيم، اعتراض کانون را با سرکوب کانون پاسخ می دهد. با تعطيلی عملی کانون.

اکبر گنجی در نامه ای به آيت الله منتظری نوشته است می خواهند مرا بکشند. گنجی در اعتراض به نقض حقوق شهروندی اش اعتصاب غذا کرده است. سرکوب، پاسخ رژيم در اعتراض او به سرکوب حقوق شهروندی است.

دانشجويان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به محکوميت حبس برای يک دانشجو اعتراض کرده اند. دانشجوی مزبور به حکم اعدام آغاجری اعتراض کرده بود. حبس و سرکوب او پاسخ رژيم است به اعتراض او به سرکوب.

و اخبار سرکوب ادامه دارد..

و اين ها نوک قله سرکوب است که در برابر چشمان عموم قرار گرفته است. آن زير دريای عظيم خشم جوشان و اعتراض گسترده مردم است به بی عدالتی ها، سرکوب آزادی ها و تبعيض مرکب طبقاتي، فرهنگي، ملي، جنسي، مذهبي، از همه نوع. آری رنگارنگی تبعيض و سرکوب دراين رژيم يک دست و يک رنگ، کم نظير و در نوع خود بديع است.يک پديده بديع تاريخی ناشی از وجود رژيمی ناهمزمان.

و صدای اين اعتراض وسيع اعماق را چنان خفه کرده اند و همه ابزارهای پژواک اين صدا را چنان در هم کوبيده اند که ديگر به زحمت به گوش ها می رسد. فرياد مردم به فرياد بی صدا تبديل شده است. بی صداهايی که بی صدا فرياد می کنند.

و در پس اين فريادهای بی صداچند انسان رنج می برد، چند انسان زجر می کشد، چند انسان تحقير می شود، چند انسان به کوچه پرتاب می شود، چند انسان فحش ميدهد،...چند انسان آرام می گريد و چند انسان می ميرد..

اين هم نمونه هايی از اين فرياد بی صدای مردم بی صدا در همين دوم مرداد 1384.

کارگران دانشگاه کردستان در اعتراض به بيکار شدن و بی حقوقی خود،مقابل سازمان مرکزی دانشگاه سنندج دست به تجمع زدند. ,حراست ,آن ها را محاصره کرد و مانع ورود خبرنگاران به جمع کارگران معترض شد.

پرستاران بيمارستان امام خمينی در اعتراض به تبعيض در مقابل دفتر رئيس بيمارستان جمع شدند.پرستاران بيمارستان سينا هم در مقابل دفتر رئيس بيمارستان تجمع کردند. نيم ساعت. و می گويند هر روز به آن جا خواهند آمد، نيم ساعت، تا به تبعيض و بی حقی اعتراض کنند. قبلا در 28 مرداد هم در مقابل دانشگاه تجمع کرده بودند. بی نتيجه.

از اعتصاب آن ها مقامات رقيب برای تقسيم قدرت استفاده می کنند. ولی پرستاران فريادی در دل دارند که می خواهد به گوش ها برسد: پرستاران امام خمينی می گويند در يک بخش با 18 بيمار تنها يک پرستار هست. می گويند هفته ای 44 ساعت کار می کنند و فقط 170هزار تومان در ماه حقوق می گيرند. کارسنگين و حقوق کم.
می گويند مديران به بيمارستان نمی آيند و حقوق های گزاف می گيرند. مديران رقيب با خود ميگويند: چه پست های جذابی! و خواهان ,مشارکت در مديريت, هستند.

و در ورای آن صدای پرستار را خفه می کنند. پرستار بی صدا فرياد می کند. صدايش بی پژواک می ماند. چون کانونی مستقل برای دفاع از خود ندارد. در هر نوع کانون مستقل را تخته کرده اند تا از رژيم ,حراست, کنند. همانطور که با معلمان چنين کرده اند، همانطور که با زنان چنين کرده اند، همانطور که با مليت ها، با جوانان، با کارکنان فرهنگي، با هفتاد ميليون شهروند اين کشور - منهای خودی ها - چنين کرده اند. دولتی که برای ,حراست, از خود بايد با يک ملت در بيفتد. دولتی عليه همه ملت.

واخبار سرکوب ها که در اين نوشته کوتاه آمد فقط مربوط نيمی از يک روز است: صبح روز دوم مرداد ماه 1384. و فقط جزيی کوچک از اخبار گسترده ی دور باطل [سرکوب - اعتراض - سرکوب]. برتولت برشت زمانی در رابطه با ملتی که عليه دولت به اعتراض برخاسته بود، به طنز نوشته بود اين ملت شايسته اين دولت نيست. اين ملت بايد برود و يک ملت ديگر جايگزين آن گردد که شايسته اين دولت باشد.

يک دولت عليه يک ملت هفتاد ميليونی. آن دولت و اين ملت در يک کشور نمی گنجند. کدام يک از آن ها برود؟ملت کجا برود؟ ايران خانه اوست. اين دولت است که بايد برود. برای او جايی هست. گورستان تاريخ. در آن جا مغاک عظيمی هست که برای همه ديکتاتوری های تاريخ آغوش گشوده است.

روشنگرى